دوشنبه ۷ مهر ۱۴۰۴ - ۰۹:۵۵
اندرو وایت، نقاشی که روایت‌گر تنهایی و رازهای طبیعت بود

اندرو وایت در میانه قرن بیستم آمریکا، میان دو جریان مهم هنر معاصر، رئالیسم سنتی و هنر انتزاعی ایستاد و راهی شخصی برای روایت سکوت و تنهایی پیدا کرد. آثارش نه تنها سندی از مناظر روستایی پنسیلوانیا و مِین است، بلکه به بیانی شاعرانه از جهان درونی انسان بدل می‌شود.

سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا اندرو وایت در ۱۲ ژوئیه ۱۹۱۷ در شهر کوچک چادز فورد، پنسیلوانیا به دنیا آمد. او کودکی‌اش را به دلیل بیماری‌های مزمن از مدرسه رسمی دور ماند و عمده آموزش هنری‌اش را نزد پدرش، نیوئل کونور وایت، تصویرگر مشهور کتاب‌های کلاسیک دریافت کرد. پدرش به او آموخت چگونه به طبیعت با چشمی شاعرانه و دقیق نگاه کند نه با چشم‌هایی که فقط فرم را دنبال می‌کنند.

اندرو وایت، هنرمند و نقاشی منحصر به‌فرد است. ورود به دنیای چنین هنرمندی و کسب اطلاع از رمز و رازهای حرفه‌ای و جهان‌بینی او، بسیار جذاب و هیجان‌انگیز خواهد بود. کتاب «گفت‌وگو با اندرو وایت» به قلم تامس هاوینگ و ترجمه غزاله کامیاب که توسط نشر آبان منتشر شده، ما را به دنیای رازآلود این نقاش می‌برد. کتاب «گفت‌وگو با اندرو وایت»، روزنه‌ای کم‌نظیر به جهان درونی این نقاش است. هاوینگ با پرسش‌های دقیق و لحنی صمیمی، وایت را وادار می‌کند تا از فلسفه کار، خاطرات و دغدغه‌های هنری‌اش سخن بگوید.

اندرو وایت، نقاشی که روایت‌گر تنهایی و رازهای طبیعت بود

این کتاب شامل گفت‌وگویی حرفه‌ای و دقیق با وایت است. تامس هاوینگ، با اطلاعات کامل و دقیق از دنیای هنر به گفت‌وگو با وایت پرداخته و سوالاتی عمیق و درست از این هنرمند نقاش می‌پرسد. سوالاتی که باعث می‌شود وایت، برای هر پاسخ جزئیات زیادی ارائه دهد و به بار محتوایی کتاب بیفزاید. کسانی که به این هنرمند و نقاشی‌هایش علاقه دارند، با خواندن حرف‌ها و صحبت‌های وایت، متوجه عمقِ نگاه و ریزبینی او می‌شوند.

در دهه‌هایی که هنر انتزاعی و اکسپرسیونیسم آبستره در آمریکا غالب بود، وایت با وفاداری به واقع‌گرایی راهی متفاوت رفت. برخی منتقدان او را «سنت‌گرا» یا حتی «منزوی» نامیدند، اما قدرت احساسی و شاعرانه آثارش به او جایگاهی ماندگار بخشید. موزه‌ها و گالری‌های مهم جهان، از جمله موزه هنر مدرن نیویورک و موزه هنر فیلادلفیا، امروز میزبان آثار او هستند.

نخستین نمایشگاه انفرادی وایت در سال ۱۹۳۷ در گالری مک‌بیث نیویورک با استقبال گسترده روبه‌رو شد. او تنها ۲۰ سال داشت و از همان ابتدا صدای تازه‌ای در رئالیسم آمریکا به حساب آمد. از آن پس، زندگی و آثارش میان دو نقطه جغرافیایی تقسیم شد، زادگاهش چادز فورد، و روستای ساحلی کاسکو در مِین، جایی که تابستان‌ها را می‌گذراند. این دو مکان، با تپه‌های خلوت، مزارع بادی و خانه‌های کهنه، بدل به صحنه اصلی نقاشی‌های او شدند.

اندرو وایت، نقاشی که روایت‌گر تنهایی و رازهای طبیعت بود

آموزش به شیوه‌ای غیرمرسوم

هنرمندان بزرگ، هنر را معمولاً به شیوه‌های غیرمرسوم و آکادمیک فرا می‌گیرند. جرقه و ایده‌ای، استعداد ذاتی و درونی آنها را به جریان می‌اندازد و موجب شکوفایی‌شان می‌شود. وایت در چند جای کتاب درباره آموختن هنر صحبت کرده و از نقش مهم پدرش در این مورد گفته است: «پدرم قطعاً به من سخت می‌گرفت، به شدت مرا به چالش می‌کشید، اما همزمان واقعاً مرا آزاد می‌گذاشت. مرا وادار می‌کرد روی کار متمرکز شوم و با خودش کار کنم و به جای مراجعه به تصاویر ذهنی‌ام، از روی خودش بکشم. او به مرور در من این تمایل را ایجاد کرد تا در آنچه می‌بینم دقیق شوم.»

وایت می‌گوید که آموزش او آکادمیک بوده اما به شکل آکادمیک خشک نبوده و حالتی سیال داشته است: «من به خودم اجازه می‌دادم قواعدش را بشکنم و پدرم هم مرا تشویق می‌کرد. او توضیح می‌دهد که بیشتر افراد گرایش دارند که خشک و ساده به روش آکادمیک شروع کنند، تقریباً با ترس یا دست کم مقید به اینکه درست آموزش ببینند.، من برخلاف این شروع کردم. سرکش، آزاد و حتی انفجاری.»

اندرو وقتی ۱۳ ساله بود، پدرش کتابی نفیس از کارهای آبرنگ دوو به او داد، نقاشی‌های با قلم موی خشک، کارهای چاپی که توسط خانه چاپ انتون اسکرول وین گردآوری شده بود به شیوه‌ای که هنوز هم نظیر ندارد: «من با این کتاب فوق‌العاده تمام زندگی‌ام را زیسته‌ام. ببینید، موضوع این است که عملاً هرگاه تا بیشترین حد تحملم فرسوده شده‌ام، اغلب این کتاب را ورق زده‌ام و از دیدن چیزهای تازه، حیرت کرده‌ام!»

پس از اتود زدن‌ها و تمرین‌های زیاد، یک روز پدرش اسکلت‌هایی را که از آنها طراحی می‌کرد کنار گذاشت و به اندرو گفت: خوب است، تو تمریناتت را انجام دادی حالا ما اسکلت را کنار می‌گذاریم و می‌خواهم تو این کار را به طور ذهنی انجام بدهی تا ببینم چه چیز یاد گرفته‌ای. این به نوعی یک ضربه ناگهانی بود. پدر از اندرو می‌خواست که بُعد سوم هر چیز را ببیند، نه یک تصویر خشکیده پیش روی او.

اندرو وایت این دوره از آموزش‌هایش را اینگونه شرح می‌دهد: «بعد از آنکه کار روی آناتومی را شروع کردیم، تعدادی مدل از همسایه‌ها، پیرمردان و پیرزنان استخدام کردم و در آتلیه پدرم نقاشی از مدل زنده را شروع کردم. از آن لحظه به بعد، خودم آموزش خودم را به عهده گرفتم. مردم محلی برای سه یا چهار ساعت در روز می‌آمدند و آنطور که من می‌خواستم مدل می‌ایستادند و من با رنگ روغن یا ذغال کار می‌کردم. به این روش واقعاً فیگور انسانی به دست می‌آمد. این به من حرکت را یاد داد. یاد گرفتم که چطور حرکت را ثبت کنم. من چیزی کاملاً واقعی را آموختم. مطابق طبیعت انسانی، یک چیز سیال. در نهایت، حتی اگر موضوع در مقابلم نبود، در عمق ذهنم وجود داشت.»

اندرو وایت، نقاشی که روایت‌گر تنهایی و رازهای طبیعت بود

تحت تاثیر شکسپیر

وایت برای نقاشی آبرنگ به شهرت رسید ولی علاقه‌اش به ادبیات را از همان نوجوانی در وجودش حفظ کرد. او در بخشی از کتاب می‌گوید که در نوجوانی تحت تاثیر شکسپیر بوده و هنوز هم این علاقه را در وجودش دارد. در ادامه تعریف می‌کند که جمله‌ای از هملت راهنمای او بوده و آن جمله وقتی است که هملت پیش از آنکه صحنه مرگ پدرش در مقابل عمویش را بازی کند، به آنها می‌گوید اغراق نکنید به جای آن آینه‌ای رو به طبیعت به دست بگیرید؛ افراط نکنید، تفریط نکنید و درست و به قاعده پیش بروید.

هنرمندان بزرگی در حرفه و زندگی وایت تاثیرگذار بوده‌اند. او درباره هنرمندان تاثیرگذارش می‌گوید: «من غرق در تاثرات الهام‌بخش گستره وسیعی از آثار هنرمندان بی‌شماری بودم. من عاشق کارهای وینسلو هومر بودم. کارهای آبرنگش را با دقت مطالعه کردم تا تکنیک‌هایش را درک کنم. من خیلی تحت تاثیر آبی‌های درخشان، خاکستری‌های مایل به قهوه‌ای، سیاه‌های لطیف ولی شکننده و مشکی‌های مایل به قهوه‌ای در انعکاس‌های روی آب در کارهای کپی شده از استاد رنسانی «پیرو دلا فرانچسکا» قرار گرفتم.

همچنین من مقدار تحت تاثیر هاوارد پایل، معلم پدرم، بودم. برخی مورخان هنر گفته‌اند که در کارهای من تاثیر برجسته‌ای از کار هنری تامس ایکینز می‌بینند. ایکینز برای من قابل احترام است ولی بر من تاثیری نداشته. ایکینز به معنای واقعی بیشتر اروپایی است تا آمریکایی و به دلایلی برای من کمتر جالب بوده.»

اندرو وایت، نقاشی که روایت‌گر تنهایی و رازهای طبیعت بود

اگرچه وایت در چهارچوب رئالیسم آمریکایی شناخته می‌شود، اما آثارش صرفاً بازنمایی عینی طبیعت نیست. نقاشی‌های او سرشار از نوعی حس تعلیق و رمز و راز است؛ ترکیب‌بندی‌های مینیمال، مناظری آرام و گاه خالی از انسان که با حضور نشانه‌هایی چون پنجره‌های باز، خانه‌های متروک یا مسیرهای بی‌انتها، داستانی پنهان را زمزمه می‌کنند.

تکنیک‌های مورد علاقه‌اش، از جمله تمپرای تخم‌مرغی و آبرنگ به او امکان می‌داد بافتی نرم و ظریف خلق کند. رنگ‌های خاکی و سرد، سایه‌های لطیف و نورهای کم‌جان، امضای تصویری وایت است که به هر صحنه حال‌وهوای مراقبه‌ای می‌دهد.

با وجود استادی تمام، اندرو وایت هیچ وقت علاقه‌ای به تدریس و تربیت شاگرد نشان نداد و برای این موضوع هم دلیل قانع‌کننده‌ای داشت: «در تفکر من نسبت به نقاشی هیچ قواعدی وجود ندارد. به همین دلیل است که از تدریس متنفرم چون تئوری من این است که هیچ تئوری‌ای وجود ندارد. من فکر می‌کنم که نباید دست و پای خودتان را ببندید. نظر من این است که خودتان را محدود نکنید. من به خصوص تدریس را دوست ندارم، چون باید کارهایی را انجام دهم که قبلاً انجام داده‌ام.»

تابلوهای معروف وایت

نقاشی سوئیسی قهوه‌ای یکی از معروف‌ترین آثار وایت است. او درباره این اثر چنین می‌گوید: «سوئیسی قهوه‌ای واقعاً پرتره است. مثل کشیدن چهره یک فرد، بسیار پیچیده بود. نقاشی دو پرتره بود، چون بازتاب تصویر خانه در برکه دیده می‌شد. به یک روش نگاهش می‌کردم، اما باید بعد به طریق دیگری می‌دیدمش. اگر از نزدیک این تابلو را ببینید، جزئیات ظریف بسیاری را مشاهده می‌کنید… من سوئیسی قهوه‌ای را دال بر یک زمان مشخص از روز کشیده‌ام، زیرا نور اواخر بعدازظهر را نشان می‌دهد. بامزه است روی سایه‌ای که بر تپه افتاده، پیش‌آمدگی یک سایه را در پیش‌زمینه می‌توانید ببینید. آن من هستم که روی تپه نشسته و سایه‌ای ایجاده کرده‌ام.»

اندرو وایت، نقاشی که روایت‌گر تنهایی و رازهای طبیعت بود
سوئیسی قهوه‌ای

نقاشی «عصر در مزرعه کوئرنرها» مربوط به سال ۱۹۷۰، یکی دیگر از آثار برجسته و مهم وایت است که چگونگی خلقش را اینگونه شرح می‌دهد: «این تابلو را خیلی دوست داشتم. این همان چیزی است که اسمش را تکنیک آبرنگ و قلم‌موی خشک می‌گذارم. من برای نشان دادن نور داخلی و نور روی پنجره‌ها از کاغذ کتان استفاده کردم که باعث درخشش بیشتر نقاشی می‌شود. در این نقاشی فقط در یک جا از کمی رنگ اُپاک سفید استفاده کردم و آن نور منعکس شده زیر سقف ایوان و روی ایوان است.»

نقاشی گرگین یکی دیگر از آثار مشهور وایت است: «چیزی که در مورد این نقاشی خیلی دوست دارم این است که می‌توانید از هر جهتی به آن نگاه کنید. اگر سر و ته بگیریدش مثل یک تصویر آبستره می‌شود. به نظرم آن کیفیت نافذ خانه کوئرنرها بر محیط اطرافش را نشان می‌دهد. فکر می‌کنم تپه و خانه و آسمان طوری در تابلو هستند که اثر متناسبی از کار درآمده.»

پرتره آنا کوئرنر که در سال ۱۹۷۱، نقاشی فوق‌العاده زیبا و چشم‌نواز است. ماجرای خلق آن، بسیار جالب است: «سال‌ها از او می‌خواستم برایم مدل شود و قبول نمی‌کرد. واقعاً دلم می‌خواست یک پرتره تاثیرگذار از او بکشم و یک بار که بی‌اختیار از او خواستم، سرش را تکان داد که یعنی باشد و من داشتم از خوشحالی بیهوش می‌شدم. خوشبختانه وسایلم آنجا بود و تنها پنل همراهم را برداشتم، یک پنل کوچک بود. فکر می‌کنم تابلوی جالبی شد. از نظر ارزش رنگی بسیار روشن است، در واقع یکی از رنگارنگ‌ترین کارهای من است. او برای دو هفته کاملاً بی‌حرکت مدل شد و بعد یک روز به طرز عجیبی به من خیره شد و ناگهان بلند شد و بدون اینکه کلمه‌ای بگوید، رفت. من آخرین تاش‌ها را می‌گذاشتم و روزی ۱۲ ساعت از سپیده صبح تا شب کار می‌کردم. فکر می‌کردم که هرگز درست از آب در نیاید. نگاهش حیرت‌آور بود. می‌دانستم که دیگر فرصتم تمام شده.»

اندرو وایت، نقاشی که روایت‌گر تنهایی و رازهای طبیعت بود
عصر در مزرعه کوئرنرها

اندرو وایت در ۱۶ ژانویه ۲۰۰۹ درگذشت، اما آثارش همچنان سخنگوی سکوت زمین‌های روستایی آمریکاست. زمین‌هایی که به ظاهر ساکت‌اند، ولی در بطن خود سرشار از زندگی انسانی، خاطره و امید. میراث وایت یادآور آن است که واقع‌گرایی، وقتی با دقت، تأمل و عاطفه همراه باشد، می‌تواند دریچه‌ای به لایه‌های درونی انسان بگشاید. حتی در عصری که صدای هیاهوی مدرنیسم بلند است، صدای او هنوز شنیده می‌شود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها