به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، مجموعه درسگفتارهايي درباره نظامي با سخنراني دکتر اصغر دادبه با موضوع «جايگاه نظامي در حکمت ايراني» به پايان رسيد. اين درسگفتارها از تير ماه سال ۱۳۸۹ آغاز، و هر هفته در روزهاي چهارشنبه در مرکز فرهنگي شهرکتاب برگزار شد.
دكتر دادبه گفت: نظامي در «اقبال نامه» نام «خضر» را ميآورد و آن را عنواني براي طبع شاعرانه خود ميداند. او ميگويد كه پنج حكيم گردهم ميآيند و آراء گوناگون خود را بيان ميكنند. نظامي ميگويد خضر من (طبع شاعرانه من) به من ميگويد كه همه حرف آن حكما، حرف خود توست.
«كه چندين سخنهاي خلوت سگال/ حوالت مكن بر زبانهاي لال؛ تو ميخاري اين سرو را بيخ و بن/ بر آن فيلسوفان چه بندي سخن؛ چرا بست بايد سخنهاي نغز/ بر آن استخوانهاي پوسيده مغز؛ به خوان كسان بر مخور نان خويش/ مكبه منه بر سر خوان خويش؛ بلي مردم دور نامردمند/ نه بر انجمن فتنه بر انجماند». در حقيقت نظامي ميخواهد بگويد كه او شكل ديگر آن حكماست.
وي افزود: هنگامي كه پرسشهاي فلسفي در جهان مطرح شد، دو گونه پاسخ از سوي حكما و فيلسوفان يافت: يك دسته همانند سقراط گفتند: «نميدانيم»؛ روشن است كه اين «نميدانيم» با ندانستن مردم عادي فرق دارد؛ دسته دوم پاسخهايي دادند كه بازتاب علم زمان فيلسوفان و شرايط سياسي و اجتماعي آنان بود. نظامي كه در فضاي ديني روزگار خود ميزيست، به آن پرسشها پاسخ كلامي ميدهد و فلسفه را رها ميكند. او حتي آراء فلسفي را نقد ميكند و به بازآفريني هنري ديگر آراء ميپردازد.
دادبه يادآور شد: نظامي ميتواند با زبان شاعرانه خود يك سلسله تصويرهاي شاعرانه درست كند كه در هيچ فلسفهاي بدان شكل مطرح نشده اما خودِ فلسفه است. آراء مختلفي هم كه در كلام و فلسفه ايراني ـ اسلامي داريم، در آثار نظامي بازتاب يافته است. سراسر «مخزنالاسرار» و «اسكندر نامه» و «اقبال نامه » نظامي بازگو كننده آن آراء است. اما آنچه در سخن نظامي مهم است، بيان هنري ويژه و خيال شاعرانه اوست.
توجه ايرانيان به حمكت عملي و اشاره نظامي به آن
وي افزود: گفتهاند كه يونانيان نظريهپرداز بودهاند و آنها را قهرمانان حوزههاي نظري دانستهاند؛ اما ايرانيها و روميها به حكمت عملي توجه داشتهاند. ميدانيم كه در حكمت عملي (اخلاق)، بحث بيان و رفتار نيك فردي و جمعي مطرح است. در اين گونه از حكمت، درباره نظام خانواده و آيين كشورداري سخن به ميان ميآيد. در آثار نظامي از اين گونه بحثها فراوان هست. پس اين كه گفتهاند كه تمركز ايرانيان بر حكمت عملي بوده است، سخن درستي است. اين نشان ميدهد كه در فرهنگ ايراني، فقط بحث سخنوري نبود، بلكه به آن عمل هم ميشد.
دادبه يادآور شد: به همين دليل است كه جهانبيني ايراني را بايد «حكمت» ناميد. «هانري كربن» هم پيشنهاد ميكند كه از آنجايي كه سهروردي سر برآورده و فلسفه خود را آغاز كرده است، از آن به بعد را حكمت بناميم. چون هويت آن عارفانه و عاشقانه بوده است. هنگامي هم كه از خرد يا عقل ايراني ـ افلاطوني سخن ميگوييم منظور اين نيست كه همه چيز آن افلاطوني است.
وي افزود: درست است كه اوج حركت فلسفه يوناني، افلاطون بود، اما افلاطون شاگردي زرتشت ميكرد و در آكادمي خود «اوستا» ميخواند. پس به سخن ديگر ميتوان گفت كه افلاطون تجسم فرهنگ ايراني در يونان است. اين را هم بايد در نظر گرفت كه حركت نهايي خرد يوناني ارسطويي، برهان است. در فرهنگ ايراني علاوه بر برهان، شهود هم مطرح است.
به سخن ديگر، آن چه مورد نظر است و اهميت دارد، مساله تهذيب است. منظور اين است كه غير از «دانستنيها» بايد نخست «انساني» بود. اگر جنبه انساني در زندگي نباشد، فجايع پديد ميآيد. اين سخن بدان معنا نيست كه در فرهنگ ما كسي منكر آزمايش و تجربه حسي و برهان و استدلال است؛ بلكه مراد آن است كه آن چه آدمي را به حركت واميدارد، تهذيب و شهود است.
نظامي اشاره ميكند: «به آنجا تواند خرد راه برد/ كه فرسنگ و منزل تواند شمرد». اين تعبيري از كمي بودن است. يعني خرد قابل شمردن است و به بالاتر از اين مرحله نميتوان رسيد. سپس ادامه ميدهد: «ره غيب از آن دورتر شد بسي/ كه انديشه آنجا رساند كسي». بزرگاني همانند نظامي هنگامي كه از «ديدن» سخن به ميان ميآورند، ذكر جزء و اراده كل ميكنند.
وي افزود: يعني ديدن را كه حس برتر است ذكر ميكنند تا كل حواس را گفته باشند و ادراكات حسي را برشمرده باشند. فردوسي هم همين را ميگويد: «خرد گر سخن برگزيند همي/ همان را گزيند كه بيند همي». «كانت» نيز ميگفت: «عقل ميتواند دادههاي حسي را تنظيم كند». به هر روي سخن نظامي اين است كه خرد از يك سو قابل اندازهگيري است و از سوي ديگر استدلالي نيست.
حكمت خردساز ايراني
وي افزود: حكمت ايراني و يوناني، هر دو خرد مي سازد. از سويي ديگر، پرسشهاي بشري يكسانند و تكرار ميشوند اما پاسخهايي كه به آنها داده ميشود از بعضي جهات شبيه به هماند. پرسش «از كجا آمدهام و به كجا ميروم؟» تمام پرسشهاي فلسفي را در بردارد، چون از مبداء و مقصد (معاد) ميپرسد. اما چرا آدمي نميتواند به جواب قطعي برسد و همواره حيران است؟ چون انسان در راه است. اگر جواب قطعي پيدا شود معنايش اين است كه انسان تمام شده و به پايان رسيده است.
دادبه يادآور شد: حركت و بودن و زندگي، معنايي جز اين ندارد. اگر همه پرسشها پاسخ داده شوند، حركت پوياي فكري بشر، متوقف ميشود. بنابراين نبايد به دنبال اين بود كه مثلا در جهانشناسي ايراني چيزهايي بيابيم كه در هيچ كجاي جهان گفته نشده است. اين امكانپذير نيست. به خاطر همين است كه هنگامي كه سهروردي حكمت ايران باستان را تجديد ميكند، نميتواند فلسفه يونان را ناديده بگيرد.
وي در بخش پاياني سخنانش افزود: اين را هم بگويم كه آنچه در حكمت ايراني بسيار اهميت دارد، روش اشراقي است. طراح آن هم سهروردي بوده است. در هر حكمت، ابزار و روشهاست كه اهميت دارد و مكاتب را از هم جدا ميسازد. ابزار در حكمت ايراني، خرد ايراني است.
شنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۰ - ۱۰:۵۱
نظر شما