مترجم كتاب «نيچه و بوديسم» گفت: نيچه پس از رويگرداندن از انديشههاي شوپنهاور كه علاقهاي بسيار به آيينهاي هندي داشت، بوديسم را نيز دچار نوعي از نيستانگاري منفعل دانست و نقدهايي را به آن وارد كرد، اما نويسنده اين كتاب، با نظر نيچه موافق نيست و وي را به بدفهمي بوديسم متهم كرده است.\
وي بوديسم را واكنشي به اديان مختلف بهويژه برهمايي و خدايان متعدد آن دانست و گفت: البته آيين بودا خدايان را در افسانههايش به عنوان مخلوقات ميپذيرد.
صديقين ادامه داد: بودا ادعاي الهي بودن آيينش و فرستاده شدن از سوي خدا را ندارد، بلكه وي يك آيين انسانمدارانه را ارايه ميكند. نويسنده كتاب نيز در پي اثبات نيستانگاري وي نيست. البته شايد هم بودا نيستانگار بوده و نويسنده اشتباه كرده است.
وي درباره نحوه توجه نيچه به بوديسم گفت: او شوپنهاور را نخستين آموزگارش ميداند، فيلسوفي كه به تعاليم بودا و آيينهاي هندي علاقه بسيار داشت و بعدها كه نيچه از شوپنهاور رويگرداند، ادعا كرد كه شوپنهاور نيز نظير بودا يك نيستانگار منفعل است. بنابراين چنين ميتوان نتيجه گرفت كه نيچه بودا را دچار نوعي از نيستانگاري منفعل ميپنداشت و نقدهايي را به وي و آيينش وارد ساخت.
صديقين خاطرنشان كرد: نيچه در واقع بوديسم را با توجه به شرايط اديان در اروپا در برههاي كه در آن ميزيست، بررسي ميكرد. اين فيلسوف آلماني معتقد است سير تفكر غرب از افلاطون به اين سو، شش مرحله را از سر گذرانده كه مراحل پاياني به نيستانگاري منفعل ختم ميشود. اين امر نشان دهنده مقايسه شرايط اروپاي آن زمان با دوران بودا از سوي نيچه است.
اين مترجم ادامه داد: نيچه معتقد بود روشنفكران اروپايي معاصر با وي، دقيقا همان تفكراتي را در پيش گرفتهاند كه بودا در دوران خودش دنبال ميكرد. اين ادعاي نيچه را ميتوان واكنش او نسبت به وضعيت تفكر در اروپاي آن سالها دانست.
وي افزود: نويسنده اين كتاب بخشهايي از يكي از آثار نيچه را كه در آن سير تفكر غرب را از افلاطون به اين سو به زيبايي بيان شده، انتخاب و به كتابش افزوده است. مراحلي كه نيچه در اين سير تفكر ذكر كرده، پس از كانت به پوزيتيويسم و نيستانگاري ميانجامد.
صديقين خاطرنشان كرد: به باور وي، اين شكاف از زمان افلاطون كه به نمود و حقيقت در جهان اعتقاد پيدا كرد، آغاز شد و تاكنون ادامه يافت. چنين فرآيندي بود كه نيستانگاري را سبب شد.
وي علمگرايي و داروينيسم را مكاتبي برشمرد كه به اين شرايط فكري دامن زدند و گفت: به همين دليل است كه اين دو موج فكري را از مظاهر نيستانگاري به شمار آوردهاند.
صديقين درباره برداشتهاي نويسنده اين كتاب گفت: نويسنده اين كتاب ابتدا سير تفكر غرب از نگاه نيچه را توضيح داده، سپس به بررسي انديشههاي بودا ميپردازد. وي در بررسيهايش به اين نتيجه ميرسد كه بسياري از ديدگاههاي بودا شبيه به برخي نظريات نيچه است.
وي افزود: شايد اگر نيچه برداشت درستي از بوديسم داشت، متوجه ميشد كه بودا به ابرمردي كه توصيف ميكند، شبيه است. تعاليم بودا و نيچه مشترك بود، اما به اعتقاد نويسنده اين كتاب، نيچه وي را بهدرستي تفسير نكرد. نيچه معتقد بود بايد اخلاقيات قديم را بشكنيم و اخلاقياتي نوين را بنا بگذاريم تا طريقي براي رسيدن به ابرمرد گشوده شود.
صديقين، ابرمرد نيچه را متأثر از تعاليم بودا ندانست و گفت: با اين وجود بايد در نظر داشت كه نيچه بودا را رد ميكند، اما همچنان بوديسم را بر مسيحيت ترجيح ميدهد. لذا همچنان ميتوان تصور كرد كه نيچه در نظرياتش ناخواسته تحت تأثير بودا بوده است.
كتاب «نچه و بوديسم» از سوي انتشارات پرسش در دست انتشار است.
نظر شما