سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - الهه شمس: در سالهای گذشته، ترجمه نقشی کانونی در ورود جریانهای تازه فکری به فضای علمی و فرهنگی ایران بازی کرده است. بسیاری از نظریهها و مفاهیم بنیادین علوم انسانی برای نخستینبار به همت مترجمان وارد گفتگوهای ایرانیان شد. آنقدر که برخی مترجمان را همسنگ متفکران ملی به شمار آوردهاند. اما امروزه با رشد گسترده فناوری و آشناتر شدن جامعه با زبانهای خارجی، این پرسش جدیتر از قبل مطرح است که آیا ترجمه همچنان همان اهمیت دیروز را دارد؟ به همین دلیل پای صحبت فاطمه نوروزی، مترجم ادبی و فلسفی، منتقد ادبی–هنری و پژوهشگر حوزهی علوم انسانی نشستیم تا نگاهی دوباره به اهمیت و آینده ترجمه در ایران بیندازیم.
***
نخست بفرمایید اصولاً نگاهتان به ترجمه چیست و چه تعریفی از ترجمه دارید؟
ترجمه برای من تنها انتقال واژهبهواژه از یک زبان به زبان دیگر نیست، بلکه یک عمل فرهنگی، شناختی و هنری است که در آن معنا، ساختار زبانی، حسی ادبی و زمینهی تاریخی اجتماعی متن مبدأ در بدنهی زبان مقصد بازسازی میشود. ترجمه، در واقع، تولد دوبارهی یک متن در فضای فرهنگی دیگری است، تولدی که نه تنها وفاداری به متن اصلی، بلکه وفاداری به زبان و خواننده مقصد را نیز میطلبد.
در تعریفی علمی، ترجمه عبارت است از، بازتاب معادلهای معنایی، سبکی و عملکردی یک متن در زبانی دیگر، با رعایت زمینهی فرهنگی و ارتباطی». ترجمه گفتوگوی بینفرهنگیِ سهجانبه میان نویسنده، مترجم و خواننده است که در آن مترجم به عنوان «میانجی تمدنی» ظاهر میشود.
به نظر شما نقش و تأثیر مترجمان در ایران معاصر چیست؟
باید پذیرفت که مترجمان در ایران معاصر نقشی محوری داشتهاند؛ نمیشود انکار کرد که آنها نه تنها حاملان دانش و اندیشه از دیگر تمدنها بودهاند، بلکه در ساختاربخشیدن به هویت فکری، ادبی و علمی معاصر ایران، نقشِ معمارانِ پنهان را بازی کردهاند. در واقع، بدون ترجمه و مترجمان، ایران معاصر نه به اندازهی امروز به دانش جهانی دسترسی داشت و نه قادر بود در گفتوگوهای اندیشگانی جهانی سهیم شود.
در تاریخ ایران، نقش مترجم در جایگاه میانجی فرهنگی همواره برجسته بوده است. از ترجمههای دوره ساسانی از سانسکریت و سریانی به پهلوی، تا ترجمههای برجستهی عربی به فارسی در دوره عباسی و سپس جریان ترجمه از زبانهای اروپای غربی و روسی به فارسی در قرن نوزدهم و بیستم و بهویژه از اوایل دهه سی، همیشه ترجمه به عنوان ابزاری برای رشد دانش، بازسازی هویت فرهنگی و گفتوگو با جهانهای معنایی و مفهومی دیگر عمل کرده است. در سدهی بیستم، با باز شدن دروازههای ترجمه به سبک مدرن، مترجمان ایرانی در کسوت نوسازان اندیشه ظاهر شدند. با نگاه به اولین ترجمهی اثر فلسفهی غرب یعنی «گفتار در روش» دکارت توسط ملا اسحاق لالهزاری که ۱۶۰ سال از آن میگذرد و آثار نخستین مترجمان روس در دوران ناصری، تا آثار مترجمان برجستهای چون بابک احمدی، عزتالله فولادوند، خشایار دیهیمی، کامران فانی، و دیگران درمییابیم که این مترجمان افکار فلسفی، علمی، سیاسی و اجتماعی غرب را با درکی فرهنگی وارد فضای فارسیزبان کردند و نحوهی تفکر دانشگاهی و علمی در ایران را شکل دادند و موجب غنای زبان فلسفی شدند، بیتردید این غنا و تحول را میتوان با نگاه به اولین ترجمههای فلسفی بهسادگی درمییبیم. در حوزهی ادبیات نیز، مترجمان پیشگام و پیشکسوت بزرگی چون نجف دریابندری، غلامحسین یوسفی، محمد قاضی، سروش حبیبی، مهری آهی، خشایار دیهیمی، ابوالحسن نجفی، مرتضی کلانتریان، بهمن فرزانه، مهدی سحابی، عبدالله کوثری، سعید نفیسی، کریم و گلی امامی، بهآذین، رضا رضایی و دیگران با ترجمهی آثار کلاسیک و نوین ادبیات جهان، افقهای زبان و تخیل فارسی را گسترش دادند و به غنای ادبی زبان فارسی افزودند، حقیقتاً زبانی که امروز به عنوان زبان معیار شناخته میشود بسیار وامدار آن نسل از مترجمان است که بهخوبی به امکانات زبان فارسی آگاه بودند و حتی با معرفی سبکهای قدیم و نوظهور داستاننویسی بر داستاننویسی ایران تأثیر گذاشتند. در واقع به نظر من این مترجمان جریانساز بودهاند و امروز حتی میتوانیم به بسیاری از این آثار درخشان ترجمه به عنوان اثر ادبی مستقلی نگاه کنیم.
