سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - فاطمه بهرامی: محمدرضا رهبری از نویسندگان و پژوهشگران فعال در حوزه ادبیات داستانی و نمایشی است؛ چهرهای که در سالهای اخیر با حضور در نشستهای نقد کتاب و نگارش مقالات تحلیلی، نام وی بیش از گذشته در فضای ادبی اصفهان مطرح شده است. او از جمله پژوهشگرانی است که تجربه زیسته در اصفهان و سالها کار با متون داستانی، نگاه وی را به ادبیات بومی این شهر شکل داده و موجب شده بتواند از زاویهای ترکیبی میان ادبیات، هویت شهری و فرهنگ مردمنگارانه به ادبیات اصفهان نزدیک شود. رهبری در نوشتهها و گفتوگوهایش بر این نکته تأکید میکند که ادبیات بومی نه یک ژانر مستقل، بلکه نوعی حساسیت فرهنگی است؛ حساسیتی که نویسنده نسبت به زبان، فضا، تاریخ و زیستجهان منطقه خود پیدا میکند و آن را در روایتهایش بازتاب میدهد.
در این گفتوگو، او از مؤلفههایی سخن میگوید که به باورش ادبیات بومی اصفهان را تغذیه میکنند؛ از نقش لهجه و جغرافیا تا تأثیر معماری و حافظه جمعی. همچنین درباره وضعیت کنونی ادبیات اصفهان، سهم نسلهای تازه و ضرورت حمایت نهادهای فرهنگی نکاتی را مطرح میکند؛ نکاتی که میتواند برای فهم بهتر ادبیات منطقهای و ظرفیتهای کمتر دیدهشده آن راهگشا باشد.
ادبیات بومی اصفهان از چه مؤلفههایی تغذیه میکند؟ خاطرات جمعی، لهجه، جغرافیا یا سنتهای فرهنگی؟
مردمشناسی، سنتهای فرهنگی، لهجه و فارسی اصفهانی، تاریخ سیاسی و اجتماعی اصفهان و جغرافیای انسانی و طبیعی از مهمترین مؤلفهها هستند. وقتی از جغرافیا سخن میگوییم، منظور همه محیطهایی است که پیرامون انسان قرار دارد.
از نگاه شما مهمترین ویژگیهایی که ادبیات بومی اصفهان را از سایر مناطق متمایز میکند چیست؟
محمدعلی سپانلو، از نخستین مطرحکنندگان تقسیمبندی مکاتب داستانی براساس جغرافیا در ایران، توجه به فرمگرایی و درونگرایی را بر مدار ذهنیت ویژه مکتب اصفهان دانسته است. تمرکز بر زبان و اتمسفر سنگین دو ویژگی دیگری است که نسیبه فضلاللهی بر آن افزوده است (نک: داستان اصفهان، ۱۳۹۳). برخی نیز ویژگی این مکتب را در توجه به جزئیات خلاصه کردهاند. با این حال، این معیارها بیش از اندازه کلی است.
قهرمان شیری در کتاب مکتبهای داستاننویسی ایران با لحاظ کردن عاملهای اثرگذار اقلیمی و فرااقلیمی، تقسیمبندی دقیقتری از مکتب اصفهان ارائه میکند. او ابتدا در هفت فصل توضیحات کلی ارائه کرده است (جریانستیزی، تلفیق روایت سنتی و مدرن، روایتشکنی، حساسیت به هویتباختگیها، دگراندیشی هنری و اجتماعی، شک در باورداشتها و سرآغاز و سرانجام) و سپس در نتیجهگیری، بسیار جزئیتر و بدون تقسیمبندی، پنجاه ویژگی را برای این مکتب برمیشمارد که در اینجا بر اساس موضوع، بهصورت خلاصه آمدهاند:
اقتصاد زبان و بیاعتنایی به سبکپردازی در حوزه زبان و نثر و ایجاد تنوع در زبان و بیان، شروع و پایان پرتأمل در داستاننویسی، بهرهمندی از ذهنیت و زاویه نگرش مدرن و پیچیده، پیچیدگی بافت روایتها، نوآوریهای تکنیکی، بافت دوری دادن به ماجراها و وصل انتهای وقایع به ابتدا، بیتوجهی به جاذبههای مرسوم روایی در جلب مخاطب، دستیابی به شیوه اشارتی شامل حذف، فاصلهگذاری و روایت پارهپاره، فراوانی اشارات و کنایات ریز و طبیعی برای افزودن بر دایره معنایی دلالتها، الگوگیری از نویسندگان بزرگ ایران و جهان، عاملیت دادن به جبر تاریخ، طبیعت و اجتماع، برجسته کردن تقابل نسلها و تصویر چهرهای ناراضی و مبارزهجو از انسان.
روایتها و قصههای شفاهی قدیمی اصفهان امروز چه میزان حضور و تأثیر در حافظه جمعی و تولیدات ادبی دارند؟
اگر مرادتان این است که قصههای شفاهی چه اندازه دستمایه تولید ادبی شدهاند، باید بگویم ادبیات داستانی اصفهان را با این منظور دقیق بررسی نکردهام و نمیتوانم ارزیابی دقیقی ارائه کنم. اما مطالعات تاریخیام درباره ادبیات داستانی نشان میدهد که بهجز چند نمونه شاخص مانند جمالزاده در سر و ته یک کرباس در گذشته و جننامه هوشنگ گلشیری بعدتر، توجه جدی به روایتها و قصههای شفاهی نشده است. با این حال، در سالهای اخیر نسل جوان چه در ادبیات کودک و چه در ادبیات بزرگسال، به این حوزه توجه جدیتری نشان دادهاند.
زبان و لهجه اصفهانی چه نقشی در شکلگیری هویت ادبی این شهر ایفا کرده است؟
به زبان و لهجه باید بیش از این توجه کرد، اما هنوز کار عمیقی نمیبینم؛ نمونهوار مانند توجهی که برخی نویسندگان کرد به زبان کردی نشان دادهاند، ما هنوز در سطح واژه و لهجه ماندهایم و مثلاً چندان روی نحو کار نکردهایم.
کدام نویسندگان یا آثار معاصر را میتوان نمونه شاخصی از ادبیات بومی اصفهان دانست؟
در میان شاعران، توجه مؤثرتری به اصفهان دیده میشود؛ از گذشته تا امروز. برای مثال مرحوم کیوان قدرخواه یا آقای گلابچیان، تقریباً مجموعه اشعار خود را بر اصفهان و فرهنگ آن متمرکز کردهاند.
در میان داستاننویسان، غیر از صاحبنامانی چون هوشنگ گلشیری، هرمز شهدادی و محمد کلباسی، بسیاری از نویسندگان نسل بعد مانند محمدرحیم اخوت و احمد بیگدلی در داستانهایشان اصفهان را بازتاب دادهاند. اما نسل جوانتر، مانند فرهاد بردبار، مرضیه کهرانی، مرضیه گلابگیر اصفهانی و دیگران، توجه دقیقتری نشان دادهاند؛ توجهی که با زیست عمیق در اصفهان نزدیکتر است.
نویسندهای که از وی دو رمان نیمهتمام باقی مانده و هم بر زبان و لهجه و هم بر روابط آدمهای حاشیهای شهر اصفهان، با پیچیدگیهایشان و فرهنگی که به ارث بردهاند، متمرکز بوده است، بهروز بدخشان است با دو اثر صحرای روغن و بدری. اما نویسندهای که بیش از یک دهه است در همه آثارش بر اصفهان تمرکز کرده و مرا یاد پاتریک مودیانو میاندازد، علی خدایی است که در کتابهای نزدیک داستان، آدمهای چهارباغ و شب بگردیم اصفهانی آنچه را درک کرده بازنمایی کرده است. اگرچه هنوز آن اصفهان پیچیده با پیشینه غنی فرهنگی و تاریخی که نشانههایی از آن را در بافت تاریخی شهر میبینیم، در داستان ما بازنمایی نشده است. نویسندگان دیگری نیز هستند که مجال ذکر نامشان نیست.
معماری، فضاهای شهری و زیستجهان اصفهان چگونه در آثار ادبی بازتاب یافتهاند؟
اگر سرگذشت حاجیبابای اصفهانی جیمز موریه را نخستین بازنمایی اصفهان در ادبیات داستانی بدانیم که در آن بیشتر به فرهنگ اصفهانی توجه شده است تا کالبد شهر، از دو دهه هشتاد و نود به بعد روایتهای جدیدی از محیط طبیعی، مصنوع و انسانی اصفهان در ادبیات داستانی ارائه شده است. حتی روایتهای زنانهای از اصفهان در آثار این دو دهه دیده میشود که در آثار گذشته نبود.
بررسی آثار شاخص ادبیات داستانی متأخر مرتبط با اصفهان نشاندهنده تغییر نوع بازنمایی شهر و تشخص یافتن آن در متن داستانهاست. اگر در نخستین آثار، بازنمایی تنها در حد ذکر نام اجزای شهر بهعنوان محل وقوع حادثه بود، آثار دو دهه اخیر نشان از خودآگاهی نویسندگان نسبت به ابعاد مختلف هویت شهری، خاطرات شهری و روابط انسانها با مکان دارد.
بهویژه در جایزه ادبی «بازآفرینی» که سال گذشته برگزار شد و در مقام داور رمانها را مطالعه کردم، در آثار نویسندگان اصفهانی یا علاقمند به اصفهان بازتاب مناسبی از این شهر دیده میشد. برای مثال در رمان زمین لاجورد و اژدهای خفته از مطهره شیرانی، سردر فیصریه بازآفرینی شده بود؛ و در رمان کاخ هشتبهشت نوشته فاطمه طالبی نیز همینطور. برخی نویسندگان نیز بر گوشههایی از اصفهان و فرهنگ عامه آن تمرکز کردهاند؛ مانند رضوان نیلیپور بر آداب و آزیتا مسجدی بر حمامهای عمومی قدیمی.
وضعیت کنونی ادبیات بومی اصفهان را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا رو به رشد است، کمرنگ شده یا در حال تغییر؟
رو به رشد است. نویسندگان ما به یک خودآگاهی درباره اصفهان رسیدهاند.
برای تقویت و تداوم ادبیات بومی اصفهان چه اقداماتی باید انجام شود و نقش نهادهای فرهنگی، دانشگاهها و نویسندگان چیست؟
برای تقویت و تداوم ادبیات بومی اصفهان لازم است جوایز ادبی، چنانکه پیشتر جایزه جمالزاده و «بازآفرینی» و اکنون جایزه ادبی اصفهان به آن توجه کردهاند، ادامه یابد. این جوایز میتوانند مؤثر باشند، اما از آن مهمتر، حمایت از پژوهشهای تاریخ محلی، تاریخ شفاهی محلات، اصناف و دیگر حوزهها، همچنین حمایت از جامعهشناسی، باستانشناسی، مردمشناسی و ادبیات اصفهان است تا گوشههای گمشده شهر شناخته شود و به دستمایهای برای نویسندگان تبدیل شود.
نظر شما