کتاب «آخرین بازی معمار ساواک» تالیف مهرزاد قنبری (خُرداد آذر) است، در سطوری از این اثر درباره تالیفات پهلوی دوم میخوانیم: «در تابستان 48 بختیار اسم کتاب مأموریت برای وطنم را مأموریت برای بدنم نامگذاری و اسم کتاب انقلاب سفید را به نام قلاب سفید خوانده و به جای شاهنشاه آریامهر، شاهنشاه عاری از مهر خطاب میکند...»
انتشار مجموعه ناقص و مغشوش اسناد خام بایگانی ساواک
کتاب در هشت بخش نگارش یافته که عناوین بخشهای آن عبارتند از «کابوس نیاوران»، «میراث تفنگ سرپر»، «دژخیم»، «ساواک»، «مهره سوخته»، «برانداز»، «جنبش آزادیبخش»، «نبرد سری» است. همچنین در این اثر ضمایمی مانند «بازنما»، «تصاویر جمعی»، «اسناد»، «یادداشتها»، «برخی مراجع و مصادر» و «نمایه اشخاص» مشاهده میشود.
در پشت جلد کتاب میخوانیم: «نوشتار آخرین بازی به سپهبد تیموربختیار نخستین رئیس سازمان اطلاعات و امنیت ایران است که به موجب تلاش در راستای انجام کودتا، علیرغم داشتن سهمی چشمگیر در سرکوبی مخالفان و تثبیت سیاسی رژیم شاهنشاهی توسط محمدرضا پهلوی برکنار و از کشور اخراج گردید؛ پرداخته و فرایند فعالیتهای مستقل و یا وابسته به حمایت خارجی وی علیه نظام گذشته و نحوه مقابله ساواک با تحریکات هدایتشده او را در درون و برون مرز نیز در اثر حاضر به تفصیل مورد بررسی قرار میگیرد.»
مولف در «درآمد» کتاب درباره دلیل نگارش کتاب «آخرین بازی معمار ساواک» با انتقاد از رویکرد گزینشی وزارت اطلاعات در انتشار اسناد خام مرتبط با تیمور بختیار مینویسد: «در درازای سلطنت سی و هفت ساله مشارالیه [محمدرضا پهلوی] پس از حوادث منجر به انقلاب 1357 و روند تمامیتطلبی راهبردی دولت پیشروی نهضت ملیسازی صنعت نفت، بزرگترین خطر تهدیدکننده ثبات اتوریته مشروع رژیم شاهنشاهی، زنجیره عملیات مخرب آژیتاسیون تیمور بختیار بود که برخلاف دو چالش فوق سرکشی سیاسی یادشده با دوره اقتدارگرایی ارگانیک این حکومت یکدستسازی شده، مقارن و فرجامگذار از آن نیز با رهاوردی متفاوت همراه بود و در این دامنه پردازش به فرآیند بازی اطلاعاتی ساواک با بنیاد گزارش محتوای مدار، اثر حاضر را تشکیل داده و مواجهه با چهرهای حائز دو پرنده متغایر سیاسی نظر به کاستیهای پژوهشی در بازنمایی این بخش از جوانب جغرافیای سیاسی تاریخ معاصر با دستاندازهایی فزاینده در وادی مصادر در تصادم بوده و قطعنظر از فرآوردههای ویژه این مقوله جای دریغ است که انتشار مجموعه ناقص و مغشوش اسناد خام بایگانی ساواک توسط وزارت اطلاعات با حذف شمار معتنابهی از مدارک موجود در پرونده قطور معمار ساواک که حاوی نامها، پیامها و گزارش فعالیتهای شخصیتهای سرشناس مرتبط با اقدامات دارنده این سرگذشت که جملگی باز تابنده حقایقی مسلم از اسرار پس پرده مانده نظام پیشین است، همراه بوده و در برابر ویرایش ناشیانه به پیوست، تقریرات متناقض، سلب اصالت جُنگ یادشده را به دنبال داشته است.» (ص 11)
آلترناتیو قومی، کنترل اغتشاشات قبیلهای
