دوشنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۴ - ۱۲:۰۷
سرنوشت پرچالش اقتباس در ایران

یکی از بهترین نمونه‌ها، رمان «دایی‌جان ناپلئون» نوشته ایرج پزشکزار در سال ۱۳۵۲ است که نسخه تلویزیونی آن کمتر از یک دهه بعد توسط مرحوم ناصر تقوایی ساخته شد. این سریال نمونه‌ای درخشان و خیلی جذاب است که نشان می‌دهد اقتباس می‌تواند هم روح متن را حفظ کند و هم زبان تصویر را به خدمت گیرد.

سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - ناصر سهرابی؛ اقتباس ادبی، فراتر از انتقال متن به تصویر است. میدان نبرد دو زبان کاملاً متفاوت است: زبان نوشتار و زبان جذاب تصویر. در ایران، این مسیر همواره با محدودیت‌های فنی، ممیزی، و تضاد میان ادبیات و نیازهای رسانه‌ای روبرو بوده است. برخی آثار، مثل «دایی‌جان ناپلئون» موفق شده‌اند این شکاف را پر کنند، برخی مثل «سووشون» به‌رغم ارزش ادبیِ فوق‌العاده، در قاب تصویری آن‌چنان که باید موفق نبوده‌اند، و برخی دیگر مثل «بامداد خمار»، در جذب مخاطب مدرنِ پلتفرم‌های نمایش خانگی نشان می‌دهند که عامه‌پسندی می‌تواند گاهی اثرگذار باشد، ولی به شرط داشتن کیفیت و خلاقیت.

نمونه‌های موفق اقتباس در ایران

در همین حال، نمونه‌های موفق دیگری نیز در سینمای ایران وجود دارند که اقتباس ادبی را به درستی به تصویر کشیده‌اند. فیلم «گاو» به کارگردانیِ مرحوم داریوش مهرجویی، اقتباس درخشانی است از مجموعه داستان «عزاداران بَیَل» نوشته غلامحسین ساعدی، که توانست حس اجتماعی و فرهنگیِ متن را با زبان تصویری هماهنگ کند و فیلمی درخشان و به‌یادماندنی به یادگار بگذارد. همچنین «شازده احتجاب» به کارگردانی بهمن فرمان‌آرا، اقتباسی از داستان هوشنگ گلشیری، نمونه ممتاز دیگری است از انتقال یک متن پیچیده‌ی ادبی به سینما که هم وفاداری و هم زبان تصویر را به خوبی رعایت کرده است. حتی در عرصه انیمیشن، «آخرین داستان» به کارگردانی اشکان رهگذر، که اقتباسی از شاهنامه فردوسی است، نشان داد که متون کلاسیک ادبی نیز پتانسیل تبدیل موفق به تصویر را دارند، البته به شرط دقت در زبان تصویری و سازوکار روایت درست.

یکی از بهترین نمونه‌ها، رمان «دایی‌جان ناپلئون» نوشته ایرج پزشکزار در سال ۱۳۵۲ است که نسخه تلویزیونی آن کمتر از یک دهه بعد توسط مرحوم ناصر تقوایی ساخته شد. این سریال نمونه‌ای درخشان و خیلی جذاب است که نشان می‌دهد اقتباس می‌تواند هم روح متن را حفظ کند و هم زبان تصویر را به خدمت گیرد. طنز، فضای اجتماعی تاریخی و لایه‌های فرهنگی متن با دقت زیاد به قاب منتقل شده‌اند. این اقتباس موفق، نمونه‌ای کمیاب در تاریخ سینمای ایران است؛ جایی که تصویر و ادبیات نه رقیب، بلکه مکمل یکدیگر شده‌اند.

رمان عامه‌پسند «بامداد خمار» که در زمان انتشارش سر و صدای زیادی به راه انداخت، اخیراً به سریال تبدیل شده و هدفش جذب مخاطبِ پلتفرم پخش کننده است. سوال این است که آیا هر داستان عامه‌پسندی برای تصویرسازی مناسب است؟ نه. جذابیت داستان برای خواننده لزوماً به معنای موفقیت تصویریِ آن نیست. موفقیت در پلتفرم نیازمند ریتم، شخصیت‌پردازیِ موفق و سازوکار روایت مدرن است. صرفاً وافداری به متن اولیه کافی نیست. «بامداد خمار» در همین چند قسمت پخش شده نشان می‌دهد که عامه‌پسندی می‌تواند مخاطب را جذب کند، اما کیفیتِ تولید است که این اثر را در ذهن مخاطب ماندگار می‌کند.

در این میان، رمان «سووشون» اثر سیمین دانشور، با عمق تاریخی، فرهنگی و ساختار پیچیده ادبی، باید در تاریخ اقتباس ایرانی نمونه‌ای موفق می‌بود. اما تلاش‌های نرگس آبیار به عنوان کارگردان، نتوانسته آن‌طور که باید جان متن را در تصویر بازسازی کند. آبیار با خلق صحنه‌های عظیم و تأثیرگذار تمام سعی‌اش را به کار می‌گیرد تا مخاطب را همراه کند، ولی آزادی بیش از حد، معنا و اصالت را تحقیر می‌کند و در پایان خروجی چشمگیری ندارد. اقتباس موفق در خلق چنین آثار مهمی نیازمند درک دقیق تفاوت زبان ادبی و تصویری است.

دشواری‌های اقتباس در ایران

به راستی چرا اقتباس ادبی در ایران دشوار است؟ اختلاف زبان متن و تصویر یکی از عوامل اصلی است. ادبیات به کنایات تداعی و حس درونی وابسته است، و تصویر به نور، حرکت، صدا و تدوین. فراموش نکنیم محدودیت‌های تولید و ممیزی نیز مسیر اقتباس را پرچالش می‌کند. ظهور نمایش خانگی و پلتفرم‌ها ساختار سریال و جذب مخاطب را تغییر داده است. این نوع سریال‌ها باید هم داستان اصلی را حفظ کرده، و هم بتواند زبان جذاب تصویریِ مدرن نیز ارائه دهد. مساله وفاداری یا آزادی نیز حیاتی است. وفاداری کامل ممکن است زبان سینماییِ اثر را سنگین کند و آزادی بیش از حد، با متن ادبی بیگانه شود. کمتر پروژه‌ای در ایران توانسته این نقطه حساس میانی را بیابد و سود کامل را ببرد.

مسیر اقتباس در ایران طی دهه‌ها پرچالش بوده است. در دهه‌های ۴۰ و ۵۰ آثار محدود و دولتی ساخته شد و نمونة موفق آن «دایی‌جان ناپلئون» بود. پس از انقلاب، محدودیت‌ها و فشارهای ممیزی، مسیر اقتباس را دشوار ساخت. دهه ۹۰ به بعد، با ظهور غول بزرگ نمایش خاگنی و پلتفرم‌ها، فرصت و ریسک‌های جدید نمایان شد. امروز، ترکیب آثار عامه‌پسند و ادبیات غنی، چالش اصلی در تطبیق متن با زبان تصویرو مخاطب محسوب می‌شود. اقتباس ادبی در ایران نه صرفاً بازسازی متن، بلکه بازآفرینی تجربه است. مسیر از کتاب به قاب، از ذهن مخاطب به حواس اوست. جایی که عنصر حیاتی «شعر متن» به تصویر زنده تبدیل می‌شود، اگر و تنها اگر گذار با دقت، خلاقیت و شناختِ مدیوم انجام شود.

داستان عامه‌پسند نمی‌تواند به تنهایی تضمین موفقیت باشد. آثار ادبی غنی نیز بدون زبان تصویر مناسب به مخاطب امروزی درست نمی‌یابند. موفقیت اقتباس در ایران در تطبیق دقیق متن، مدیوم، مخاطب و تولید خلاصه می‌شود. جایی که تصویر و ادبیات در یک رقص هماهنگ، تجربه‌ای دیدنی و ماندگار خلق می‌کنند.

ادبیات به قاب کشیده نمی‌شود مگر آنکه زندگی کند. سینما بدون شعر، تصویر است و شعر بدون سینما، حرف. اما وقتی هر دو در تعادل باشند، مخاطب نه فقط تماشاچی، بلکه شریک تجربه می‌شود و اقتباس، دیگر تنها بازسازیِ متن نیست، بلکه خلق یک جهان جدید است که در ذهن و حواس بیننده، جاودان به یادگار می‌ماند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها