سه‌شنبه ۲ دی ۱۴۰۴ - ۰۹:۰۱
نویسندگان در حاشیه، آینده باشکوه داستان را خواهند ساخت

حسین آتش‌پرور، داستان‌نویس و منتقد ادبی، گفت: عنوان آنتولوژی «زوزن» نام شهری‌ست که روزگاری شکوه و عظمتی داشته و ملک‌نشین بوده و بزرگانی در ادب داشته است؛ شهری که امروز تنها با یک نام در حاشیه نفس می‌کشد. هرچند ممکن است در ظاهر تشابه بین کتاب و این شهر در حد یک نام باشد اما می‌دانم که نویسندگان درحاشیه، آینده باشکوه داستان را خواهند ساخت.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا حسین آتش‌پرور در کتاب «زوزن؛ نوآوران داستان امروز- نویسندگان جدید ایران» عرضه شده، داستان‌هایی را از نویسندگان جدید ایران جمع‌آوری کرده و نیز به بررسی شکل و ساخت این داستان‌ها پرداخته است. این داستان‌ها شامل «شغادنامه» نوشته محمود رمضان‌زاده، «برادرها زیر آفتاب» به قلم حبیب پیریاری، «آختامار» اثر هما جاسمی، «در کمال پرتقال» اثر هادی کیکاووسی، «آمادبوس» نوشته محسن مرادی، «سرزمین گیاهان وحشی» اثر لیلا منفرد، «جنگ سرد در انزلی» نوشته سعید جوزانی، «منشآت» مهدی گنجوی، «ستاره سحابی در آسمان تاریک» به قلم فروزان یاری، «بادکنک‌های هلیومی» نوشته ایزد امیرعبدالهیان، «زندگی سگی» به قلم حسین فاضلی، «ناله‌های همسایه» نوشته آیدا پالیزگر، «آن بالا منتهی‌الیه گیجگاه» اثر امید کامیارنژاد، «عطر» نوشته شمیم توپچی و «میل به تعقیب‌شدن» از هادی شفیعی است. آتش‌پرور در این اثر که اخیراً از سوی نشر عینک منتشر شده، به دنبال پرداختن به نویسندگان خلاق و کمتردیده‌شده نوگرای امروز و گونه‌های متفاوت داستانی بوده است. هر داستان کتاب، علاوه بر یادداشتی درباره شکل و ساخت همان داستان، با معرفی نویسنده آن همراه است.

انتشار «زوزن» بهانه‌ای شد که با حسین آتش‌پرور درباره این کتاب و آنتولوژهای داستان در ایران و پیشینه آن‌ها و نیز وضعیت داستان‌نویسی امروز ایران گفت‌وگو کنیم.

«زوزن» که عنوان کتاب است نام یک شهر است. چه چیز در این نام و این شهر باعث شد که نام این آنتولوژی داستان را «زوزن» بگذارید؟

این شهر روزگاری شکوه و عظمتی داشته و ملک‌نشین بوده و بزرگانی در ادب داشته است؛ شهری که امروز تنها با یک نام در حاشیه نفس می‌کشد. هرچند ممکن است در ظاهر تشابه بین کتاب و این شهر در حد یک نام باشد اما می‌دانم که نویسندگان درحاشیه، آینده باشکوه داستان را خواهند ساخت.

داستان‌های این مجموعه با هم متفاوتند معیارهای شما برای انتخاب هرکدامشان در این مجموعه چه بود و کار گردآوری داستان‌ها چقدر طول کشید؟

یکی از مهمترین انگیزه‌های من برای انتخاب، کشف همین تفاوت‌هایی است که کمتر دیده و به آنها توجه می‌شود؛ تفاوت‌هایی که به فردیت خلاق نویسنده برمی‌گردد. انتخاب داستان‌ها، براساس تفاوت هرکدام‌شان با یکدیگر، تا رسیدن به سرانجام چهار سال طول کشید.