در بخش نخست «کابوس نیاوران» میخوانیم: «چنانچه اسناد دفتر وزارت دربار شاهنشاهی در نیمه نخست سال 1349 مورد بررسی قرار گیرد، تکرار نام سپهد نصیری و سرلشکر مقدم بیش از سایر اسامی در سیاهه فهرست مستدعیان شرفیابی جلب نظر خواهد کرد، خطیر ارزیابی شدن اوضاع نگرانکننده جاری از سوی محمدرضا پهلوی با توجه به اعلام وضعیت فوقالعاده بر مبنای گزارش دایره ضد اطلاعات ستاد ارتش، احضار پیوسته مدیران ساواک را موجب گردیده و موضوع چالش امنیتی پیشرو عملیات براندازی تیمور بختیار، در رأس سایر گروههای اپوزیسیون که اینک به مثابه حربهای مخرب در اختیار دولت عراق قرار داشت، بود.» (ص 13)
«تفنگ سرپر» صفحاتی را به چگونگی ترقی بختیار در پستهای نظامی مدنظر قرار داده و آورده است: «نظر به سابقه سرهنگ بختیار در مهار شورشهای عشایری پس از شهریور بیست و داشتن نسبت برادرزادگی با رهبر ستیزهجویان خوزستان و بختیاری و نیز حسنظن نخستوزیر به خاندان سرهنگ مذکور از هنگام مهاجرت در سال 1299، پس از ناکامی لشکر دهم خوزستان به فروردین ماه، وی را در 5/2/32 ضمن حفظ سمت فرماندهی یگان زرهی کرمانشاهان، به فرمانداری نظامی بختیاری و چهارمحال گسیل داشت تا به مثابه آلترناتیوی قومی، کارکردی مشابه نقش جعفرقلی اسعد در 1308 در جهت اعمال کمهزینهترین راهبرد به منظور کنترل اغتشاشات قبیلهای داشته باشد.» (ص 53)
بخش سوم با نام «دژخیم» علاوه بر شرح روند ارتقای شغلی برخی افسران در دستگاه پهلوی دوم به بختیار نگاه ویژهای معطوف کرده و آورده است: «در زمان کشیده شدن خط تمایز میان جانبداران اندک در برابر انبوه مخالفان و بیطرفان به هنگام تنگنا، روند اوجگیری و ارتقای بختیار در پایه یک فدایی قابل اعتماد پس از شرکت سطحی در سرنگونی دولت، تسریع گردید، از این رسته افسران دیگری مانند سرهنگ نصیری که سابقه آشنایی پهلوی با وی به دوران دانشکده افسری بازمیگشت و حسن اخوی از مؤسسان گارد جاویدان در کنار نادر باتمانقلیچ که مراتب خدمتگزاریشان انعکاسی چشمگیر یافته بود ترفیع یافتند و از میان افسران بازنشسته عبدالله هدایت، مهدی قلی علوی مقدم و علی کیا و عباس گرزن باز به خدمت دعوت شده و با اعلام حکومت نظامی در پایتخت ذی منصب شدند. در جرگه یاد شده وجه تمایز سرتیپ بختیار با توجه به حساب گشوده شده بر وی از آن منظر که برخلاف اغلب این شمار درجات خود را به تهران و در پشت میز نستانده و پیشینه مشحون از جدال و جانبازی در عقبه خود داشت، که به شوند بستگی خاندانی او با دربار نیز بر تحکیم موقعیت وی موثر افتاد.» (ص 66)
راهیابی شاخه نظامی توده در رکن دوم ستاد
صفحات دیگری از همین قسمت در رابطه با رویکرد سیاسی نظامی رئیس سازمان امنیت و اطلاعات وقت میخوانیم: «در دوران پاکسازیها بختیار ضمن تسویه حسابهای سیاسی با مشغله خطیر تقابل با حزب توده ملی رویاروی بود که فعالیت رسمی تشکیلات آن پس از مبادرت ناصر فخرآرایی (با آمریت نوردالدین کیانوری) به ترور نافرجام پهلوی دوم در کوی دانشگاه تهران در بهمن 1327، غیرقانونی اعلام گردیده بود و با وجود این گسترش شعبات آن به درجهای بود که به راهاندازی تظاهرات هفتاد و پنج هزار نفری با نشان و علایم ویژه دست آخته و پیشتر در دولتها و حتی دربار نیز رسوخ کرده بود، اما آنچه مایه نگرانی حاکمیت گردیده بود نفوذ بیمانگیز حزب یادشده در ارتش بود. راهیابی شاخه نظامی توده در رکن دوم ستاد در زمانی که کادر رهبری آن تصمیم به ترور فرماندار نظامی تهران گرفت، با اعتراف فرد مأمور اجرای آن افشا شد.» (ص 74)
«ساواک» عنوان بخش چهارم کتاب است و درباره فساد مالی بختیار آمده است: «شیوع گسترده فساد در طبقه یادشده به درجهای بود که حاج علی کیا جانشین محمدولی قرنی در رأس اداره دوم ستاد ارتش بهعنوان بزرگترین رقیب بختیار در حالی به جمعآوری اسناد به منظور استفاده تخریبی بر ضد وی در سازمان مخفی و شبه اطلاعاتی کوک که خود گرداننده آن بود مبادرت مینمود که دوسیه قطوری از اختلاس نجومی او در ساواک تهیه شده بود چنانکه از سوابق و وضعیت جاری رویه غالب رجال و صاحبان مناصب در رأس مصادر سیاسی، نظامی، بازرگانی، مذهبی و حتی برخی اعضای وابسته به خاندان سلطنتی گزارش و مدارکی حاوی سندهای مکتوب، صوتی و تصویری، طبقهبندی شده بود.» (ص 102)
بخش پنجم «مهره سوخته» نامگذاری شده و با اشاره به برکناری تیمسار تیمور بختیار آورده است: «یازده روز از بازگشت بختیار نگذشت که در 24/12/39 ناگهان خبر برکناری وی منتشر شد. این اطلاعیه غیر مترقبه در پی اغتشاشات 9 ماه گذشته نشانی از سرآغاز دگرگونیها داشت. در تابستان و پاییز این سال انتخابات جنجالی دوره بیستم میان دو حزب عمده ملیون (وابسته به دولت) و مردم (با گرایش به جانب سلطنت) دو بار برگزار و هر بار به موجب بروز شبهات در صحت انتخابات در واکنش به اعتراضات عمومی مبنی بر مخدوش بودن آرا و تقلب در جمعآوری و شمارش آن، زیر فشار افکار جمعی ابطال شد و سیل حملات بیوقفه با تمهید و تحریکات دربار به سوی دولت، جاری گشته و به کنارهگیری اقبال انجامید.» (ص 117)
دستهای جریانی خودسر در بدنه ساواک
در همین قسمت درباره باز شدن کاخ پهلوی دوم بر رئیس ساواک برکنار شده آمده است: «سرانجام در یازده اسفند درهای کاخ سفید بر روی سپهبد بختیار که حامل نامهای از سوی پادشاه ایران حاوی مطالبی از قبیل تقویت ظن غلبه اتحاد جماهیر شوروی در جبهه خاورمیانه و لزوم پشتیبانی اقتصادی واشنگتن از تهران، خطاب به پریزیدنت جدید؛ بود گشوده شد. این گفتوگوی غیر رسمی پشت درهای بسته صورت گرفته و لاجرم هیچگاه جزئیات حقیقی چند و چون مطالب مبادله شده، مورد شفافسازی واقع نشد؛ اما بعدها مسلم گردید که برکناری بلاوقفه بختیار به شایعات نشأت گرفته از جلسه مزبور ارتباطی مستقیم داشته و حواشی بعد، از ماهیگیری سپهبد بختیار از آب گلآلود حکایت داشت و در چگونگی بازتاب پیشنهادهای اظهار شده در این نشست مسئولیت اصلی متوجه اعضای هیأت همراه بود. در کاخ سفید دو تن سپهبد یادشده را مشایعت مینمودند: [حسین] قدس نخفی سفیر ایران و علینقی عالیخانی مترجم و مشاوره عالی ساواک که با دکترای اقتصاد از شرکت نفت به این سازمان انتقال یافت و در سمت مشاور اقتصادی، گزارشهای هفتگی ساواک را در حوزه یادرفته برای پهلوی تهیه میکرده و از این طریق قبلاً به وی شناسانده شده بود.» (ص 118)
در صفحات پایانی این قسمت میخوانیم: «تیمسار بختیار به صرف سابوتاژ سیاسی علیه اصلاح طالبان اکتفا نکرده، در مواردی از حوزه ژئوپلیتیک خارجی نیز بر دولت سبقت گرفت و برای اعضای کابینه همچنان مورد ترغیب پهلوی میبود به وجهی که در گفتوگوی با محمود طلوعی روزنامهنگار ابراز داشت: «این مطلب را محرمانه تلقی کنید! اعلیحضرت در این مبارزه پشتیبان من هستند و این دولت تا یکی دو ماه دیگر سقوط خواهد کرد.» به گفته سرتیپ هاشمینژاد، رئیس وقت ساواک خراسان گام را از این فراتر نهاده و اظهار میدارد: «وقتی اعلیحضرت خواستند به خارج مسافرت کنند دستور فرمودند مراقب اوضاع باشید. امنیتی تحریکاتی میکند اگر چیزی ملاحظه کردید، به صورتی خنثی کنید تا من مراجعت کنم، به ارتشبد حجازی هم دستورات لازم را دادهام.» (ص 133)
«برانداز» در بخش ششم مولف را به کاوش در سفرهای بختیار به بغداد و لبنان پرداخته و مینویسد: «بهزودی عیان شد که دستهای جریانی خودسر در بدنه ساواک بر کتمان زمینهچینیهای جنبش و جلوگیری از بازتاب اخبار تدارکات براندازی تسامحاتی تعمدی نسبت به عملیات خرابکاری روا داشتهاند که یکی از موجبات غافلگیری سران رژیم و کامیابی اولیه خیزشگران قلمداد میشد چه تا شب قبل از وقوع آن نیز هیچ گزارشی از تحولات منجر به بروز طغیان به دفتر مقامات عالیرتبه امنیتی و انتظامی فرستاده نشده بود. در پی آن برملا گردید که مجتبی پاشایی سرپرست نمایندگی ساواک در بیروت نیز با وجود ملاقات با بختیار در هنگام حضور وی در لبنان به مقارنت تاریخ مزبور، از دادن گزارش به مرکز خودداری کرده است. به گفته قائممقام سازمان امنیت: «محمدرضا از ساواک به شدت ناراضی بود و تصور میکرد که عدم اطلاع ساواک توطئه هواداران بختیار در این سازمان است، از من پرسید مسئول بیاطلاع ماندن ساواک از این جریان کیست؟ پاسخ دادم همیشه رئیس مسئول است! گفت از او انتظاری نیست بعد از او چه کسی؟ گفتم مدیر کل سوم سرتیپ مصطفی امجدی، گفت او را عوض کنید!» (ص 151)
تیترهای مناقشهآمیز مسئله بازسپاری بختیار
در همین صفحات در رابطه با تلاش دولت پهلوی دوم در استرداد بختیار از دولت لبنان میخوانیم: «بختیار در بازپرسیهای بعدی اذعان نمود که: علت تبعید وی مخالفت با تغییر قانون اساسی بوده است که تمام قدرت را به شاه منحصر مینمود و حقوق ملت ایران را پایمال میکرد، وی افزود مخالف سیاسی محمدرضا پهلوی و حاکمیت اقتدارگرای او میباشد و به همین علت در بازدید اخیر وی از آلمان تظاهراتی علیه او به راه انداخته است. اما شقاقی برای جلوگیری از بازتاب سیاسی این موضوع به راهنمایی فریحه از تهران خواستار ارسال پروندههایی از جرائم عادی وی به لبنان برای تشکیل دوسیهای قابل ارائه به دستگاه قضایی گردید تا تقاضای استرداد صرفا به منظور ارتکاب متهم به تخلفات غیر سیاسی وانمود شود و بدین ترتیب سه پرونده کیفری در این باره تدارک و به رئیس دادگاه تمیز تسلیم شد.» (ص 180)
