چهارشنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۴ - ۰۸:۵۳
دغدغه‌های ملموس سینان سولون، مرا به ترجمه داستان‌هایش ترغیب کرد

رضا اهرابیان، مترجم مجموعه داستان «قاصدک» سینان سولون، گفت: به جز نحوه‌ روایت و فرم داستان‌های این مجموعه، دغدغه‌های سینان سولون در این داستان‌ها و ملموس‌بودنشان، توجهم را جلب کرد؛ دغدغه‌هایی مانند ناتوانی افراد در بیان احساسات و عواطف، نادیده گرفته شدن خواسته‌های زن / همسر / مادر توسط دیگر اعضای خانواده، بحران سالمندی و تبعات آن، مفهوم عشق و وابستگی و تاثیر انتخاب‌ها / اتفاق‌ها و تصادف‌ها در شکل‌دهی زندگی فرد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا «قاصدک» مجموعه داستانی است از سینان سولون، نویسنده اهل ترکیه، که اخیراً با ترجمه رضا اهرابیان در نشر ثالث منتشر شده است. این مجموعه داستان، اولین کتاب سینان سولون و شامل سه داستان «فاصله»، «پلیکان آبی» و «قاصدک» است. سولون در کنار ادبیات به برگزاری دوره‌های آموزشی و مشاوره به شرکت‌های بزرگ در زمینه داستان‌سرایی و نقش و کاربرد آن در روابط انسانی و بازاریابی نیز می‌پردازد. دومین کتاب او که اولین رمانش محسوب می‌شود با نام «بازگشت پرستو» در ۲۰۱۵ به چاپ رسید. کتاب سوم سولون به نام «اضافی‌ها» در ۲۰۲۰ و کتاب بعدی به نام «داستان‌سرایی در زندگی کاری» در ۲۰۲۳ عرضه شد.

به‌مناسبت انتشار کتاب «قاصدک» سینان سولون با رضا اهرابیان، مترجم آن، گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

در ترجمه قبلی‌تان، مجموعه داستان «کتاب اوهام گوناگون»، سراغ نویسنده‌ای رفتید که متعلق به نسلی از نویسندگان ترکیه است که تازه دارند پا به میانسالی می‌گذارند؛ یعنی نویسندگانی جدیدتر از اورهان پاموک و یاشار کمال و… که شهرت جهانی دارند و اینجا هم معروفند. در قاصدک هم سراغ نویسنده‌ای از همین نسل جدیدتر رفته‌اید. این انتخاب‌های مشابه آیا دلیل خاصی داشته یا اتفاقی بوده؟

وقتی بیشتر با ادبیات ترکیه آشنا شدم، متوجه شدم نویسندگان بسیاری هستند که در ایران نا شناخته‌اند، در حالی که آثار قابل تامل و گاه درخشانی دارند. طبیعتاً موضوعات آثار نویسندگان جوان‌تر هم به مسائل و دغدغه‌های امروز ما نزدیک‌تر است و برای خواننده جوان، ملموس‌تر. به دلیل تمایلم به معرفی این آثار و نویسندگان به کتاب‌خوان‌های ایرانی بود که شروع به ترجمه کردم. در این میان علاقه شخصی خودم به داستان کوتاه به عنوان رسانه‌ای اثرگذار هم بود که حاصل آن تمرکزم بر نویسندگان جوان و کمتر شناخته شده، آن هم آثار ادبیات داستانی در قالب داستان کوتاه شد.

مشخصاً در مورد سینان سولون، چه ویژگی‌هایی در کار او شما را به ترجمه این مجموعه داستان ترغیب کرد؟

سینان سولون را با همین اثر شناختم؛ به جز نحوه روایت و فرم داستان‌های این مجموعه، دغدغه‌های او در این داستان‌ها و ملموس بودنشان، توجهم را جلب کرد. اگر بخواهم در حدی که داستان‌ها را برای مخاطبانی که کتاب را نخوانده‌اند فاش نکند، اشاره کنم، در داستان فاصله، ناتوانی افراد در بیان احساسات و عواطف، نادیده گرفته شدن خواسته‌های زن / همسر / مادر توسط دیگر اعضای خانواده، بحران سالمندی و تبعات آن؛ در داستان پلیکان آبی، فرم سوررئالیستیِ روایت و پرداختن به مفهوم عشق و وابستگی و در داستان قاصدک، در کنار طرح داستانی، تاثیر انتخاب‌ها / اتفاق‌ها و تصادف‌ها در شکل‌دهی زندگی فرد و به نوعی برهم‌کنش جبر و اختیار، عمده نکات جالب توجه برایم بوده‌اند.