در سالهای اخیر، نقش مترجمان حتی در شکلگیری جنبشهای اجتماعی و روشنفکری نیز شایان توجه و تأمل است. ترجمههای آثار فمینیستی، فلسفهی سیاسی، روانشناسی و علوم اجتماعی و…، زمینهساز بحثهای نو و بنیادین دربارهی حقوق زنان، دموکراسی، هویت و عدالت و… در ایران شدهاند. در اینجا، مترجمان نه فقط میانجی، بلکه فعال فرهنگی هستند.
آیا میتوان دوران کنونی را عصر ترجمه خواند؟
اگر «عصر ترجمه» به معنای گسترش گستردهی ترجمه و حجم بالای کتابهای ترجمهشده در بازار نشر باشد، پاسخ بیتردید مثبت است. اما اگر منظور از «عصر ترجمه»، عصرِ کیفیت، نقد، آگاهی فرهنگی و جایگاه اجتماعی مترجم باشد، پاسخ بسیار پیچیدهتر و نیازمند تأمل عمیق است. در سالهای اخیر، بیش از ۷۰ درصد از کتابهای منتشرشده در ایران، ترجمه بوده است. این رقم، ایران را در میان کشورهای پیشرو در حوزهی ترجمه قرار میدهد، رقمی که حتی از بسیاری کشورهای غربی فراتر میرود. این شاخص کمّی، ظاهراً دلیل محکمی برای نامیدن این دوران به «عصر ترجمه» است. اما آیا رشد کمّی لاجرم به رشد کیفی میانجامد؟
در واقع، امروز در ایران با یک تناقض تاریخی روبرو هستیم: از یک سو، تقاضای خوانندگان برای دانش، ادبیات و اندیشهی جهانی بیسابقه است و ترجمه تقریباً تنها پنجرهی دسترسی به این دنیای گسترده است؛ از سوی دیگر، در این بازار شلوغ محدودیت زمان، رقابت ناشران، دستمزدهای ناعادلانه بهخصوص برای مترجمان ناشناخته و / یا تازهکار و ضعف در نظارت کیفی (که تمام این عوامل از هم و بر هم تأثیر میگذارند)، منجر به تولیدِ انبوهِ ترجمههای بیکیفیت با زبان الکن شده است، ترجمههایی که گاه ضرورت ترجمهشدنشان محل تردید است.
شاید از منظر دیگر ترجمه تنها زمانی «عصر» میشود که در آن، مترجم به عنوان فردی مسئول، خلاق و نقاد شناخته شود، نه یک نویسندهی پنهان یا ماشین تولید متن. بنابراین، به نظرم نه، هنوز نمیتوان دوران کنونی را به طور کامل «عصر ترجمه» خواند، مگر اینکه این عصر، عصرِ احترام به مترجم، حمایت از ترجمههای دقیق و مسئولانه و نقشآفرینی مثبت ترجمه در سیاست فرهنگی کشور باشد. اما شاید بتوان گفت که ما در آستانهی یک عصر ترجمه واقعی ایستادهایم. آستانهای که با آگاهی بیشتر خوانندگان، فعالیت گروههای نقد ترجمه و جنبوجوش نسل جوان مترجمانِ آگاه، میتواند به زودی به واقعیت تبدیل شود.
آیا با این دیدگاه موافقید که مترجمان تبدیل به متفکران و اندیشمندان شدهاند یا دستکم نقش و جایگاه آنها را گرفتهاند؟
بله، با این دیدگاه نه تنها موافقم، بلکه معتقدم در بسیاری از موارد، مترجمان برجستهی ایرانی نه فقط نقش اندیشمند را داشتهاند، بلکه میتوان آنها را اندیشمندانی مستقل در فضای فرهنگی و فکری ایران دانست.
ترجمه، بهویژه در فرهنگی مانند ایران که دسترسی مستقیم به متون اصلی برای اکثریت مخاطبان محدود است، تنها یک انتقال زبانی نیست، بلکه یک کنش انتقادی، تحلیلی و بازتولید معنا است. مترجمی که متون فلسفی، ادبی یا سیاسی پیچیده را به فارسی میآورد، لحظهای که متن را درک میکند، با آن درگیر میشود، آن را تفسیر میکند و سپس با حساسیتی زبانی و فرهنگی، آن را در بدنهی زبان مقصد خلق میکند. این فرآیند، به طور ذاتی، فرآیند اندیشهورزی است.
در تاریخ ترجمه در ایران معاصر، چهرههایی وجود داشتهاند که از حدود تعریف «مترجم» فراتر رفته و به سازندگان فرهنگ، نقادان اندیشه و روشنفکران فعال تبدیل شدهاند. برای نمونه، برخی مترجمان برجستهی حوزهی فلسفه، علوم سیاسی و جامعهشناسی در مقدمهها و یادداشتهای گاه طولانی که برای ترجمههایشان مینویسند، به نقد ایدئولوژی، تاریخ اندیشه و جایگاه ایران در گفتوگوی جهانی پرداختهاند. ترجمه برای این دسته از مترجمان یک اقدام سیاسی و فرهنگی است، نه یک کار زبانی خشک تولیدی.
همچنین برخی مترجمان ادبی به تحلیل تاریخ ادبیات، جایگاه نویسنده و شاعر در جامعه و تحولات فرهنگی دوران خود میپردازند، کاری که فراتر از ترجمه است و وارد حوزهی نقد فرهنگی میشود و نشان از درکی عمیق از زبان و فرهنگ دارد. به ویژه با ظهور جریانهایی مانند «نظریهی عاملیت مترجم» (Translator's Agency) مترجم دیگر فردی منفعل نیست که فقط «پیام» را منتقل کند، بلکه خالق معنا، میانجی فرهنگی و فردی مسئول و نقاد است. فردی که دانش را نه تنها منتقل، که در بازتولید آن نقش مهمی دارد.
نباید این را نیز از نظر دور داشت که همهی مترجمان به این جایگاه نرسیدهاند. در فضایی که ترجمه اغلب به عنوان کاری زیردست و فرعی دیده میشود، بسیاری از مترجمان تحت فشار عواملی که ذکرش رفت، فرصت اندکی برای تأمل و تحقیق دارند. اما نکته اینجاست که همیشه نمونههای برجسته، جایگاه کلی حرفه را تعیین میکنند.

آیا فکر نمیکنید برخی در اهمیت و تأثیر مترجمان اغراق میکنند؟
در فضای فرهنگی ایران، گاه در ستایش مترجمان اغراق میکنند، و گاه بهنحوی کینتوزانه نقش آنها را کماهمیت جلوه میدهند که هر دو نشانهای است از بیثباتی در درک جایگاه ترجمه. اما بیایید با دقت بین این دو قطب حرکت کنیم. از یک سو، واقعیت این است که ترجمه نقشی حیاتی در شکلگیری فرهنگ، دانش و ادبیات معاصر ایران داشته است. بدون ترجمه، ما نه از مارکس تا فوکو، نه از داستایوفسکی تا کافکا، و نه از کوانتوم تا روانکاوی آگاه میشدیم. در این معنا، ستایش از مترجمان برجسته نه اغراق، که عدالت فرهنگی است.
اما از سوی دیگر، اغراق در اهمیت نقش مترجم زمانی رخ میدهد که، به جای نقد کیفیت ترجمه، فقط به «تعداد کتابهای ترجمهشده» افتخار کنیم. یا تصور کنیم هر کسی که کتابی را از انگلیسی به فارسی برگردانده، لزوماً «حامل تمدن» بوده است، یا مترجمان را به عنوان «نجاتدهندهی فرهنگ» معرفی کنیم، در حالی که خودِ نظام فرهنگی از آنها حمایت نمیکند. در اینجا است که اغراق رخ میدهد؛ در مقالات و مصاحبهها، مترجمان را «میانجی تمدنی»، «سرباز دانش» یا «پیشگام اندیشه» مینامیم، اما در عمل، حقوق مادی و معنویشان نادیده گرفته میشود، در نظام آموزشی و سیاستگذاریهای فرهنگی جایگاهی ندارند. اغراق همچنین زمانی است که نقش نهادها و ساختارهای فرهنگی را نادیده میگیریم. تقدیس مترجم، گاه ریاکاری است تا ضعف نهادی در حمایت واقعی از مترجم پنهان بماند.
همانطور که گفتم باید پذیرفت که نه همهی ترجمهها اثرگذارند، و نه همهی مترجمان اندیشمند هستند. در بازار نشر امروز، ترجمههایی وجود دارد که با کیفیت پایین، اشتباهات مفهومی گسترده و بدون رعایت اخلاق حرفهای انجام شدهاند. مانند هر حرفهی دیگری، طیفی از کیفیت در ترجمه وجود دارد. بنابراین، قدردانی از مترجمان باید متناسب با کیفیت، وفاداری و تأثیر کارشان باشد، نه یک قضاوت کلی و یکدست. ستایش اغراقآمیز از آثار نازل، نه تنها اغراق است، بلکه به تضعیف اعتماد عمومی به ترجمه منجر میشود. در مقابل، کماهمیت جلوه دادن نقش مترجم نیز یک اغراقِ معکوس است. وقتی میگوییم «ترجمه فقط یک کار دستیاری است» یا «مترجم حق نویسنده را ندارد»، در واقع یکی از مهمترین مکانیسمهای انتقال تمدن را تحقیر کردهایم و این منجر به تولید متون بیکیفیت و قطع ارتباط با جهان باز و بیمرز اندیشه میشود.
