ايبنا نوجوان: افسانهها، ادبيات و فرهنگ مردم يك كشور را منتقل ميكند كه در گذشته به صورت زباني براي نسلهاي آينده بيان ميشد. به همين دليل در فرهنگهاي مختلف و در ميان اقوام مختلف تغييراتي در آنها ايجاد شده است.
محمد شمس، محمدرضا شمس و جميله فراهاني اين افسانهها را از فرهنگهاي گوناگون گردآوري و بازنويسي كردهاند. در اين گردآوري، افسانهها با زباني ساده براي نوجوانان بازنويسي شده و در هر كجا كه از كلمات با معني خاص استفاده شده معناي آن در پاورقي آمده است.
در اين مجموعه، افسانهها بر اساس موضوعاتشان طبقهبندي و در 12 فصل تنظيم شدهاند.
افسانههاي عاشقانه، افسانههاي احمقها، افسانههاي تنبل، افسانههاي اژدها، افسانههاي جن و پري، افسانههاي عرب، افسانههاي كچل، افسانههاي خيالانگيز، افسانههاي حيلهگري، افسانههاي جادوگري، افسانههاي زرنگها و افسانههاي روباه موضوعات افسانههاي گوناگوني است كه در اين كتاب گرد هم آمدهاند.
تصويرگري اين اثر نيز توسط رودابه خائف انجام شده است و اين تصويرها در حاشيهي صفحات كتاب منتشر شدهاند.
يكي از افسانههاي اين كتاب با عنوان «هزار هزار» كه از «افسانههاي احمقها» به شمار ميآيد ميخوانيم:
«يكي بود، يكي نبود؛ زني بود و شوهري. روزي زن به شوهر گفت:«دلم هوس ماهي كرده؛ برو برايم از بازار بخر!»
مرد رفت ماهي خريد و به خانه آورد. زن ماهي را گرفت و گفت: «از ماهيفروش پرسيدي كه چقدر نمك به آن بزنم؟»
ـ نه.
ـپس برو بپرس.
مرد رفت و پرسيد.
ماهي فروش جواب داد: «يك مشت، دو مشت!»
مرد به طرف خانه راه افتاد. همانطور كه ميرفت به چند دهقان رسيد؛ دهقانان خرمن ميكوفتند. مرد براي اين كه گفتههاي ماهيفروش را فراموش نكند، با خود تكرار ميكرد: «يك مشت و دو مشت».
يكي از خرمن كوبها حرف مرد را شنيد. به خيالش مرد دربارهي گندم حرف ميزند؛ ناراحت شد و گفت: «اين چه حرفي است؟ نگو يك مشت و دو مشت، بگو خروار خروار.»
مرد حواسش پرت شد؛ حرفهايش را فراموش كرد و با خودش گفت: «خروار خروار.»
راه افتاد رفت و رفت تا به عدهاي رسيد كه داشتند تابوتي را حمل ميكردند. مرد همچنان ميگفت: «خروار، خروار.»
مردم بر سرش ريختند و حسابي او را كتك زدند و ...»
چاپ نخست كتاب «صد افسانه» از سوي واحد كودك و نوجوان انتشارات قدياني در 640 صفحه و بهاي 16000 تومان روانهي بازار كتاب شده است.
پنجشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۰ - ۰۹:۰۲
نظر شما