عباس مخبر، اسطورهشناس و مترجم فلسفی-ادبی نیز در گفتوگو با ایبنا عنوان کرد: «هزارویک شب» جزو قصههای قومی محسوب میشود. داستانهای این کتاب اسطوره نیستند اما بیارتباط با اسطوره نیز به نظر نمیرسند. «هزار و یک شب» جزو قصههای قومی محسوب میشود. نمیتوان قصههای این کتاب را جزو اسطورهها بهحساب آورد اما چندان هم بیارتباط با اسطوره نیستند.
وی افزود: بهنوعی شاید بتوان گفت قصههای هزارویک شب تجزیه لاشههای اسطوره است. قصههای این کتاب به منطقهای چون بینالنهرین و ایران نسبت داده میشود و در برخی قسمتها نمونههایی از اسطورههای این مکانها به چشم میخورد. به هر حال هزارویک شب جزو قصههای قومی است و در بسیاری از کتابهای پیش و پس از آن نیز آمده است. داستانهایی مانند هزارویک شب را در قصههای قومی خراسان و فارس میتوان خواند.
این مترجم توضیح داد: ژوزف کمبل درباره هزارویک شب میگوید «هزارویک شب یک جبار را به انسان تبدیل کرد.» من این تعبیر را تا بهحال در جایی نخوانده و ندیده بودم. در واقع در هزارویک شب چگونگی قصهپردازی به جان نویسنده مرتبط است، به شکلی که اگر قصه جذاب نباشد نویسنده جان خود را از دست خواهد داد.
مخبر در پاسخ به این پرسش که «چرا نویسندگان ایرانی مانند نویسندگان غربی از هزارویک شب برداشت آزاد و اقتباس نداشتهاند؟» گفت: داستان و رمان از غرب به ایران آمده است. ما پیش از ورود ادبیات داستانی به ایران، صرفاً همین قصههای قومی و مقامهنویسیها را داشتهایم. نویسندگان غربی معمولاً به میراثهای شرق بیشتر توجه کردهاند.
هزار و یک شب با رنگ و بوی بومی
پرویز عباسی داکانی، شاعر و پژوهشگر ادبیات کلاسیک گفت: در کتابهای تاریخی عربها آمده که کتابی با عنوان «هزار افسان» وجود داشته و پس از آنکه به عربی ترجمه میشود به قصههای بغدادی تغییر نام و هویت میدهد. همین کتاب بعدها به اروپا میرود و مورد استقبال اروپاییان قرار میگیرد. «هزار و یک شب» در اروپا به زبانهای فرانسوی، آلمانی، انگلیسی و ایتالیایی ترجمه میشود و در هر جا رنگ و بوی بومی به خود میگیرد. در واقع هزارویک شب در هر تاریخ و جغرافیایی رنگ همان زمان و مکان را به خود میگیرد.
این پژوهشگر ادبیات کلاسیک توضیح داد: البته در هر ترجمهای تک قصههایی اضافه شده و همین امر باعث شده که هزارویک شب به مجموعهای مسافر تبدیل شود. هزار و یک شب نمونه بارز تعالی فرهنگی است. آندره ژید میگوید: «من هر وقت به خانه میروم میدانم که کتاب ارزشمندی منتظر من است و آن همان هزار و یک شب است.» بورخس نیز به تأثیر از هزارویک شب کارهای متعددی انجام داده است.
شارح کتاب «شرح گلشن راز» ادامه داد: نویسندگان ما معمولاً از ادبیات داستانی خودمان کمتر اطلاع دارند. صادق چوبک در نامهای به سهراب سپهری مینویسد: «کسی که نمیتواند گلستان را به درستی از رو بخواند چگونه میخواهد نویسنده شود؟» از سوی دیگر ما نوعی انقطاع فرهنگی داریم که نسلهای پیشین با آن روبهرو بودهاند و گرفتار آن هستند. از هزارویک شب به اشکال مختلف میتوان استفاده کرد.