آیا قبل از اینکه تصمیم به جمع‌آوری این مجموعه بگیرید داستان‌ها را خوانده بودید و بعد از خواندنشان به این فکر افتادید که این مجموعه را گردآوری کنید؟

داستان‌ها را نخوانده بودم. به اقتضای کارم که باید داستان‌های زیادی را بخوانم گاه به آثاری بر می‌خورم که اثرگذار و خاص هستند و در آنها نوآوری در سازه‌های مختلف داستانی به چشم می‌خورد و در ذهنم تخم‌گذاری می‌کنند. کشف چنین داستان‌هایی برایم جذاب است. بارها و بارها آنها را در خودم مرور و با آنها زندگی و در آنها مکث می‌کنم. پس از آن است که درباره‌شان می‌نویسم. این نوشتن گاه یک هفته تا دو ماه ذهنم را به خود مشغول می‌کند و حاصل این‌ها می‌شود کتابی مثل زوزن؛ اغلب این نویسنده‌ها را تا قبل از خواندن داستانشان نمی‌شناختم و اگر هم می‌شناختم تا تمام شدن کارم آنها را در جریان نگذاشتم.

گردآوری آنتولوژی داستان در ایران مسبوق به سابقه است و شاید بشود گفت یکی از قدیمی‌ترین آنتولوژی‌های داستان ایرانی «بازآفرینی واقعیت» محمدعلی سپانلو است که قبل از انقلاب چاپ شده. از آن زمان تا امروز به نظرتان رویکرد گردآورندگان آنتولوژی داستان در ایران چه تغییراتی کرده و چه معیارهایی جایگزین معیارهای قدیمی‌تر شده است؟

قبل از «بازآفرینی واقعیت» (۱۳۴۹) به عنوان آنتولوژی و یا گلچین، به نوعی شاید بتوان کتاب «انیران» (۱۳۱۰) از صادق هدایت (شامل داستان‌های شبهای بدمستی از شین پرتو، دیو دیو از بزرگ علوی و سایه مغول از هدایت) و همچنین کتاب‌های «لوح» از کاظم رضا را در داستان که اولین شماره‌اش سال ۱۳۴۷ منتشر شد، نام برد؛ جنگ‌هایی هم بودند که آثار داستان‌نویسان تازه‌ای چون محمود دولت‌آبادی، ناصر تقوایی و رضا دانشور در آن‌ها چاپ می‌شد. قضاوت درباره تغییر معیارهای آنتولوژی داستان بستگی به این دارد که چه کسی و با چه هدفی آنتولوژی گردآوری کرده باشد. پس از «بازآفرینی واقعیت» آنتولوژی دیگری را به خاطر ندارم تا می‌رسیم به «هشت داستان» در سال ۱۳۶۳ با مقدمه گلشیری که از آنتولوژی‌های خوب داستانی است. بعد از آن آنتولوژی‌های دیگری تا اواخر دهه ۶۰ مثل «داستان‌های نو»، «دریچه تازه»، «دریچه‌ی جنوبی»، «خوابگرد و داستان‌های دیگر» و «همیان ستارگان» منتشر شدند که هرکدام به سهم خود در معرفی نویسندگان کمتر شناخته‌شده نقش دارند. چنین کارهایی اگر با مسئولیت انجام شود کار خوب و یک نوع تعاونی است که بخشی از داستان‌نویسی ما را معرفی می‌کنند. در این سال‌ها معیار و رویکرد خاصی ندیده‌ام و تغییر آنچنانی نکرده و یا من بی‌خبرم، جز اینکه در بعضی از آنتولوژی‌ها به معرفی کوتاه داستان‌ها پرداخته شده که در نوع خودشان ارزنده است. از سوی دیگر به خاطر آسانی چاپ، آنتولوژی‌ها هم مثل مجموعه داستان‌ها و رمان‌ها دچار هرج و مرج شده و از این بابت کمتر انعکاسی از آن‌ها دیده می‌شود؛ مگر اینکه کار متفاوت باشد. اینکه داستان‌های خام شاگردان خود را به اسم آنتولوژی منتشر کنیم، یا هرچه را دست‌مان رسید، با چند تا نویسنده شناخته‌شده داخل یک کیسه بریزیم نشد آنتولوژی؛ کتابِ آیین دوست‌یابی است. بی‌گمان نویسندگان کمتر شناخته شده در چنین گردآوری‌هایی در سایه نویسندگان شناخته شده قرار می‌گیرند و در میان آثاری که هم‌سطح و هم‌وزن نیستند گم می‌شوند، مگر اینکه در میان آنها داستان درخشانی باشد که بی‌شک هست.