در صفحات پایانی این قسمت در رابطه با نتیجه تلاشهای سفرای پهلوی در بازگرداندن بختیار به ایران آمده است: «بالاخره در حالی که به 3 فروردین سال جدید اعضای دولت همچنان توجه مقامات ایرانی را به قول و قرارهای پیشین در تضمین استرداد جلب مینمودند ساواک خبر غیر منتظرهای مبنی بر اعزام بختیار در بعدازظهر شنبه 10/1/1348، 17 روز پس از شروع اعتصاب، به فرودگاه دمشق و عزیمت متعاقب او به آلمان شرقی دریافت نمود و به دنبال آن در ازای تیترهای مناقشهآمیز مسئله بازسپاری بختیار اعلامیه قطع کامل روابط با لبنان از سوی وزارت خارجه ایران، بهعنوان سرخط اخبار روزنامههای آن کشور واقع شد. در پی رویداد یادشده پس از ناکامی دستگاه اطلاعاتی ایران با وجود کوششهای مستمر و صرف اعتباراتی بیکران عباس رئیس شقاقی که در طول این مدت فعالیت استخباری شبانهروزی نفسگیری به عمل آورده بود به تهران احضار گشته و پس از مدتی انتحار کرده و دستاورد شکست فاحش سیاسی دولت شاهنشاهی در کشمکش پردامنه این جنجال دیپلماتیک صرفنظر از تاثیر مخرب آن در وجه بینالمللی رژیم، تبدیل بختیار را از یک شخصیت تبعیدی فراموششده به چهره قهرمانی نامآور و مبارزی آزادیخواه در عرصه جهانی دربرداشت.» (ص 205)
بخش هفتم «جنبش آزادیبخش» نام گرفته و به حضور بختیار در حزب بعث اختصاص دارد. در این مجال در رابطه با استفاده ابزاری رژیم وقت عراق از سپهبد فراری میخوانیم: «در این هنگام طرح بهرهبرداری از بختیار که نخستین بار در 1344 از سوی رژیم عارف مطرح گردیده و به علت تغییر معادلات سیاسی منطقه محقق نشده بود مجددا در نشست قیادتالقطری حزب بعث مورد بررسی و نهایتا در مورخه 20/2/48 به منظور اجرای طرحهای عملیاتی سابوتاژ و تشنجات داخلی توسط بختیار به موازات نحوه استفاده ایران از بارزانی تصویب شد. سپهبد بازنشسته از هنگام عضویت عراق در پیمان بغداد در میان مقامات نظامی آن کشور دوستانی داشت، از جمله سرلشکر صالح مهدی عماش که قدمت آشنایی وی با بختیار به 1336 بازمیگشت و نظریه گشودن حساب روی بختیار پیش از آزادی وی در اوج تنازعات مرزی در سال 47 توسط وی مطرح گردیده بود.» (ص 215)
پیشینه تیمور بختیار در قلع و قمع عناصر وابسته به حزب توده
در همین قسمت مولف با استناد به خاطرات وزیر دربار پهلوی دوم آورده است: «اسدا... علم وزیر دربار در یادداشتی آورده است: بختیار کاغذی به حسن البکر نوشته... واقعا حیا و شرم در دنیا چیز خوبی است، کسی که تمام اموالش را که قریب به چندین میلیون دلار است، با فشار به مردم بهدست آورده، حالا دلسوز مردم شده است. بعد هم تبعه عراق [شده و] برای ایرانی دلسوزی میکند. پس از مبادرت به این ابتکار توسط نامبرده از دولت مزبور خواسته میشود که در جهت بازگرداندن سوقیها به عراق تسهیلات لازم فراهم شود، درحالی که تقاضای دیگر وی مبنی بر سرشماری از ایرانیان به منظور واگذاری اختیار بهرهبرداری از ایشان به