داکانی به داستان هزارو یک شب اشاره کرد و ادامه داد: در «هزارویک شب» زنی میخواهد هستی زنانه را به واسطه زبان از خطر نجات دهد. مردی پادشاه و نماد قدرت است و میخواهد زن را از بین ببرد. زن با زبان خود به درون مرد راه میجوید و در برابر او قدرتی زنانه ایجاد میکند. این دیالکتیک کفه ترازو را به سمت زن سنگینتر میکند و نشان میدهد که اگر زن اهل فرهنگ باشد، میتواند عامل قدرت را جابهجا کند. زن در هزار و یک شب برای زندگی میجنگد و این زندگی صرفاً مختص به او نمیشود. در قرآن کریم آمده است که لیلهالقدر از هزار شب بالاتر است و گویی هزارویک شب یکی از همین شبهاست. حدیث نبویای هم از پیامبر اکرم (ص) داریم که میفرمایند: «در هر هزارهای یک مصلح پیدا میشود» و گویی آن مصلح همان شهرزاد هزار و یک شب است.
وی توضیح داد: شهرزاد در هزار و یک شب به شکل ناجی وارد عرصه میشود. پادشاه پیش از او زنان زیادی را میکشد و این زن آمده تا نه تنها زندگی خودش بلکه زندگی زنان دیگر را هم نجات دهد. او از طریق قصه تحولی در درون آدمها ایجاد و پادشاه را تبدیل به آدمی خوب میکند.
غیبت علاءالدین و علی بابا در متن اصلی کتاب
کاوه میرعباسی، مترجم و نویسنده گفت: تفاوت بارزی میان داستانهای شرقی و غربی که از هزار و یک شب الهام گرفتهشده است وجود دارد. در داستانهای شرقی همواره ضرورتی وجود دارد تا مثلاً برای نجات جان کسی قصهپردازی شود اما در داستانهای غربی این ضرورت به سرگرمی تبدیل شده است. در داستان اصلی ماجرای علاءالدین و علیبابا وجود ندارد اما این قصهها در متنهای اروپایی به چشم میخورد.
از جنبههای مختلف میتوان به تأثیر هزار و یک شب بر داستانها و رمانهای غربی و شرقی اشاره کرد. «رابرت لویی استیونسن» داستانهایی دارد که در سه جلد با عنوان «هزار و یک شب جدید» منتشر شده است. من با خواندن داستانهای او میخواستم بدانم که تأثیر هزار و یک شب بر ذهنیت استیونسن چگونه بوده است.
مترجم کتاب «نادیا» اثر آندره برتون، نخستین رمان سورئالیستی دنیا توضیح داد: اگر بخواهم به لحاظ تکنیکی دست روی موضوع بگذارم باید به تودرتو بودن داستانها اشاره کنم. من کتابی به نام «دست نوشته پیدا شده ساراگوس» اثر نویسنده لهستانی به نامیان پوتوتسکی که داستانهایش را به زبان فرانسوی مینویسد، خواندهام. این کتاب به لحاظ همین تودرتو بودن داستانها، بیشترین شباهت را به هزار و یک شب دارد. من حتی فیلم این کتاب را در دوران دانشجویی دیده بودم. روایت قصه این کتاب بسیار شبیه به هزار و یک شب است.
این مترجم اضافه کرد: کتاب دیگری به نام «مارگارت دوناوا» اثر نویسندهای به نام «هپتامرون» فرانسوی وجود دارد که این داستان هم میتواند راهگشایی برای پی بردن به نگرش غربی باشد. در داستانهای ایرانی مثل «چهل طوطی» که مربوط به ادبیات شرق میشود طوطیای برای بانوی خود قصه میگوید تا با قصهپردازی مانع به خطا رفتن او در غیاب شوهرش شود. این یعنی همان ضرورت و ایجاب. یا داستان «آزادبخت و 10 وزیر» که در آنجا نیز «آزادبخت» مانند شهرزاد برای نجات جان خود قصه میگوید.
فراموشی هزار و یک شب در دانشگاههای ایران
احمد ابومحبوب، استاد دانشگاه و پژوهشگر ادبیات کلاسیک گفت: تعداد نویسندگان ایرانی که از «هزار و یک شب» تأثیر پذیرفتهاند بسیار اندک است. دلیل اصلی این موضوع نپرداختن دانشگاههای ما به «هزار و یک شب» است. این در حالی است که یک نویسنده انگلیسی میگوید: «هزار و یک شب مادرخوانده ادبیات انگلیس است.» شمار نویسندگان ایرانی که از این اثر اقتباس کردهاند و به خلق معنا و آفرینشگری در هنر داستاننویسی دست زدهاند بسیار اندک است.
این استاد دانشگاه توضیح داد: در فضای آکادمیک بیشتر ادبیاتی را در نظر داریم که مربوط به مشاهیر شناختهشده ما هستند. تا پیش از اینکه دانشگاه در ایران تأسیس شود نخبگان ما هنوز متنهایی را میپسندیدند که ادبیاتی رسمی و خشک و فاخر داشته باشد و غیر از این نثر، نثر دیگری را قبول نداشتند. این در حالی است که ما در عصر صفویه ادبیاتی داشتیم که در همان زمان بسیار شکوفا شد. هزار و یک شب نمونهای بارز از ادبیات این دوره است. در ایران من ندیدهام که نویسندگانی به شکل خودجوش از هزار و یک شب الگو برداری کنند و شاید اصلاً چگونگی اقتباس از این اثر را بلد نباشند.
ابومحبوب ادامه داد: این در حالی است که در غرب انواع اقسام فیلمها، انیمیشنها، موسیقیها و حتی سمفونیها بر اساس هزار و یک شب تولید شده است. امروز در آلمان یک مرکز دایرهالمعارف هزار و یک شب تأسیس شده که هر اثری که در جهان چه در قالب ادبی و موسیقی و حتی نقاشی با این موضوع تهیه میشود، در آنجا جمعآوری میکنند.
ریشه «هزار و یک شب» در ادبیات شفاهی
محمد جعفری قنواتی، پژوهشگر ادبیات فولکلور و عضو هیات علمی نخستین جشنواره «هزار و یک شب» گفت: «هزار و یک شب» جزو ادبیات شفاهی ما محسوب میشود. شباهت ادبیات فولکلور را با «هزار و یک شب» از دو زاویه میتوان ارزیابی کرد. یکی از آنها به لحاظ موضوع قصههاست. داستانهایی شبیه به هزار و یک شب در روایتهای شفاهی ما وجود دارد که 12 داستان از این دست را در کتاب «روایتهای شفاهی هزار و یک شب» آوردهام. این کتاب حدود 10 سال پیش منتشر شد.
وی افزود: دومین شباهت در ساختار است؛ مثلاً داستانهایی مانند «سلیم جواهری» از لحاظ ساختار بسیار شبیه به هزار و یک شب است. در این داستان هم کسی قصه میگوید تا مرگی را به تأخیر بیندازد. در مجموع داستانهایی شبیه به هزار و یک شب در ادبیات فولکلور ما وجود دارد که در ادبیات رسمی ما مانند سندبادنامه و بختیارنامه هم دیده میشود.
تسوجی صاحب درخشانترین ترجمه «هزار و یک شب»
محمدابراهیم اقلیدی، مترجم و عضو هیأت علمی نخستین دوره جشنواره «هزار و یک شب» گفت: ترجمه تسوجی درخشانترین ترجمه هزار و یک شب است. ترجمه او شاید یکی دو اشتباه جزئی داشته باشد اما از بینقصترین ترجمههای موجود از هزار و یک شب به شمار میآید. تسوجی در زمانی زندگی میکرد که زبان فارسی هنوز مدرن نشده بود. ویژگی زبان ترجمه او نزدیکی به زبان عربی بود.