راه حل، نه در ستایشِ اغراقآمیز و نه در تحقیر، بلکه در درک واقعی، دقیق و متوازن از ترجمه است: ترجمه یک عمل فرهنگی پیچیده و چندبعدی است، مترجم یک فرد متخصص است و جایگاهش باید در سیاستهای فرهنگی، نظام آموزشی و بازار نشر به رسمیت شناخته شود، نه فقط در سخنرانیها و بزرگداشتها. در نهایت، قدردانی از مترجمان باید همراه با حمایت عملی باشد: احترام به حقوقشان، پرداخت عادلانهی دستمزد، نظارت کیفی بر ترجمهها و جایگاه دادن به ترجمه در نظام آموزشی و فرهنگی کشور.
جایگاه واقعی یا حقیقی و بجای مترجمان و ترجمه از نظر شما چیست؟
جایگاه واقعی ترجمه و مترجمان، در مرزهای تمدنی است: جایی که یک زبان با زبان دیگر، یک فرهنگ با فرهنگ دیگر و یک نظام فکری با نظام فکری دیگر گفتوگو میکند. ترجمه در اینجا پلی زنده و پویا است که از طریق آن، تمدنها به هم راه مییابند، از یکدیگر میآموزند، به یکدیگر پاسخ میدهند و گاه حتی خود را بازنگری و بازسازی میکنند.
در تاریخ ایران، این نقش همیشه محوری بوده است. از ترجمهی متون یونانی و سریانی در دورهی اسلامی، تا جریان عظیم ترجمه از فرانسوی و انگلیسی در قرن نوزدهم و بیستم، ترجمه همواره رکن اصلی نوسازی فکری بوده است. مترجم نه یک نویسنده ثانویه، و نه یک ناقل بیروح است. او خالق معنایی است که در دو فرهنگ زیست میکند، دو زبان را درک میکند و متنی را در فضای فرهنگی جدیدی بازآفرینی میکند. او باید به اندازهی نویسنده به زبان حساس باشد، به اندازهی پژوهشگر به مفهوم توجه کند و به اندازهی شاعر به لحن و سبک احترام بگذارد. مترجم فردی آگاه، مسئول و فرهنگساز است که با قلمش، مرزها را باز میکند و به زبان هوایی برای تنفس میدهد.
در فرهنگ ایرانی، متأسفانه، این جایگاه هنوز به طور کامل به رسمیت شناخته نشده است. ترجمه بخش عمدهای از بازار نشر را تشکیل میدهد، بیش از ۷۰ درصد کتابهای منتشرشده، اما مترجم اغلب در حاشیهی نظام فرهنگی میماند. ترجمه نه در نظام آموزشی جایگاه دارد، نه حقوق قانونی مناسبی دارد. نهادهای مسئول باید این جایگاه را نه تنها در سخن، بلکه در سیاستهای فرهنگی، حمایتهای مالی و نظام آموزشی نیز به رسمیت بشناسند. غیر از این باشد دور نیست که مترجمان از غم نان و دیدن بیمهریها یا پا پس بکشند یا از ارائهی متن پاکیزه و در خور بازبمانند.

برخی معتقدند که به علت تحولاتی که رخ داده، عصر ترجمه به سر آمده است. آیا با این دیدگاه موافق هستید؟
این دیدگاه، اگرچه در ظاهر با تحولات امروزی هماهنگ به نظر میرسد، اما بیشتر نشانهی غیاب فهم درست از ماهیت ترجمه است تا بازتاب واقعی تحولات فرهنگی. من با این دیدگاه که «عصر ترجمه به سر آمده»، موافق نیستم. بیایید دقیقتر صحبت کنیم: منظور از «عصر ترجمه به سر آمده»، چیست؟ آیا به این دلیل که هوش مصنوعی میتواند یک متن را در چند ثانیه ترجمه کند؟ آیا به این خاطر که اکثر مردم زبان اصلی را میفهمند و دیگر نیازی به ترجمه ندارند؟ یا اینکه ترجمه دیگر ارزش فرهنگی ندارد؟ به نظرم من هیچیک از این موارد، درست نیست. اجازه بدهید توضیح بدهم: هوش مصنوعی وابسته به دادههای آموزشی است و اغلب در فهم صحیح متون پیچیدهی فلسفی، ادبی، مفهومی یا فرهنگی عملکرد مناسبی ندارد، سبک را از دست میدهد و نمیتواند حس انسانی را بازآفرینی کند. ترجمهی یک شعر، یک نثر ادبی، یا یک متن فلسفی، صرفاً انتقال معنی نیست، بلکه بازسازی احساس، لحن، تاریخچه و زمینهی فرهنگی است، کاری که تنها انسان با عمق فرهنگی و زبانی میتواند انجام دهد، دستکم تا امروز.