مشارالیه نیز مورد اجابت واقع گردید مقارن با طرح گسترده جمعآوری فارسیزبانان، امکانات مورد نیاز برای تشکیل ستادی سیاسی در چهارچوب فعالیت حزبی منسجم و بلندمدت در اختیار بختیار گذاشته شد و حصول بدین مهم مشروط به همگرایی شعبات متکثر اپوزیشن مستقر در برونمرز و در رأس آنان حزب کمونیستی توده ملی با سپهبد بازنشسته بود که به موجب طریق مناسبات تشکیلات یادشده با شورای فرماندهی عراق ملزومات وصول آن تسهیل شد، با وجود این پیشینه تیمور بختیار در قلع و قمع عناصر وابسته به این گروه در ایران بر روابط میان وی سران آن مجموعه از جمله رضا رادمنش، ایرج اسکندری و نورالدین کیانوری که اکنون به پشتوانه رژیم کنفدراسیون شوروی منسجمترین واحد سیاسی ضد رژیم را در خارج از کشور سازمان داده بودند سایه افکنده بود.» (ص 221)
در صفحات پایانی این قسمت در رابطه با اعتراض بختیار به ضبط اموالش در روزنامههای ثوره و جمهوریه عراق میخوانیم: «از آن پس دستگاه سیاستگذاری ایران حساسیت ویژه خود را در خصوص بختیار با ارائه لایحهای زیر عنوان ضبط اموال تیمور بختیار از سوی وزارت جنگ به مجلس سنا وانمود و در 23 تیرماه مجلسین شورای ملی و سنا لایحه دولت را با ضمیمه قطع حقوق و عناوین بختیار با اکثریت آرا به صورت قانونی مصوب نمودند که به کمیسیونهای مربوطه ارجاع گردید و چهار روز پس از طرح قانون ضبط اموال، پاسخ بختیار در روزنامههای بعثی از جمله ثوره و جمهوریه و بالاخره بخش فارسی صدای بغداد انتشار یافت، طی اقدام بعدی در 31 شهریور دادگاه عالی شماره یک دادرسی ارتش پس از محاکمهای غیابی به صدور حکم اعداد نامبرده مبادرت نمود، در این اثنا با کشته شدن مجید بختیار برادر کهتر سپهبد بازنشسته که بهعنوان مجری اصلی منویات و سرسلسله جنبان عوامل وی در مناطق بختیاری مشتهر بود، اهرم سازماندهنده فعالیتهای مخالفان به نفع جنبش در حوزه یادشده با چالش مواجه گردید.» (ص 245)
«نبرد سری» عنوان بخش پایانی کتاب است که با اشاره به نقش غیرقابل انکار سازمان امنیت و اطلاعات ایران در کودتای سال 48 شمسی عراق آمده است: «وقوع غیرمترقبه کودتای روز چهارشنبه 30/10 مقامات بغداد را غافلگیر نمود: به آنسان که جمعی از افسران و فرماندهان ضد بعثی ارتش عراق به راهاندازی یک عملیات براندازی مبادرت نمودند که با رهبری سرلشکر بازنشسته عراقی عبدالهادی عبدالغنی الراوی و مساعدت سپهبد عبدالغفار حردان التکریتی وزیر جنگ برکنار شده و نایف عبدالرزاق نخستوزیر سابق و سرانجام، اجرای سرلشکر بازنشسته مهدی صالح السامرایی صورت یافت که در آستانه وقوع توسط کمیته حفاظت و امنیت که در رأس آن صدام حسین عبدالمجید قرار داشت کشف و خنثی شد و شگفت آنکه اسناد و آثار و اعترافات عوامل برانداز که حتی تسلیحات مورد استفاده خود را از ایران اخذ نموده بودند، تردیدی در انتساب طراحی و تأمین امکانات کودتا به سازمان اطلاعات و امنیت ایران بر جای نگذاشته بود! و بلافاصله در دادگاه ویژهای زیر نظر شورای عالی انقلاب و به ریاست سرهنگ طه یاسین جزراوی از اعضای قیادت قطری چهل و چهار نفر از شرکتکنندگان در طرح براندازی از جمله سامرایی به اعدام محکوم و در روزهای 21 تا 26 ژانویه با همان سلاحهای وارداتی از ایران تیرباران شدند.» (ص 251 )
در همین قسمت درباره ترور بختیار از سوی نیروهای ساواک میخوانیم: «باری این ریشخند تاریخ است که معمار ساواک در آخرین بازی خطیر خویش به دنبال ارتکاب به خطای فاحش تاکتیکی در شیوه سنجش پیرامون خود سرانجام یک روز پیش از هفدهمین سالگرد اعلام آمادگی خویش برای شرکت در عملیات براندازی دولت مصدق، پس رویارویی های نهان و نمایان سیاسی، اطلاعاتی پیوسته، قربانی دستاورد مخرب خود گردید.» (ص 294)
ریشخند بختیار به پهلوی؛ شاهنشاه آریامهر یا شاهنشاه عاری از مهر
در صفحات دیگری از این بخش در رابطه با پوزخند بختیار نسبت نام یکی از کتابهای محمدرضا پهلوی آمده است: «در تابستان 48 بختیار طی یک سخنرانی در رادیو بغداد «درباره این دو جلد کتاب که شاهنشاه آریامهر نوشت خیلی بحث کرده و اسم کتاب مأموریت برای وطنم را مأموریت برای بدنم نامگذاری و اسم کتاب انقلاب سفید را به نام قلاب سفید خوانده و به جای شاهنشاه آریامهر، شاهنشاه عاری از مهر خطاب میکند... و یکی از 7 مادهای که بختیار به ایران پیشنهاد کرده این است که افسران تودهای که از ارتش اخراج شدهاند باید از آنها اعاده حیثیت شود مرتبا هم این جمله را تکرار میکند که در ایران حکومت شعبان بیمخها حکومت میکند.» (ص 310)
مولف در صفحاتی از کتاب زیر عنوان «بازنما» درباره رویکرد حذف برخی چهرههای قدرتمند از عرصه سیاست از سوی پهلوی دوم مینویسد: «عملکرد ماکیاولستی «مشت آهنین رژیم» در جهت کسب قدرت سیاسی، قدرت اقتصادی و قدرت شاهین «زر، زور، زن» از سوی پهلوی پیش از تسطیح راه بقای توام با ثبات نظام و حذف تدریجی داعیان و دفع مخاصمان از صحنه دیگر اکنون خود مبدل به تهدیدی برای رأس حاکمیت گشته و خطری فزاینده قلمداد میشد، قطع نظر از رسواییهای اخلاقی در پرونده بختیار در ضد اطلاعات ارتش، گزارشی تحت عنوان اطلاعیه بیامضا از آن حکایت داشت که به موجب اسناد و مدارک موثق تیمسار بختیار قبل از ارتقا به درجه سرتیپی و اشتغال به مقام ریاست سازمان اطلاعات و امنیت کشور از مال دنیا جز یک خانه در جنوب تهران، حوالی خیابان شاهپور نداشته است اما طی سالهای اخیر از راه غیرمشروع اقدام به تحصیل وجوه و جمعآوری و خرید املاک کرده است. به عنوان نمونه رئیس ساواک اصفهان ماهیانه 50000 تومان رشوه که از صنوف مختلف آن شهر به عنوان باج میستاند به حساب رمزی محرمانه تیمسار (در بانک ملی) اصفهان واریز میکند، رئیس صنف گرمابهداران تهران بر اثر تهدیدات و فشار عمال تیمسار ناچار شده است پروانه ساخت یک دستگاه ساختمان بزرگ گرمابه در تهران را به او بدهد.» (ص 316)
چاپ نخست کتاب «آخرین بازی معمار ساواک» تالیف مهرزاد قنبری (خُرداد آذر) در 416 صفحه، شمارگان یکهزار نسخه و به بهای 20هزار تومان از سوی نشر کتاب کولهپشتی در دسترس علاقهمندان قرار گرفت.
نظر شما