وی افزود: یکی دو اشتباه کوچک در ترجمه تسوجی دیده میشود اما ترجمه او بینقصترین ترجمه موجود از هزار و یک شب به زبان فارسی است. این را بدون هیچ ریایی عرض میکنم که زبان من در ترجمه هزار و یک شب آشفتگیهایی دارد اما تسوجی از کلمههای فرانسوی معرب شده یا زبانهای دیگر نیز بهره برده و زبان فارسی او در عین حال زبان فارسی اصیلی است.
تعلیق و بههمپیوستگی قصهها
داود فتحعلی بیگی، نمایشنامهنویس و کارگردان پیشکسوت گفت که در برخی قصههای «هزار و یک شب» غلام سیاه، یعنی شخصیت اصلی نمایشهای سیاه بازی و روحوضی، به عنوان یکی از شخصیتهای اصلی حضور دارد. شیوه قصهپردازی متن مهم و اثرگذار «هزار و یک شب» بهگونهای است که تعلیق زیادی را برای مخاطب ایجاد میکند. همچنین این متن به دلیل قصههای به هم پیوسته، تنوع زیادی دارد. بهگونهای که مخاطب هر لحظه با اتفاقهای جدید که شباهتی به اتفاقها و داستانهای قبلی ندارند، روبهرو میشود.
وی افزود: به دو دلیل ذکر شده متن «هزار و یک شب» همیشه مورد توجه درامنویسان و پژوهشگران بوده است. در بسیاری از کشورهای دنیا درام نویسان و داستاننویسان بسیاری با الهام از «هزار و یک شب» آثار مهم بسیاری را آفریدند. البته پژوهشگران نیز به واکاوی متن پرداخته و تفسیرهای جذابی از آن ارائه کردهاند.
شباهت کارهای پازولینی با «هزارویکشب»
محمود صباحی، جامعهشناس و منتقد سینما درباره اقتباس سینمایی پازولینی از متن «هزار و یک شب» معتقد است که روش روایت، کارگردانی و صحنهآرایی پازولینی با فضا و روش روایت متن «هزارویکشب» همانند است. به باور وی، پازولینی در فیلم هزارویکشب خود از نشانهها و عناصر فرهنگها و تمدنهای گوناگون بهره میگیرد تا فضایی کاملاً رؤیایی و دستنیافتنی خلق کند و این همان تمهیدی است که در داستانهای هزار و یک شب رخ داده است.
وی گفت: موضوع اقتباس بحث گستردهای است که در این گفتوگوی کوتاه نمیتوان به آن پرداخت، اما درباره پازولینی این را میتوانم دست کم به عنوان یک ایده مطرح کنم که کارهای پازولینی را نمیتوان در زمره انواع اقتباسها دستهبندی کرد زیرا هرچه «ویژگ»(خصلت، ویژگی) های اثری که مورد اقتباس قرار میگیرد، سرآمدتر و شگرفتر باشند، به همان اندازه امکان به هم خوردن توازن اثر ِ سینماییای که از آن اقتباس میشود، افزایش مییابد اما اگر کسی که اقتباس میکند خود در توانایی و خلاقیتْ در قد و اندازه اثر مورد اقتباس باشد، اتفاق دیگری میافتد یعنی اثر، شاهکار و توازن جدیدی پی افکنده میشود و از این جاست که من ادعا میکنم که فیلمسازی همچون پازولینی را نباید در زمره اقتباس کنندگان به شمار آورد؛ در همان حالی که ممکن است از قصهها یا نمایشنامههای متعددی هم اقتباس کرده باشد، او هر اثر اقتباسی را به همان شکوه و عظمت منابع مورد اقتباسش از نو آفریده است؛ یعنی خلاقیت، تمامیت و گستره آثارش چنانند که هر یک شخصیتی تکین و سبکی مستقل یافتهاند؛ چندان که گویا هرگز وامدار آن قصه یا نمایشنامهای که از آن اقتباس شده است نیستند. در همان حالی که این اقتباس روی داده است با این تفاوت که پازولینی هرگز به متون و منابع مورد اقتباسش وفادار نبوده بلکه اقتباسی آزاد و عمیقاً شخصی کرده است.
این منتقد سینما اضافه کرد: روش روایت، کارگردانی، صحنهآرایی و دراماتورژی پازولینی به شدت به لحن، فضا و روش روایت هزار و یک شب همانند است. پازولینی در کارها و به ویژه در همین هزار و یک شبش از نشانهها و عناصر فرهنگها و تمدنهای گوناگون بهره میگیرد تا فضایی کاملاً رؤیایی و دستنایافتنی خلق کند و این تمهید همان تمهیدی است که خواسته یا ناخواسته در داستانهای هزار و یک شب رخ داده است: کتابی که (بنابر گزارش پژوهشگران) عناصر و نشانههای هندی، ایرانی، عربی و چه بسا یونانی را در هم آمیخته است تا خود را از قید زمان و مکان برهاند و این همان کاری است که پازولینی در سینما استاد آن است. با این تمایز که پازولینی در این زمینه یعنی در زمینه بهره گیری از نشانگان فرهنگی و تمدنی بسیار گسترده و آگاهانه عمل کرده است. او شرق، غرب، شمال و جنوب جهان را در کارهای خود درمینوردد و از خیر هیچ نشانه موسیقایی، تصویری و تمثیلیای برای ایجاد جهان تکین خود درنمیگذرد. در حقیقت این خیل حوادث نابههنگام و بههنگام تاریخی بودهاند که سبب شدهاند داستانهای کتاب هزار و یک شب از فراز تمدنها و فرهنگهای مختلف عبور کنند و از هر یکِ آنها نشانهای برگیرند، اما در نزد پازولینی این رخ داد معطوف به گونهای گرایش فکری و ادراک عاطفی و شخصی بوده است.
نقد جامعه در «شب قوزی» با برداشت از «هزار و یک شب»
وحیداله موسوی، مدرس و منتقد سینما اعتقاد دارد که فیلم «شب قوزی» ساخته فرخ غفاری یکی از بهترین اقتباسها از «هزار و یک شب» است و کارگردان در این فیلم با استفاده از عناصر متن «هزار و یک شب» جامعه معاصر خود را نقد کرده است. کی از بهترین اقتباسهای سینمایی از داستانهای «هزار و یکشب» فیلم «شب قوزی» ساخته زندهیاد فرخ غفاری است. خلاصه روایت این فیلم به این شرح است که «قوزی یک گروه شادمانی پس از اجرای یکی از برنامههایش هنگام غذا خوردن خفه میشود. اعضای گروه از ترس، جسد او را به خانهای میبرند که موجب دردسرهایی در آنجا میشود و از آن پس این جسد، دستبهدست کسانی میگردد که هر یک به نحوی در ماجرایی گناهکارند و هر کدام سعی میکنند به شیوهای از شر این جسد خلاص شوند.»
وی افزود: «شب قوزی» در دوران خود فیلم پیشرویی بود. زندهیاد غفاری روایت داستان «هزار و یک شب» را با هنرمندی هرچه تمامتر به دوران معاصر منتقل و به نقد جامعه معاصر خود نیز پرداخت. فیلم با وجودی که از یک متن قدیمی اقتباس شده، اما هماهنگی عجیبی با جامعه زمان ساختش دارد.
کتابی با امکانات وسیع برای تصویرسازان
نجوا عرفانی، هنرمند نقاش و تصویرساز گفت که متن «هزار و یک شب» قابلیتهای بسیاری در حوزه تصویرسازی دارد و امکانات بسیاری را در اختیار هنرمندان تصویرساز برای آفرینش اثر هنری میگذارد. به باور عرفانی داستانهای قدیمی خود میتوانند به فضای امروز اجتماعی پیوند خورده و در هنر معاصر ایران بازتولید شوند. افسانهها و اساطیر ایرانی منابع غنی الهام برای هنرمندان همه شاخهها هستند و در زمینه تصویر نیز میتوان از آنها الهام گرفت. داستانها و نمادها خود میتوانند به فضای امروز اجتماعی پیوند خورده و در هنر معاصر ایران بازتولید شوند.
وی افزود: افسانهها و اسطورهها همیشه برای من جذاب بودهاند و تاکنون بیش از 30 جلد کتاب درباره افسانههای ایرانی و شاهنامه و اساطیر ایران و میانرودان تصویرسازی کردهام. تخیل، نمادگرایی و نوعی بیزمانی و بیمکانی که شاخصه برخی اسطورهها و افسانههاست، در آثارم وجود دارد. اکنون نیز مشغول تصویرسازی «هزار و یک شب» هستم. این متن نیز با غنای خود که ریشه در فرهنگی کهن دارد خود راهی را برای تصویرگری خلاقانه و استفاده از نمادهای فرهنگی برایم گشوده است.
عرفانی ادامه داد: «هزار و یک شب» که نام قدیم آن هزارافسان بود، شامل افسانههایی است که بیش از دو هزار سال قدمت داشته و آمیختهای از فرهنگ ایران، هند و کشورهای عربی و ترک هستند. شاخصه اصلی «هزار و یک شب» قصههای تودرتوی آن است و کششی که شهرزاد قصه گو بدین وسیله مخاطب خود را تا شب هزار و یکم همراه خود میکند و با تخیلی غنی از اقوام و ملل مختلف سخن میگوید.
عرفانی گفت: هنرمند تصویرساز میتواند در راستای تصویرگری متن «هزار و یک شب» معماری عربی را بکار برد و در لباسها و اشیا از نقوش عربی و اسلامی استفاده کند و یا از فضایی که داستان پیش روی مخاطب میگذارد، فراتر رفته و کاملاً آگاهانه این نوع کاربرد از نقوش خاص یک فرهنگ، قوم یا ملیت را به آن سمتی ببرد که نتیجه کار، هویت تصویری خاص یک کشور و قوم را به نمایش در آورد و تصویری کاملاً بومی ارائه دهد. همان طور که در نمونههای تصویرگری شده بسیاری در طول سالیان گذشته حتی توسط تصویرگران اروپایی، تصاویر متنوعی آفریده شده که هرکدام ارجاعاتی به فرهنگ یا فرهنگهای مختلف شرقی و نمادپردازیهای خاص آن را دارند.
برای خواندن گفتوگوها به لینکهای زیر مراجعه کنید:
موسوی: در «شب قوزی» با استفاده از «هزار و یک شب» جامعه معاصر نقد شد
میرعباسی: «هزار و یک شب» برای شرقیها ضرورت است و برای غربیها سرگرمی
قنواتی: ریشه «هزار و یک شب» در ادبیات شفاهی است
اقلیدی: تسوجی صاحب درخشانترین ترجمه «هزار و یک شب» است
صباحی: روش روایت و کارگردانی پازولینی مشابه فضا و روش روایت «هزارویکشب» است
مخبر: «هزار و یک شب» بیشتر قصه اقوام است تا اسطوره
عباسی داکانی: «هفت پیکر» تحت تاثیر «هزار و یک شب» نوشته شده است
فتحعلی بیگی: توجه درام نویسان به هزار و یکشب به دلیل تعلیق و بههمپیوستگی قصههاست
عرفانی: «هزار و یک شب» امکانات وسیعی در اختیار تصویرسازان میگذارد
نظر شما