همچنین، اگرچه دسترسی به زبانهای خارجی در حال افزایش است، اما واقعیت این است که اغلب مردم در بهترین حالت زبان را در آموزشگاهها میآموزند و کیست که نداند با دانش زبانی آموزشگاهی فهم درست و دقیق متون حوزههای تخصصی مانند فلسفه، علوم، حقوق، پزشکی، روانشناسی اگر نه ناممکن که بسیار دشوار است و نه هر کسی تمایل دارد ساعتها با واژهنامهها کلنجار برود تا کتابی را بخواند. از آنجا که ما پیشگو نیستم و نمیدانیم در آینده چه پیش میآید، شاید به جایی برسیم که ریزتراشهای در مغز انسان کار بگذارند که تمام زبانها را بفهمد، اما به جرأت میتوانم بگویم در حال حاضر، ترجمه، همچنان پنجرهی اصلی دسترسی عموم به «دانش» است.
در واقع، اگر هم بپذیریم که در «عصر ترجمه» هستیم، این عصر نهتنها به سر نیامده، بلکه اهمیت آن بیش از گذشته شده است. امروز، با فراگیری اطلاعات، نیاز به ترجمههای دقیق، مسئولانه و فرهنگی بیشازپیش احساس میشود. چالش امروز ما این نیست که ترجمه منسوخ شده یا میشود، بلکه این است که ترجمههای بیکیفیت، سریع و بدون نظارت، جایگزین ترجمههای دقیق و مسئولانه شدهاند.
چهبسا عصر ترجمهی انسانی، عمیق و فرهنگی در خطر باشد، نه به علت پیشرفت فناوری، بلکه همانطور که اشاره کردم به دلیل بیتوجهی نهادها، کمبود حمایت مالی و ضعف در سیاستگذاری فرهنگی. تا زمانی که تمدنها با یکدیگر گفتوگو کنند، تا زمانی که زبانها متفاوت باشند و تا زمانی که انسانها به دانش و ادب نیاز داشته باشند، ترجمه نه تنها پایان نخواهد یافت، بلکه بیش از گذشته ضروری خواهد شد.
انکار نمیکنم که فرهنگهای آنلاین، منابع الکترونیک، هوش مصنوعی و ابزارهایی مانند گوگل ترنسلیت، دیپال، یا حتی مدلهای پیشرفتهتر مانند گوگل باردو یا چتجیپیتی، بهراستی انقلابی در سرعت و دسترسی به ترجمه ایجاد کردهاند. اما آیا این به معنای پایانِ نقشِ مترجم است؟ قطعاً نه. هوش مصنوعی در ترجمهی متون ساده، تجاری، فنی یا اطلاعرسانی روزمره میتواند تااندازهای مفید باشد، اما در متونی که دارای چندلایگی معنایی، سبکی، فرهنگی و حسی هستند، مانند ادبیات، فلسفه، شعر، یا متون تخصصی، اغلب ناقص، بیروح یا گمراهکننده عمل میکند. ماشین نمیداند چرا یک جمله در ادبیات مدرن کوتاه است، چرا یک شاعر از کلمهای قدیمی استفاده کرده، یا چرا یک نویسنده در یک جمله تردید میکند. ماشین فقط دادهها را پردازش میکند.
ترجمهی انسانی، در مقابل، یک عمل فکری، اخلاقی و هنری است. مترجم نه تنها معنی را منتقل میکند، بلکه آن را تفسیر میکند، بازسازی میکند و در فضای فرهنگی جدیدی میآفریند و هر آفرینشی به خلاقیت نیاز دارد. وقتی صادق هدایت مسخ کافکا را ترجمه میکند، فقط واژهها را جابهجا نمیکند، بلکه احساس بیگانگی، ترس و بوروکراسی مدرن را در زبان فارسی تجربهپذیر میسازد. این کار، فراتر از توانایی ماشین است.
ترجمه، دموکراتیکترین ابزار دسترسی به دانش است. بدون ترجمه، دانش تنها در دست گروه کوچکی از زباندانان میماند. اما با ترجمه، دانش به جامعه گستردهتری تسری پیدا میکند.
علاوه بر این، ترجمه تنها برای «درک» نیست، بلکه برای ساختِ زبان و فرهنگ است. وقتی یک واژهی فلسفی تازه به فارسی وارد میشود، یا یک سبک ادبی تازه بازتولید میشود، زبان نفس میکشد، زنده میماند و هر از گاه از نو متولد میشود.
خطر امروز ما این نیست که ترجمه منسوخ شود، بلکه این است که با استفادهی بیرویه از ترجمهی ماشینی، شاهد تولید کتابهایی هستیم که «ترجمهشده» به نظر میرسند یا به اصطلاح بوی ترجمهشان مشام را میآزارد و معنی، روح و سبک اثر در آنها فوت شده است. این، نه پایان ترجمه، بلکه بحران کیفیت در ترجمه است. آیندهی ترجمه نه نابودی مترجم توسط ماشین که همکاری مترجم با فناوری است. مترجمان حرفهای امروز از ابزارهای دیجیتال استفاده میکنند، نه به عنوان جایگزین، بلکه به عنوان کمککننده. مثل یک معمار که از نرمافزار استفاده میکند، اما طرح را خودش میکشد. به باور من فرد باید در وهلهی اول «مترجم» باشد و در فن ترجمه دانش و تجربه اندوخته باشد تا بتواند از هوش مصنوعی برای ترجمهی مطلوب بهره بگیرد، همانطور که فرد باید معمار باشد تا بتواند از نرمافزار مربوط به تخصصش کمک بگیرد.
در این آینده، مترجمان باید بیش از پیش متخصص، فرهنگشناس و منتقد باشند. در اینصورت، ترجمه نه تنها باقی میماند، بلکه به سطح بالاتری از تخصص و مسئولیت ارتقا مییابد.
تأثیر پیشرفتهای هوش مصنوعی در ترجمه چیست؟ آیا فکر نمیکنید که مترجمان در حال حذفشدن هستند؟
تأثیر پیشرفت بسیار هوش مصنوعی در ترجمه، بیشک یکی از مهمترین تحولات حرفهای دههی اخیر است. اما این تأثیر، همانطور که اشاره کردم، نابودی مترجمان نیست، بلکه تحول در شیوه، سرعت و دسترسی به ترجمه است. هوش مصنوعی، مترجم را حذف نمیکند، بلکه نوع کار او را تغییر میدهد. اگر مترجم دانش خود را بهروز کند و استفادهی درست از هوش مصنوعی را بیاموزد میتواند در امر پژوهش و دسترسی به اطلاعات مورد نیاز خود در کار ترجمه به میزان زیادی از آن به عنوان دستیار مترجم بهره بگیرد.
ابزارهای مبتنی بر هوش مصنوعی مانند گوگل ترنسلیت، دیپال، یا مدلهای زبانی بزرگ (LLMs) در ترجمهی متون ساده، تکنیکی، اداری یا اطلاعرسانی سریع عملکرد قابل قبولی دارند. آنها میتوانند یک ایمیل تجاری را در چند ثانیه ترجمه کنند، یک صفحهی وب را به سرعت به زبان دیگری برگردانند، یا در ترجمه متون فنی با واژگان ثابت، دقت قابلقبولی داشته باشند. این، بدون شک، انقلابی در دسترسی به داده است. اما آیا این همهچیز است؟ خیر. زیرا هوش مصنوعی در متون پیچیدهی ادبی، فلسفی، فرهنگی و مفهومی، همچنان ناقص، گمراهکننده و بیروح عمل میکند. هوش مصنوعی معنا را درک نمیکند، فقط الگوها را تقلید میکند. سبک نویسنده را حفظ نمیکند. حسی ادبی، طنز، ابهام یا استعاره را نمیفهمد. زمینهی تاریخی و فرهنگی متن را نمیشناسد و مهمتر از همه، مسئولیت اخلاقی ندارد و مترجم آگاه در استفاده از این ابزار مفید راهی ندارد جز اینکه به این مسائل توجه کند.
بدینترتیب، مترجمان بیشتر و بیشتر از هوش مصنوعی به عنوان ابزار کمکی استفاده میکنند، مثل یک نقاش که از فتوشاپ استفاده میکند، اما نقاشی را خودش میکشد. در بسیاری از کشورهای پیشرفته، این الگو در حال شکلگیری است: ترجمه ماشینی + ویرایش انسانی = ترجمه سریع و باکیفیت. اما کلید کیفیت، همچنان در دستِ مترجم انسانی است.
خطر اصلی امروز این نیست که هوش مصنوعی مترجم را جایگزین کند، بلکه این است که ناشران و جامعه باور کنند که «ترجمهی ماشینی کافی است». این باور، منجر به تولید انبوه کتابهای ترجمهشده با کیفیت پایین میشود، که نه تنها به زبان فارسی آسیب میزند، بلکه به اعتماد عمومی به ترجمه نیز لطمه میزند. در این شرایط، نقش مترجم حرفهای، نه فقط ترجمه، بلکه دفاع از کیفیت، زبان و فرهنگ میشود. هوش مصنوعی میتوانند معادلهای واژگانی بیابد، اما نمیتوانند «قصد» یا «کنش گفتار» (speech act) و «غیر گفتار» (indirect speech act) یک متن را درک کنند. در واقع، هوش مصنوعی معنای مفهومی، فرهنگی و اخلاقی را درک نمیکند، فقط الگوهای زبانی را تقلید میکند. هوش مصنوعی نمیتواند: طنز، استعاره یا ابهام را درک کند، لحن شاعرانه یا نقد ایدئولوژیک را حفظ کند.

آینده وضعیت ترجمه و مترجمان را در ایران چطور پیشبینی میکنید؟
آیندهی ترجمه در ایران معلق بین بحران و فرصت است. درواقع این آینده در آستانهی یک تقاطع تاریخی قرار دارد: میتواند به سمت تضعیف حرفه و کاهش کیفیت برود، یا به سمت ارتقای تخصصی، فرهنگی و نهادی حرکت کند. همه چیز به این بستگی دارد که جامعه، نهادهای فرهنگی و خودِ مترجمان چه مسیری را انتخاب کنند.