ممکن است درباره جایگاه سینان سولون در ادبیات ترکیه توضیح دهید؟ آیا داستان‌های او توجه گسترده جهانی را هم برانگیخته و جز فارسی به زبان‌های دیگری هم ترجمه شده؟

سینان سولون دو مجموعه داستان کوتاه و یک رمان منتشر کرده و کتابی در زمینه حرفه‌اش، یعنی قصه‌گویی و کاربرد آن در حوزه کسب‌وکار و بیشتر هم در حوزه اخیر شناخته شده است. تا جایی که اطلاع دارم کتاب قاصدک به چاپ پنجم رسیده و داستان پلیکان آبی از این مجموعه به زبان انگلیسی ترجمه شده است.

دغدغه‌های ملموس سینان سولون، مرا به ترجمه داستان‌هایش ترغیب کرد
رضا اهرابیان

لطفاً درباره سبک داستان‌نویسی سینان سولون و نثر او هم توضیح دهید. آیا نثر و سبک او چالش خاصی را در ترجمه داستان‌هایش برایتان به‌وجود آورد؟

نثر سولون در کتاب قاصدک ساده و به دور از پیچیدگی‌ها و بازی‌های زبانی است؛ داستان‌ها هم روایتی خطی دارند و چالش خاصی از نظر ترجمه و خوانش ندارند. این شاید هم برگردد به زندگی حرفه‌ای او به عنوان مشاور و مدرس قصه‌گویی، کما اینکه در دوره‌های آموزشی‌اش هم همواره بر اصول سه‌گانه ارسطو برای سخن اقناع‌کننده، یعنی اتوس، پاتوس و لوگوس و تعادل بین آنها تاکید دارد.

گویا سینان سولون برای سریال‌های ترکیه‌ای هم فیلمنامه می‌نویسد، درست است؟ ولی داستان‌هایش شباهتی به سریال‌های متعارف و عامه‌پسند ترکیه‌ای ندارد.

متاسفانه آن دسته از سریال‌های تلویزیونی ترکیه که از کانال‌های ماهواره‌ای پخش می‌شوند، تصویری از سینما و ادبیات ترکیه در ذهن عموم ایجاد کرده که تمام واقعیت نیست و شاید یکی از دلایل عدم اقبال خواننده به ادبیات ترکیه هم همین باشد؛ در حالی که سینما و ادبیات ترکیه، چهره‌های درخشان با معروفیت جهانی کم ندارد. سریال‌های عامه‌پسند ترکیه از نظر کارکرد و مخاطب، همان نقش و ماموریتی را به عهده دارند که سریال‌های عامه‌پسند ایرانی که از همان کانال‌ها یا سکوهای نمایش خانگی پخش می‌شوند و مسلماً معرف کلیت سینما و ادبیات ایران نیستند.

تنهایی و بحران رابطه، خصوصاً بحران روابط عاطفی میان آدم‌ها و شکست عشقی و خیانت از مضامین اصلی داستان‌های سینان سولون در این کتابند. این مضامین چقدر برآمده از تجربیات شخصی اوست و چقدر با مسائل امروز جامعه ترکیه مرتبط است؟ چون در داستان‌های عومور ایکلیم دمیر هم که شما قبلاً ترجمه کرده‌اید، چنین مضامینی کم‌وبیش وجود دارد.

تنهایی و بحران رابطه، از مسائل مبتلابه انسان امروزی در همه‌ی جوامع و جغرافیاهاست و دور از انتظار نیست که هر کسی، از جمله نویسنده در طول زندگی با این بحران‌ها درگیر شده باشد. اقتضائات اقتصاد سرمایه‌داری و تبعاتش در همه ابعاد، از شکل زندگی شهری، فردگرایی، مناسبات اجتماعی و سیطره فضای مجازی، همه و همه، انسان‌ها را به تنهایی سوق می‌دهند، به اجبار یا خودخواسته و طبیعی است که مضمون بسیاری از آثار ادبی و هنری امروز در هر جای دنیا هم همین باشد.

این داستان‌ها هم، مثل داستان‌های عومور ایکلیم دمیر، خیلی شبیه داستانهای کلاسیک روسی هستند. در آنها تاثیراتی از روزمرگی و ملال و اندوه و جزئی‌نگری و طنز تلخ قصه‌های چخوف و بحران‌های روانی داستان‌های داستایفسکی را می‌بینیم. در داستان پلیکان ردی از گوگول هم هست. چقدر با این برداشت موافقید؟

حتماً و به هر حال نمی‌توان منکر تاثیر ادبیات کلاسیک بر آثار مابعد خود بود.

دغدغه‌های ملموس سینان سولون، مرا به ترجمه داستان‌هایش ترغیب کرد

جمله‌هایی که ابتدای هر داستان آمده آیا به‌انتخاب خود نویسنده بوده است؟

بله؛ استفاده از سرلوحه، در ادبیات داستانی ترکیه بسیار مرسوم است و به نوعی سرنخی از نکته موردنظر نویسنده در داستان را به دست می‌دهد و می‌تواند کلیدواژه کشف رمزِ داستان برای خواننده باشد. به عبارتی دیگر، نویسنده از همان ابتدا سعی می‌کند با نقل‌قولی، خواننده را به خط ذهنی خود نزدیک کند.

داستان پلیکان آبی، داستان خیلی غریب و تلخی است. آدم اصلاً اولش نمی‌تواند ادامه و آخر داستان را پیش‌بینی کند. در ضمن، پلیکان و دلبستگی‌اش به نعمان، در عین اینکه حالتی سوررئال دارد، خیلی ملموس و باورپذیر است. به‌نظرتان پلیکان آبی وجهی نمادین دارد و انتخاب پلیکان دلیل خاصی داشته؟

پلیکان یا مرغ سقا، در بسیاری فرهنگ‌ها نماد وفاداری، پاکی، مهربانی، لطافت و عشق است و گونه‌هایی از آن تک‌همسر هستند. پلیکان‌ها با آنکه رقیب صیادان هستند ولی قابلیت همزیستی با انسان را دارند و در بسیاری از روستاهای ساحلی، نزدیک خانه‌های ساکنین زندگی می‌کنند. در فیلم «پ مثل پلیکان» پرویز کیمیاوی هم داستان مشابهی را دیده‌ایم؛ پیرمردی که به دنبال عشقی بی‌فرجام، برای سال‌ها دور از شهر و آبادی، عزلت گزیده و وقتی بعد از ۴۰ سال به واسطه دوستی با کودکی به شهر برمی‌گردد، با دیدن پلیکانی که در استخر باغ شهر شنا می‌کند، سر از پا نشناخته تن به آب می‌زند تا او را در آغوش کشد.

اینکه نویسنده در پلیکان آبی، نظر یک انسان و یک پلیکان را درباره عشق، مقایسه کرده آیا نقدی به نظر انسان‌ها درباره عشق است؟

در ادامه همان مضامین قدیمیِ عشق و هوس، یا عشق‌هایی کز پی رنگی بود و مصلحت‌جویی و منفعت‌سنجی و اینهاست، در قالبی تازه؛ سولون به قصه‌ها و روایت‌های کهن که مفاهیم را در قالب قصه و تمثیل بیان می‌کنند هم علاقه‌مند است و در مجموعه داستان بعدی‌اش با نام «اضافی‌ها» به این مضامین و قصه‌ها پرداخته است.

داستان قاصدک، داستان بلندتری نسبت به دو داستان دیگر مجموعه است. اسم مجموعه هم از این داستان گرفته شده و براساس آن نمایشی هم روی صحنه رفته. سبک قاصدک کمی با دو داستان دیگر فرق می‌کند. در آن دو داستان هم یک طنز تلخ پنهان را می‌بینیم، ولی در قاصدک، طنز پررنگ‌تر است. نظرتان در این باره چیست؟

قولی مشهور هست که به اشخاص مختلف نسبت داده شده و آن اینکه کمدی، همان تراژدی است از نمای دور؛ یا تعریفی از طنز با این مضمون که «طنز، بیان هنری جمع نقیضین است». داستان قاصدک با موقعیت‌های طنزآمیز یا کمیک شروع می‌شود در حالی که در اصل موقعیت‌هایی تراژیک هستند و در ادامه رفته‌رفته با نزدیک شدن به زندگی شخصیت داستان، بار تراژیک داستان غالب می‌شود و عملاً در نیمه دوم داستان خبری از طنز نیست، مگر یک جا که به طور اغراق‌آمیز دوباره موقعیتی کمیک رقم می‌خورد و چیزی شبیه تکنیک فاصله‌گذاری را می‌بینیم.

با توجه به روزنامه‌نگار بودن شخصیت اصلی داستان قاصدک، آیا می‌توان رد تجربه زیسته نویسنده را در این داستان دید؟ کلاً روزنامه‌نگار بودن سینان سولون چقدر بر داستان‌نویسی او و مضامین و سبک آثارش تاثیر گذاشته است؟

حداقل در داستان قاصدک که می‌توان رد تجربه روزنامه‌نگاری او را به وضوح مشاهده کرد و گویی مخاطرات روزنامه‌نگاری در جغرافیای این منطقه مشترک است. صرف نظر از نبود ثبات شغلی در این حرفه که در داستان قاصدک مورد اشاره قرار گرفته، تجربه روزنامه‌نگاری، نگاه کنجکاو و ریزبین، تمرین نوشتن و آشنایی بی‌واسطه با مشکلات و مسائل جامعه را به همراه دارد که از لوازم موفقیت در داستان‌نویسی می‌تواند باشد.

آیا قاصدک را می‌توان داستانی نمادین درباره زندگی جوانان ترکیه به‌حساب آورد؟

قاصدک در لایه رویی، تصویری از زندگی جوان ترکیه‌ای یا حتی ایرانی است، با همان مشکلات و مسائل، از بیکاری و عدم استقلال و نرسیدن‌ها و در لایه عمیق‌تر، آنجا که به انتخاب و جبر و اختیار می‌پردازد، داستانی نمادین از زندگی هر یک از ماست. قاصدک روایت من است که مدام تمام شده اما من دیگری آغاز نشده و این خوره ذهنی شروع نشدن «من» جدید تا پایان داستان وجود دارد و در نهایت در اوج ناتوانی «من» آغاز می‌شود.

چرا نویسنده اعتقاد دارد که «چه تلخ است ببینی خیال‌هایی که در کودکی بافته‌ای به واقعیت پیوسته‌اند»؟

خیال‌هایی که در دنیای کودکی و در عالم خیال، شیرین و سرگرم‌کننده بودند، اگر در عالم واقعیت بخواهند به وقوع بپیوندند، حتی ترسناک می‌توانند باشند؛ چرا که برای مواجهه با آن اتفاق‌های خیالی، ابزارهای خیالی لازم است که طبعاً در عالم واقع وجود ندارند.

چه ویژگی‌ای در داستان قاصدک هست که آن را مناسب اقتباس تئاتری کرده؟

با توجه به اینکه داستان بیشتر گفت‌وگومحور است، اعم از دیالوگ، مونولوگ یا گفت‌وگوی درونی و از طرفی در فضاهای محدودی جریان دارد، قابلیت اقتباس تئاتری را دارد.

داستان‌های ایرانی را چقدر دنبال می‌کنید؟ آیا شباهتی بین آثار نویسندگان ترکیه، از جمله سینان سولون و آثار نویسندگان معاصر ایران می‌بینید؟

طبیعی است که با توجه به مشابهت‌های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی دو جامعه، شباهت‌های زیادی بین آثار نویسندگان ایران و ترکیه وجود داشته باشد؛ از طرفی مضامین تنهایی و بحران رابطه، مضامینی فراسرزمینی هستند و از زمان ظهور داستان کوتاه ایرانی به تعبیر امروزی آن، در آثار بسیاری از نویسندگان، از هدایت تا گلشیری و صادقی و تا امروز دیده می‌شود. آخرین کتابی که از ادبیات امروز ایرانی خواندم، «متال‌باز» علی مسعودی‌نیا بود که کم‌وبیش همین مضامین را در آن هم می‌شد دید، هر چند در فضایی متفاوت؛ همچنین تجارب مشابه از خیزش‌ها و سرکوب‌ها و کودتاهای مکرر در ترکیه، بحران‌های سیاسی و اجتماعی گاه به گاه و تبعات آن بر زندگی مردم و مانند آن هم به این شباهت‌ها دامن زده است.

در حال حاضر چه کاری در دست ترجمه یا انتشار دارید؟ آیا باز هم از سینان سولون کاری ترجمه می‌کنید؟

مجموعه داستان دوم عومور ایکلیم دمیر به نام «موّاجِ معتدل» یا «با موج‌های ملایم» (هنوز در مورد اسم کتاب تصمیم قطعی نگرفته‌ام) و یک مجموعه داستان از نورحان سواردم به نام «می‌شنوی؟» را آماده انتشار دارم و مجموعه داستان دیگری از نورحان سواردم و مجموعه داستانی از باریش بیچاکچی را در دست ترجمه دارم. منتظر کارهای بعدی سینان سولون هم هستم و اگر واجد ویژگی‌های موردنظرم باشد، حتماً به ترجمه‌اش فکر خواهم کرد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها