عاشورای حسينی يکی از وجوه مميزه تشيع با ديگر مذاهب است؛ مميزهای پررنگ و آشکار که هيچ شيعهای بدون مشخص کردن نسبت خود با آن، نمیتواند دعوی شيعه بودن داشته باشد. همين اهميت البته وضعيت دوگانهای را برای ما پيش آورده است.
شاید نخستین اظهار نظر متفاوت از مرحوم صالحی نجفآبادی شنیده شد؛ مردی که خود برخاسته از فرهنگ حوزه بود و ملبس به لباس روحانیت، درباره فلسفه قیام حسینی مطالبی بر زبان آورد که بسیاری را به واکنش واداشت.
صالحی نجفآبادی بهصراحت اظهار کرد که قصد و غایت امام از نیمهکاره گذاشتن مراسم و مناسک حج و حرکت بهسوی کوفه نه مبارزه با ظلم و رسیدن به مقام شهادت که برپایی حکومت بود و اگر امام احتمال این را نمیداد که به حکومت میرسد، هیچگاه خود و اهلبیتش را در معرض مصاف با یزیدیان قرار نمیداد. سخنان صالحی نجفآبادی اگر هیچ حسنی نداشت این نتیجه مبارک را درپی داشت که عدهای از جدیترین شخصیتهای حوزوی و دانشگاهی را به واکنش واداشت تا به میدان بیایند و به شبهاتی که ممکن بود در ذهن و ضمیر بسیاری افراد راه یافته باشد پاسخ بگویند.
از چاپ کتاب صالحی نجفآبادی بیش از چهار دهه میگذرد، اما بحثها هنوز در همان حد و حدود باقی مانده و کمتر کسی سخن تازهای در این زمینه مطرح کرده است. علاوه بر واکنشهایی که به سخنان صالحی نجفآبادی نشان داده شد، یک کتاب مهم دیگر در این سالها انتشار یافت: کتاب فریادهایی بر تحریفهای عاشورا؛ کتابی واکنشی به خرافات موجود در جامعه.
شهید بزرگوار، مرتضی مطهری، در این اثر سعی کرد با آوردن مصادیق مشهوری که سعی در تحریف واقعه عاشورا دارند حقیقت ماجرا را بهطور معین و مشخص توضیح دهد. این کتاب شاید اثری عالمانه بهشمار نیاید و کسی از اهل علم آن را در شمار کتابهای معتبر استاد مطهری قرار ندهد، اما اثری است که درد و تعهد در آن موج میزند و نشان میدهد یک ضرورت تاریخی مهم مولف را به واکنش واداشته است. علاوه بر این نکته، شهید مطهری کتاب را در آستانه انقلابی بزرگ نوشته؛ انقلابی که ماهیتا با قرائت عامیانه سطحی و خرافی در تضاد بود. انقلابی که دعوی بیدارگری و ظلمستیزی داشت نمیتوانست با آن قرائت واپسگرایانه آمیخته به جهل و دروغ سازگاری داشته باشد.
قرائت انقلابی و بیدارگر از واقعه عاشورا فقط مختص آقای مطهری نبود، همه معلمان راستین انقلاب، از بنیانگذار انقلاب و نیز چهرههای حوزوی همچون شهید بهشتی گرفته تا چهرهای دانشگاهی همچون علی شریعتی، همهوهمه با قرائت خرافی سر ستیز داشتند و دل در گرو قرائت انقلابی؛ قرائتی که توجه به امام را تنها برای گریستن در یک دهه کافی نمیدانست. قرائتی که امام را صرفا برای شفاعت در صحرای محشر نمیخواست، بلکه امام را حی و حاضر میدید. قرائتی که معتقد بود کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا. قرائتی که نهفقط امام را حاضر میدید، یزید را نیز قابل رویت میدانست. قرائتی که میگفت اگر نمیتوانی کاری حسینی کنی، دستکم باید رسالت حضرت زینب(س) را عهدهدار شوی وگرنه یزیدی هستی. با پیروزی انقلاب اسلامی و بعد هم جنگ تحمیلی، این قرائت پررنگتر شد.
این بار سپاهیان کفر مطلق با سپاه امام آشکارا روبهروی یکدیگر صفآرایی کردند. منکران درآمدند که: این شبیهسازی غلط است، سپاه مقابل نیز به مسلمانی منتسب است. منکران غافلان بودند؛ زیرا نمیدانستند این موضوع خود میتواند به شبیهسازی قوام و دوام بیشتری ببخشد. در سال 61هجری، آنان که بر امام تیغ کشیدند دعوی مسلمانی داشتند و حتی برخی از آنها توفیق حضور در جنگهایی به رهبری پیامبر و امام علی(ع) را داشتند.
اتفاقا سپاهیان صدام، که مریدانش او را سردار قادسیه میخواندند تا با فرماندهی که ایران را در روزگار صدر اسلام بهزانو درآورده بود همانندش سازند، برداشتشان از اسلام همانندیهای بسیار داشت با برداشت کسانی که امام و همراهانش را، به جرم خروج از دایره اوامر خلیفه وقت مسلمین، کافر میخواندند. همین همانندی فرصتی داد تا در مقابل، کسانی که با صدام و لشکر تجاوزگرش میجنگیدند به او لقب صدام یزید کافر بدهند. جنگ قرائت انقلابی و ستیهنده را از واقعه عاشورا پررنگتر کرد. دیگر کسی فریادهایی بر تحریفهای عاشورا را بهخاطر نمیآورد.
در هنگامه خون و آتش، کسی جرات نداشت قرائتی واپسگرایانه از عاشورا ارائه دهد. اگر هم کسی میخواست چنین کند، گوشی برای شنیدن این حرفها پیدا نمیکرد. قرائت انقلابیون نه در کتابها که بر نطع خاک و خون درحال رخ دادن بود. پس از جنگ، اندکاندک آن شعارهای انقلابی به محاق رفت.
زمزمههایی که یادآور شعارهای پیش از انقلاب بود یکبار دیگر شنیده شد. این زمزمهها اندکاندک به صداهایی مزاحم و بلند بدل شد. یکبار دیگر ضرورت احیای گفتمان مترقی و معترض احساس شد. یکبار دیگر کسانی احساس کردند حسین علیهالسلام نه در صحرای کربلا که در میان شیعیانش مظلوم واقع شده است.
این جمله را در این سالها کم نشنیدهایم که: باید بر مظلومیت امام حسین علیهالسلام در روزگار خودمان بگرییم و نه بر تنهایی او و سپاهیانش در آن نیمروز، که آن نیمروز کجا و چند قرن مظلومیت کجا؟ از میان نویسندههایی که در این سالها مجدانه سعی کردهاند قرائتی معقول و درعینحال انقلابی و ضد خرافه از امام و قیامش بهدست دهند محمد اسفندیاری جدیتر و پرشوروحالتر از دیگران ظاهر شده؛ نویسندهای که علاوه بر تبیین دیدگاهها و اعتقادات خود، از نقد و بررسی آثار دیگران نیز غافل نبوده و همواره تلاش کرده آسیبهای این حوزه را نیز بهدقت تحلیل و بررسی کند.
یکی از مهمترین کارهایی که محمد اسفندیاری در این زمینه انجام داده کتابشناسی عاشورایی است. این کتابشناسی، برخلاف کتابشناسیهای رایج، گزیدهای از کتابهای موجود در بازار است. مولف 100 کتاب را، که بهزعم وی نسبت به کتابهای دیگر ارزش بیشتری دارد، برگزیده و البته به معرفی صرف کتابها نیز اکتفا نکرده و در حد معقول و حوصله مخاطب تا حدودی به معرفی و گاه نقد آنها نیز پرداخته است. اسفندیاری برای تالیف این کتاب حدود 4هزار کتاب را بازبینی کرده است؛ کاری که از حوصله و توان پژوهشگران این سالها خارج است.
مولف خاطرات جالب و درخور تاملی از این کتابشناسیها دارد؛ برای نمونه آقای اسفندیاری میگوید مطالعه کتاب اسرارالشهاده، اثر فاضل دربندی، یک ماه به درازا کشید ولی من چکیده آن را در هشت صفحه ارائه کردم. اسفندیاری برای گزینش کتابهایی که معرفی کرده معیارهایی هم داشته است. قدمت، تاثیرگذاری، غنای علمی، و ابتکار و تحلیلی بودن معیارهایی بوده که اسفندیاری برای انتخاب آنها در این کتاب مدنظر داشته است.
معمولا کتابهایی که عنوان کتابشناسی دارند چندان موردتوجه کتابخوانان قرار نمیگیرند و بیشتر موردتوجه عده معدودی از اهل تحقیق واقع میشوند، اما کتابشناسی عاشورایی اسفندیاری این حسن را دارد که توجه بسیاری را به خود جلب کند.
شاید یک علت دیگر توجهِ مخاطبِ تا حدودی عام به کتابهای تخصصی اسفندیاری همان چیزی باشد که پژوهشگری مثل علیرضا کمرهای به آن اشاره میکند: پاکیزهنویسی و درستنویسی. چیزی که نویسندگان حرفهای ما هم گاه به آن بیاعتنایند.
اسفندیاری علاوه بر کتابشناسی عاشورایی، چند کتاب مهم دیگر در این حوزه منتشر کرده که کتاب عاشوراشناسی یکی دیگر از آنهاست. این کتاب نیز همچون دیگر آثار ایشان کوششی است برای زدودن غبار خرافه و ابهام از یکی از بزرگترین اتفاقات تاریخ عاشورا. در این مجال اندک، بد نیست اشارهای کنیم به یکی از دیگر آثاری که همانندیهای بسیار به کتاب فریادهایی بر تحریفهای عاشورا دارد.
فاجعه جهل مقدس، که این روزها برای چهارمین بار تجدید چاپ شده و همین نشان میدهد جامعه امروز ما تا چه اندازه به سخنانی ازایندست احتیاج دارد، اثری است از فاضل ارجمند مصطفی محقق داماد؛ پژوهشگر و عالمی که از سر احساس وظیفه به اعتراض برخاسته و به کژیها و ناراستیهایی که به اسم دفاع از ارزشها و مقدسات انجام شده تاخته است.
اگر بخواهیم کتاب محقق داماد را در چند کلمه خلاصه کنیم شاید این بند مناسبترین آنها باشد: «در فاجعه عاشورا من منکر آن نیستم که گروهی که حضرت سیدالشهدا(ع) را در کربلا احاطه کردند، برخیشان به خاطر انگیزههای مادی، نظیر پول و ثروت و رسیدن به جاه و مقام آمده بودند و جنایت میکردند، ولی اطمینان دارم که اگر هم چنین بوده، این دسته تعداد زیادی را نمیتواند تشکیل دهد. چنین فکر میکنم که انگیزه عمده گروه اصلی دینداری کژاندیشانه آنان بود که من آن را جهل مقدس نامیدم. اسناد تاریخی این امر را به اثبات میرساند.»
نظر شما