اگر سیاستگذاری فرهنگی در وضعیت کنونی ادامه یابد که ترجمه را کاری فرعی، زیردست و صرفاً تجاری بداند، شاهد تولید انبوه کتابهای ترجمهشده با کیفیت پایین، استفادهی گسترده و غیرحرفهای از ترجمهی ماشینی بدون ویرایش تخصصی، کاهش حقوق مترجمان و فشار به آنها برای تحویل سریع، و در نهایت، تضعیف اعتماد خواننده به کتاب ترجمه میشود. در این سناریو، ترجمه به یک صنعت ارزان و فرسوده تبدیل میشود و مترجمان برجسته به دلیل ناامیدی از این حرفه فاصله میگیرند. از سوی دیگر، اگر ترجمه به عنوان یک حرفهی تخصصی، فرهنگی و استراتژیک شناخته شود، میتوانیم شاهد تحولی مثبت باشیم؛ از جمله، تأسیس مراکز تخصصی ترجمه در دانشگاهها و نهادهای فرهنگی، طراحی دورههای تحصیلی جدی در رشتهی ترجمه با تمرکز بر تخصص (علمی، ادبی، فلسفی)، حمایت مالی و معنوی از مترجمان باتجربه و ایجاد استانداردهای کیفی برای ترجمههای منتشرشده. در این سناریو، مترجم نه یک «کارگر زبانی،» بلکه فردی متخصص، مسئول و فرهنگساز خواهد بود.
بنابراین، آیندهی ترجمه در ایران احتمالاً به سمت ترکیب هوش مصنوعی و ویرایش انسانی پیش خواهد رفت. اما خطر این است که ناشران به جای استفاده از هوش مصنوعی به عنوان ابزار، از آن به عنوان جایگزین استفاده کنند و ترجمههای ماشینی را بدون ویرایش عمیق منتشر کنند. این روند، میتواند به فاجعه فرهنگی تبدیل شود. در مقابل، اگر مترجمان ایرانی بتوانند مسلط به ابزارهای دیجیتال باشند و در عین حال، عمق فرهنگی و زبانی خود را حفظ کنند، میتوانند رقابتپذیرتر از همیشه باشند، نه تنها در بازار داخلی، بلکه در ترجمههای بینالمللی از فارسی به زبانهای دیگر.
تاکنون، تمرکز ایران بر ترجمه به سمت داخل (از زبانهای خارجی به فارسی) بوده است. اما آینده میتواند متعلق به ترجمه از فارسی به زبانهای جهانی باشد. ادبیات ایرانی، از شعر کلاسیک تا رمانهای معاصر، دنیا را جذب کرده است. اگر سیاستهایی برای حمایت از ترجمهی ادبیات، فلسفه و فرهنگ ایرانی به زبانهای دیگر اتخاذ شود، مترجمان ایرانی میتوانند سفیران فرهنگ ملی باشند.
تا زمانی که ترجمه در نظام آموزشی، حقوقی و فرهنگی جایگاه قانونی و اجتماعی نداشته باشد، بهبود چندانی حاصل نخواهد شد. نیاز است ترجمه به عنوان رشته تخصصی در دانشگاهها تقویت شود، حقوق مترجم در قانون حمایت از مؤلفان تثبیت و اجرا شود، جایزههای معتبر ترجمه با معیارهای شفاف اهدا شود،
و ناشران مسئول از پذیرش و انتشار ترجمههای بدون ویرایش یا تقلیدی دست بردارند. در واقع، ترجمه را نباید به بازار واگذاشت.
نسل جوان مترجمان ایرانی، با دانش زبانی بالا، آشنایی با فناوری، و حساسیت فرهنگی، امید بزرگی برای آینده هستند. آنها نه تنها ترجمه میکنند، بلکه در شبکههای اجتماعی، وبلاگها و گروههای نقد ترجمه، به بحث دربارهی کیفیت، اخلاق و مسئولیت میپردازند. این فعالیتهای غیررسمی، میتوانند پایههای یک جنبش فرهنگی ترجمه را بنا کنند، جنبشی که مترجم را نه یک فرد منزوی، بلکه عضوی از یک جامعه حرفهای و فکری میداند. در این صورت میتوانیم شاهد نسلی از مترجمان متخصص، مسئول و تأثیرگذار باشیم که نه تنها دانش جهانی را وارد کنند، بلکه فرهنگ ایرانی را به جهان ببرند.

در پایان بفرمایید خود شما در حوزهی ترجمه چگونه عمل میکنید؟ برچه مبنایی آثاری را برای ترجمه انتخاب میکنید و چه رسالت و وظیفهای برای خودتان بهعنوان مترجم قائل هستید؟
زمان زیادی نیست که به ترجمه مشغولم و در این مدت به آزمون و خطا نیز گذشته است. چه اگر در ابتدای راه از دانش و تجربهی اساتید برجستهی این حوزه بهره میبردم خطاها کمتر بود و مسیر هموارتر، اساتیدی چون عباس مخبر و خشایار دیهیمی که بعدها سر کلاسهایشان نشستم و بسیار آموختم، عزتالله فولادوند، مهدی سحابی، رضا رضایی و دیگران که از طریق ترجمههایشان شاگردیشان را کردم. آنچه عرض میکنم از تجربهای است که در این بالاوپایین حرفهایام به دست آوردهام.
در نگاه اول، به نظرم ترجمه یک حرفهی آزاد است و مترجم حق دارد آنچه را که میخواهد، ترجمه کند، همانگونه که نویسنده حق دارد بنویسد چیزی را که دوست دارد. مترجم میتواند تنها بر اساس علاقهی فردی، ذوق و سلیقهی ادبی یا انگیزه شخصی خود اثری را انتخاب کند. این، بخشی از آزادی حرفهای است. حالا اینکه کیفیت ترجمه چگونه است مطلبی است دیگر. این کاری است که من میکنم. یعنی اول باید چیزی را که میخواهم ترجمه کنم دوست داشته باشم و بخواهم روزها و ماهها از پی هم برایش وقت و انرژی بگذارم. اما واقفم که در لحظهای که متن ترجمهشده منتشر میشود و وارد فضای عمومی میگردد، ترجمه دیگر یک عمل خصوصی نیست. آن زمان است که بعد اخلاقی و اجتماعی ترجمه ظهور میکند.
کلمه «رسالت» ممکن است بار مذهبی یا ایدئولوژیک داشته باشد، اما در فلسفه ترجمه، به معنای مسئولیت اخلاقی و فرهنگی است که مترجم در قبال نویسنده، زبان مقصد و خواننده بر دوش دارد. این مسئولیت، چه مترجم آن را بپذیرد و چه نه، وجود دارد. مثل یک روزنامهنگار که حتی اگر فقط به خبرسازی علاقه داشته باشد، وقتی مطلبش منتشر میشود، بر محتوایش مسئولیت اخلاقی و اجتماعی میگیرد. مترجم نمیتواند خود را نامرئی کند. حضور او در ترجمه، چه به صورت آگاهانه و چه ناخواسته، تأثیرگذار است. و این حضور، مسئولیتی اخلاقی به همراه دارد. بنابراین، مترجم میتواند از علاقهی فردی شروع کند، اما نمیتواند کاملاً از پیامدهای اجتماعی و فرهنگی کارش چشم بپوشد و در نهایت، آزادی انتخاب و مسئولیت اجتماعی لزوماً در تضاد نیستند. ترجیح من این است که آثاری را ترجمه کنم که هنوز به فارسی توجه نشدهاند، یا در زمینههایی هستند که نیاز به تکمیل خلأهای مفهومی احساس میشود. پیش آمده است که رمانی را تا به آخر ترجمه کردهام و از ترجمهاش به دست مترجمی دیگر مطلع شدم و این برای یک مترجم اتفاق خوشایندی نیست.
پس از انتخاب، کارم را با خواندن گاه مکرر و تحلیلی متن اصلی پیش میبرم. پیش از هر گام عملیاتی، سعی میکنم ساختار فکری، سبک نویسنده و هدف اثر را درک کنم. در متون تخصصیتر به دنبال تطبیق دقیق مفاهیم و اصطلاحات هستم و از منابع معتبر برای تأیید برابرنهادهها استفاده میکنم. در متون ادبی، توجه اصلی من به حفظ لحن، آهنگ جمله و حس اثر است. در این چند سالی که به ترجمه مشغولم عادتی در من شکل گرفته که برایم مفید و راهگشا بوده است. به این صورت که وقتی مشغول ترجمه رمان هستم بعد از درک لحن متن چند رمان را در همان سبکوسیاق از چند نویسندهی برجستهی ایرانی انتخاب میکنم و در طول مدت ترجمه همانها را میخوانم و اگر در کار ترجمهی اثری نظری باشم از چند مترجم محبوبم که در همان زمینه ترجمه کردهاند شروع به خواندن میکنم. اگر در متن نظری به منبعی اشارات مهم و بنیادی شده باشد حتماً بهترین ترجمهها را از آن متون تهیه میکنم و میخوانم، در واقع این را جزو کار پژوهشی یک مترجم میدانم.
در یک سال گذشته، از ابزارهای دیجیتال و هوش مصنوعی به عنوان دستیار تحقیق در موضوع و معادلیابی استفاده کردهام، اما هرگز به جای قضاوت زبانی و فرهنگی خود آنها را جایگزین نمیکنم. همانطور که اشاره کردم به تجربه دریافتهام ترجمهی هوش مصنوعی دستکم از انگلیسی به فارسی که کار من است، پر از ایرادات مفهومی و ساختاری است. ترجمهی نهایی همیشه محصول تفکر، بازنویسی و ویرایش است و تمام تلاشم این است که خطاها را به حداقل برسانم.
نظر شما