تفاوت «زوزن» با آنتولوژی‌های دیگری که در ایران در زمینه داستان منتشر شده‌اند چیست؟

در نگاه اول شاید این کتاب یک گردآوری یا آنتولوژی (گلچین) به نظر برسد؛ اما با کمی دقت می‌توان دید که از آن فراتر می‌رود. چنانچه داستانی توجه مرا جلب کرد و در آن به نوآوری رسیدم، پس از بارها بازخوانی و مکث بر هر یک از داستان‌ها، با توجه به یادداشت‌ها روی هرکدام از آن‌ها بررسی‌ای در شکل و ساخت انجام دادم‌؛ شیوه‌ای که درکتاب «خانه سوم داستان» به کار برده شده و گمان نمی‌کنم تا حالا کسی به این صورت به داستان پرداخته باشد. در زوزن هیچ‌کدام از داستان‌ها مثل دیگری نیست و بررسی‌های هر داستان مثل خودش است. داستان‌ها و نویسندگانشان جدا از تفاوت‌های داستانی و اینکه کجای کتاب آمده باشند، هم‌سنگ و هم‌سطح هستند و چنین کاری را برای نویسندگان نسل سوم، زمانی که هنوز ابتدای کارشان بود، در کتاب «خانه سوم داستان» انجام دادم؛ کسانی که امروز از نویسندگان مطرح ما هستند. البته انتخاب و بررسی آنها با توجه به تجربه و نظر من است و هرکس می‌تواند به نسبت جایگاهی که دارد نظر خودش را داشته باشد. نهایت اینکه زوزن برای نویسندگان داستان‌ها ارتفاع و یک سقف است که تنها به اتکای داستان‌هایشان دیده می‌شوند. نویسندگان هرکدام هویت مستقل و متفاوت داستانی دارند و آنها را در کنار داستان‌نویسان شناخته‌شده قرار ندادم تا در سایه و مستعمره نام‌های شناخته‌شده و مشهور قرار گیرند.

نویسندگان در حاشیه، آینده باشکوه داستان را خواهند ساخت

آیا در داستان‌های این کتاب در عین تفاوت‌های بینشان ویژگی‌های مشترکی هم دیدید؟

هم‌سطح بودن نویسندگان ضمن آن‌که هرکدام شخصیت مستقل داستانی دارند. نوآوری در کارها هم از ویژگی‌های مشترک نویسندگان و داستان‌هاست. اما مهم‌ترین ویژگی داستان‌ها، صداهای متفاوتی است که زوزن آن را کانونی می‌کند و این ارتفاعی برای نویسندگان داستان‌هاست.

در مقدمه کتاب از زبان امروز در داستان سخن گفته‌اید و تفاوت آن با زبان کهن و گسست نویسندگان امروز از ادبیات کلاسیک. آیا به نظر شما داستان امروز لزوماً باید با زبان رایج امروز نوشته شود و زبان ادبیات کلاسیک به هیچ شکل به درد داستان معاصر نمی‌خورد و نمی‌تواند به نویسندگان معاصر کمک کند؟

وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌شود، مقصود تنها زبان معیار نیست. منظور، مجموع برآیند رفتار، کردار و گفتار نسل امروز است که تجربه وجهان‌بینی خودش را دارد؛ تجربه‌ای که در زندگی و ادبیات دیده می‌شود. منظور من زبانی است که نسل امروز را از نسل‌های قبل متفاوت می‌کند. توجه داشته باشیم که زبان هر نسلی برآیند رفتار و کردار و طرز نگاه و تجربه‌های آن نسل به جهان و هستی است. برای نمونه نسل من جدا از آنکه چه جایگاهی دارد، زبان متفاوتی با نویسندگان گذشته چون احمد محمود، دولت‌آبادی و گلشیری دارد. هرکدام زبان و دستور زبان و جهان‌بینی خودمان را داریم که به بسیاری عوامل وابسته است. برای نمونه منی که از روستا و یا از شهر می‌نویسم با احمد محمود و گلشیری و دولت‌آبادی تفاوت دارم؛ زبان نسل من، ما را از آنها جدا می‌کند. نویسندگان امروز هم همین طور هستند؛ نگاهشان در داستان به جهان و هستی با نسل من یکی نیست؛ فارسی‌شان با فارسی معیار و فارسی نسل‌های قبل در اصطلاحات و دستور زبان، متفاوت است و این تفاوت را در محتوا و ساخت آثارشان هم می‌بینیم. بپذیریم یا نپذیریم این اتفاق در رفتار، کردار و گفتارشان که زبان آنهاست دیده می‌شود. این به معنی نفی گذشته زبان که موجودی زنده است، نیست و در ادامه و تکامل آن است؛ همچنان حضور و تأثیر شاهنامه، سند سترگ زبان کهن فارسی را، در امروز شاهدیم. زبان ادبیات کلاسیک، هویت و شناسنامه فرهنگی ماست و جایگاه خودش را دارد و بسته به اینکه در چه موقعیتی به کار گرفته شود، می‌تواند کاربرد داشته باشد. «شغادنامه» در همین کتاب هرچند در موضوع از ادبیات کلاسیک بهره می‌برد، اما در ایجاز که یکی از مختصات داستان امروز است، ساخت خود را شکل می‌دهد و در هرکدام از داستان‌های دیگر کتاب هم به نوعی زبان امروز دیده می‌شود.

میزان آشنایی نویسندگان امروز را با ادبیات کلاسیک چطور می‌بینید؟

جدا از فراز و فرودها هرکدام به نسبت خود با ادبیات کلاسیک که هویت فرهنگی ماست ارتباط دارند.

لطفاً درباره نقدهایی هم که بر داستانهای کتاب نوشته‌اید توضیح دهید. در مقدمه توضیح داده‌اید که در نقد هر داستان به آنچه خود آن داستان می‌گوید و ارائه می‌دهد نظر داشته‌اید و به ویژگی‌های خاص آن داستان. چه مزیتی در این نوع نقد می‌بینید؟

به بررسی‌هایی که روی داستان‌ها انجام دادم به نوعی نمی‌شود گفت نقد. نقد تعریف خودش را دارد و کار من چه در این اثر و یا کارهای دیگرم در این نوع، بررسی شکل و ساخت است و به محتوا نمی‌پردازم. استنادم به خود داستان و داده‌های آن برایم مهم است. البته داستان باید شایستگی داشته باشد که به آن نور بتابانم تا خواننده با چراغ روشن به داستان قدم بگذارد. قضاوت، تعیین تکلیف و یا حکم برای خواننده صادر نمی‌کنم؛ به او آزادی می‌دهم تا برداشت روشن‌تر خودش را داشته باشد و زیر سیطره نظر من قرار نگیرد. ارجاعات بیرونی و پیرامونی ندارم و از نظریه استفاده نمی‌کنم. به حاشیه نمی‌روم و داستان را در متن خودم خفه نمی‌کنم. در این بررسی‌ها «من» غایب است و شما با آن‌چه خود داستان می‌گوید مواجهید.

این روزها داستان ایرانی کم‌مخاطب شده و ناشران کمتر از گذشته سراغ انتشار داستان ایرانی می‌روند. دلیلش چیست؟

سرچشمه اصلی‌اش به نویسنده برمی‌گردد؛ بارها و بارها تکرار و باز تکرار می‌کنم که نویسنده باید حرفی برای گفتن داشته باشد و صدایش در خانه، مدرسه، شهر، کشور، جهان و تاریخ شنیده شود. نویسنده به تجربه، جهان‌بینی، تیزهوشی، خلاقیت و پشتکار نیاز دارد و به اضافه اینها نویسندگی علم است و باید آن را آموخت. نویسنده‌ای که دو داستان ننوشته، با اعتمادبه‌نفس کاذب شده مدرس داستان‌نویسی و مدعی ادبیات و کسی را هم قبول ندارد و حاصل کارش می‌شود همین دلنوشته و خاطره‌نویسی‌های خنثی که نتیجه‌اش ۱۰۰ و ۲۰۰ نسخه در جمعیت نزدیک به ۹۰ میلیون نفر است. از سوی دیگر برخی از نویسندگان ویروس نوشتن و انتشار گرفته‌اند؛ نویسنده‌ای با چاپ ۲۰ و چند کتاب خودش را به هر دری برای دیده شدن می‌زند و با ناشر مشهوری ارتباط پیدا می‌کند، عضو کانون می‌شود، به جوایز ادبی نزدیک می‌شود و هر روز جلسه و لایو می‌گذارد، جایزه راه می‌اندازد، داور می‌شود، کلاس تشکیل می‌دهد و باز هم دیده نمی‌شود. چنین نویسندگانی اگر بالای قله اورست هم بروند، دیده نخواهند شد. بارها گفته‌ام که فردوسی، خیام (رباعیات)، حافظ و دیگرانی که با یک کتاب از جغرافیا و تاریخ عبور کردند و همه‌زمانی شدند، کسانی هستند که در زمان خودشان نه ناشر مشهوری بود، نه جایزه و نه کلاس نویسندگی. به گزارش دبیرخانه جایزه مهرگان ادب، در دوره ۲۳ و ۲۴ این جایزه، مربوط به سال‌های ۱۴۰۰- ۱۴۰۱، تعداد ۱۸۴۹ کتاب شرکت کرده که سهم هر سال می‌شود ۹۲۴ کتاب؛ فاجعه است که تعداد نویسندگان داستان چند برابر خوانندگان است و اگر این نویسندگان حتی کتاب‌های خودشان را بخوانند تیراژ کتاب بالا می‌رود. در هیچ دوره ای مثل امروز ادبیات، به‌خصوص داستان، این همه تحقیر نشده است. به‌جز نویسنده، عوامل دیگری از جمله ناشر، مراکز پخش، مطبوعات، جوایز، کلاس‌های داستان‌نویسی و دولت نقش مهمی در به وجود آمدن این بحران دارند.

وضعیت استقبال از آنتولوژی‌های داستان در این سالها نسبت به گذشته چگونه بوده است؟

بستگی دارد که چه کسی و در چه موقعیتی انتخاب شده باشد. اما فراموش نباید کرد که این مورد هم از دیگر مسائل جامعه نظیر خشکسالی، نبودن هوا برای تنفس و سایر بحران‌ها جدا نیست. خشکیدن زاینده‌رود را می‌بینیم. آنتولوژی و داستان امروز هم دچار چنین وضعیت است، اما کسی خشکیدن فرهنگی در تیراژ کتاب‌ها را نمی‌خواهد ببیند.

در چند داستان این مجموعه مثل درکمال پرتقال، زندگی سگی و عطر با مسخ شدگی مواجهیم. آیا این به علاقه شخصی شما برمی‌گردد؟

اولین چیزی که در این داستان‌ها جلب توجه می‌کند، آشنایی‌زدایی است و هر سه از داستان‌های خوب اما متفاوت زوزن هستند؛ داستان‌هایی که حاصل زیست امروزِ ما در دوران مدرن و پسامدرن است. در چنین شرایطی انسان به استعاره تبدیل می‌شود و او را در یک عدد چند رقمی بدون بو و خاصیت فریز می‌کنند و هویت از او گرفته می‌شود. این داستان‌ها آینه موقعیت جامعه امروز از زاویه‌های گوناگون است و از خود بیگانگی و گمشدگی را که به آنها خو گرفته‌ایم در این داستان‌ها مشاهده می‌کنیم. انتخاب آن‌ها تنها به علاقه شخصی من بر نمی‌گردد. آنها داستان‌هایی هستند که جدا از آشنایی‌زدایی، از سطح گذشته و عمق دارند و نویسندگان آنها در شکل‌های متفاوت درک عمیقی از زندگی امروز دارند. داستان‌ها نه تنها در فرم که در درون‌مایه از روایت‌های سنتیِ مدرن فاصله می‌گیرند.

به نظر شما آنتولوژی‌های داستان چقدر و چگونه می‌توانند در آشنا کردن مخاطبان با داستان امروز ایران نقش ایفا کنند و کمی به بازار انتشار داستان رونق بدهند؟ آیا تاکنون در این زمینه موفق بوده‌اند؟

اینکه چه کسی، چگونه، با چه هدف و در چه موقعیتی چنین آثاری را انتخاب می‌کند، مهم است. از طرفی به داستان هم بستگی دارد. از بسیاری از آنتولوژی‌ها، به خاطر انتخاب‌های نادرست، هیچ نامی باقی نمانده است و برخی از آنها هم عکس گرفتن کنار بزرگان است. با تمام اینها، آنتولوژی یک نوع تعاونی داستانی است و در شناساندن نویسندگان به یکدیگر و جامعه خیلی موثر است. نویسنده هر داستان ضمن آنکه با کار دیگران آشنا می‌شود، دیگران هم او را می‌بینند؛ بسیاری از داستان‌نویسان را در همین کتاب‌ها شناخته‌ام.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها