شنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۴ - ۰۹:۵۸
سرنوشت نامعلوم انتشار ترجمه انساب‌الاشراف و دلائل النبوه

ترجمه انساب الاشراف تجربه‌ای منحصر به فرد بود. گمان می‌کنم ترجمه کتاب سیزده جلدی «جُمَلٌ من أنساب الأشراف» بهترین و عمیق‌ترین تجربه‌ی ترجمانی‌ام باشد. انساب الاشراف کتابی بی نظیر در تاریخ اسلام است.

سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا پس از منتشر شدن یادداشت جواد اصغری، رئیس دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران در یکی از خبرگزاری‌ها درباره ترجمه کتابی مهم در حوزه تاریخ اسلام به نام «انساب الاشراف»، او که دانشیار دانشگاه تهران و دکترای زبان و ادبیات عرب است‌، درباره ترجمه این کتاب و همکاری خود با انتشارات سروش چنین گفت که در ادامه می‌خوانیم:

از چه سالی شروع به ترجمه کتاب کردید؟

از سال ۱۳۷۹ که برای نخستین‌بار به عنوان مترجم یکی از سازمان‌های دولتی دست به ترجمه بردم تا زمانی که پروژه‌ی انساب الاشراف را آغاز کردم حدود سی کتاب ترجمه کردم. تا پیش از استخدام در دانشگاه، به تناسب سازمان سفارش‌دهنده، بیشتر این کتاب‌ها در حوزه‌های سیاسی و مسائل منطقه‌ای و امنیتی بود اما پس از مشغول به کار شدن در دانشگاه تهران اقتضای دیگری وجود داشت و آن کتاب‌های دانشگاهی و تخصصی و لزوم تامین منابع درسی بود. شاید برجسته‌ترین ترجمه (بگذریم از دو کتاب رهیافتی نو بر ترجمه از زبان عربی و بوطیقای ترجمه که تالیفی هستند) کتاب «نحو غایب» بود که تاثیر بسزایی در محافل نحو زبان عربی داشت.

مهم‌ترین کتابی که در انتشارات سروش ترجمه کردید کدام بود؟

ترجمه انساب الاشراف تجربه‌ای منحصر به فرد بود. گمان می‌کنم ترجمه کتاب سیزده جلدی «جُمَلٌ من أنساب الأشراف» بهترین و عمیق‌ترین تجربه‌ی ترجمانی‌ام باشد. انساب الاشراف کتابی بی نظیر در تاریخ اسلام است. این بی نظیر بودن به دلیل آن نیست که نسبت به دیگر منابع مهم تاریخ اسلام مانند تاریخ طبری، الکامل ابن اثیر یا تاریخ بغداد، حاوی اطلاعات گسترده‌تری است بلکه به دلیل نوع روایت آن است که با رها کردن روایت بر اساس گذر زمان، به صورت خوشه‌ای، تاریخ هر سلسله نسب از قبایل عرب را از ابتدا تا زمان حیات مورخ، از راویان موثق نقل می‌کند. اما انساب الاشراف برای ما ایرانیان نیز از جوانب مختلف حائز اهمیت است که مهم‌ترین آن نقل بخش‌هایی از تاریخ عرب‌های ساکن ایران از جمله خوارج است که در تعامل و گیر و دار با ایرانیان هستند چه این کتاب یکی از منابع مهم تاریخ خوارج است و خوارج در بخش عمده‌ای از تاریخ خود، در سیستان و فارس و خوزستان مستقر بودند.

اما وجه تمایز دیگر انساب الاشراف نسبت به دیگر منابع تاریخی استفاده بسیار زیاد از مستندات شعری و اشعاری است که به مناسبت رویدادهای تاریخی سروده شده‌اند و این بر میزان صحت و ثقه بودن آن رویداد می‌افزاید. از طرف دیگر اتفاقاً کتاب پر حجم انساب، متنی موجز است و وقایع تاریخی بسیاری را به اختصار و ایجاز بیان کرده است. زبان منحصر به فرد، شاعرانگی، اطلاعات نادر درباره‌ی انساب عرب، نام ابزارها، مکان‌ها، غذاها، لباس‌ها و ویژگی‌های رفتاری و جنگی و اجتماعی برخی افراد گمنام (که به بیانگر اهمیت جامعه شناختی کتاب است) و عواملی دیگر موجب می‌شود مترجم آن پیوسته در حال تحقیق و پژوهش درباره‌ی وقایعی باشد که در هزارتوی تاریخ گم شده و به فراموشی سپرده شده‌اند و همین مساله بود که ترجمه کتاب انساب الاشراف را برای من پس از ترجمه بیش از سی کتاب، به تجربه‌ای منحصر به فرد، بی نظیر و تکرار نشدنی تبدیل کرد.

از تجربه همکاری با انتشارات سروش بگویید؟

اما در مورد همکاری با سروش باید گفت تجربه‌ای مملو از فراز و فرود بوده است. همکاری من با سروش از اواخر سال ۱۳۹۹ شروع شد و ابتدا کتاب المحبر نوشته ابن حبیب بغدادی (قرن سوم) را برای ترجمه پیشنهاد داد. این کتاب از نخستین منابع تاریخ اسلام و از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. کتاب را از همان زمستان ۱۳۹۹ شروع کردم و خوشبختانه ظرف شش ماه ترجمه آن به اتمام رسید. همه چیز طبق ضوابط و روال عادی فضای نشر پیش می‌رفت. انتشارات سروش که تجربه همکاری برای ترجمه کتابی تاریخی چون المحبر را تجربه‌ای موفق دانست دست به کاری بزرگ زد و ترجمه کتاب سیزده جلدی را در دستور کار خود قرار داد. هنوز برای کتاب مهمی چون المحبر نه مراسم رونمایی و نقد گرفته و نه حق الزحمه آن را پرداخته بود (و البته هنوز پس از چهار سال نه رونمایی برگزار کرده و نه حق الترجمه‌ای بابت آن پرداخت کرده) که خواستار ترجمه‌ی آن به قلم بنده شد و باقی ماجرا که اهل فن از آن آگاهند. باری کار چاپ منبع تاریخی مهمی چون انساب الاشراف به بن بست خورد. حال مسئولان این انتشارات دولتی نه جاپ می‌کنند و نه حاضرند آن را رها کنند تا ناشر دیگری چاپ کند. البته که در این مدت به ناشران دیگری هم مراجعه کردم و حاضر به خریدن این افتخار برای خود بودند اما مانع اصلی قراردادی است که سروش نه به آن عمل می‌کند نه لغوش می‌کند این یعنی کار عملاً به محاق رفته است.

سروش در سال ۱۴۰۰ برای ترجمه و تدوین چند ۱۰ اثر فاخر قرارداد بسته و به من و یکی دیگر از استادان به نام تاریخ قاجار پول هم پرداخت کرده بود اما مدیر بعدی یکباره و به صورت یکطرفه همه قراردادها را ملغی اعلام کرد و قرارداد فسخ فرستاد و تقاضای بازگشت مبالغی را کرد که غالب آن صرف هزینه مترجمان و زندگیشان شده بود! کاری که هیچ کارفرمایی با کارگرش نمی‌کند! البته که بنده قرارداد فسخ را امضا نکردم و سروش هم تا همین اواخر پیدایش نبود. مدتی کار را رها کردم اما سپس باز هم به عشق کار ترجمه و تاریخ و به این انگیزه که خدمتی به فرهنگ دوران ایران پس از اسلام می‌شود دوباره شروع کردم و تا اواخر ۱۴۰۳ تقریباً ۱۲ جلد از کار آماده شد. در این میان از حدود دی‌ماه ۱۴۰۲ دوباره مدیرعامل تغییر کرد و انتشارات سروش مدیر عامل یا سرپرست جدیدی پیدا کرد. از مسئول دفتر ایشان هم چندین و چند بار تقاضای وقت کردم اما خانم منشی که گویا در جریان امور گذاشته شده بود من را به معاون فرهنگی احاله می‌داد و می‌گفت با او صحبت کنید. مدیر محترم حتی حاضر به دیدار من و شنیدن صحبت من نشد گو اینکه حتی حاضر نشدند بنده را به ساختمان سروش راه دهند. انگار نه انگار که با آنها قرارداد دارم. البته با آن آقای معاون هم یکی دو باری تلفنی صحبت کردم و حرف‌هایم را کاملاً تایید کرد و حق را به جانب من دانست، اما نهایتاً نتیجه‌ای نداشت چه همین مدیر جدید هم گویا دل در گرو کتاب کودک و رتق و فتق امور روزمره انتشارات داشت.

به ناچار چندباری نامه نوشتم و تذکر دادم که انتشارات سروش «امانت حضرت آقا در دست شماست» و برای‌شان فرستادم. اما باز هم افاقه نکرد. یک بار هم که با منشی دفتر مدیر عامل صحبت کردم گفتم: «به آقای مدیرعامل بفرمایید الان سه سال از قرارداد گذشته. سروش پول بیت‌المال را به من داده. نمی‌خواهید حداقل بپرسید پول بیت‌المال چه شد؟! نمی‌خواهید کار نهایی را تحویل بگیرید؟!» که البته هیچ جوابی نگرفتم. اما نهایتاً در تابستان ۱۴۰۳ بود که ظاهراً حسابدار جدید به انتشارات آمده بود. خانم حسابدار تماس گرفت بابت در جریان قرار گرفتن از روند امور و گفت می‌خواهم کمک کنم. من هم با ناامیدی توضیح موجزی دادم. البته ناامیدی‌ام بی‌جا نبود و اتفاق خاصی نیفتاد. اما در اواخر سال ۱۴۰۳ سرانجام آقای مدیرعامل یا همان سرپرست محترم تحرکاتی از خود نشان داد که گویا اراده‌ای حاصل شده تا سرانجام کار به نتیجه برسد و این اثر ماندگار چاپ شود. علت هم یکی نامه رسمی من بود که زودتر کار را چاپ کنید و بوی شکایت از آن برمی‌آمد و دیگر اینکه گویا به وی مشورت داده بودند که این اثر بسیار مهم است و رسول جعفریان بر آن مقدمه نوشته و احتمال بردن جایزه سال دارد و از این حرف‌ها. به هر حال کارنامه‌ای است! ملاقاتی حضوری فراهم شد و جناب سرپرست وعده‌هایی پرطمطراق دادند. اما باز هم کار بر زمین ماند و به بیراهه‌هایی کشانده شد تا نهایتاً کار چاپ نشود.

به هر حال اکنون که در خرداد ۱۴۰۴ هستیم تنها کاری که شده این است که سه جلد از کتاب تبدیل به ماکت شده که آن هم به دلیل دلسوزی یکی دو نفر از کارکنان داخلی این انتشارات است. الان هم اگر کسی از «بالا» به جناب سرپرست زنگ بزند و پیگیر ماجرا شود قطعاً پاسخ درخوری دریافت خواهد کرد که «کار در حال انجام است و این هیاهوی رسانه‌ای است و اینها همه کذب است و…» از این جور توجیهات. با این وضع دیگر اندیشیدن به نمونه‌خوانی و ویرایش کتاب، تهیه نمایه و فهرست‌های موضوعی و… خنده‌دار است و فکر می‌کنم یکی از کتاب‌های مهم فرهنگ ما مُثله شده است. بله همه اینها در ظاهر در این نوع انتشارات‌ها وجود دارد و کارمندهای ویرایش و نمونه خوان و تولید و… هر صبح سر ساعت کارت کارت می‌زنند و مشغول به کارند و حقوق بگیر سازمانند. اما به واقع حاصل همان است که در نمایشگاه بین‌المللی کتاب شاهد آن بودیم.

سرنوشت نامعلوم انتشار ترجمه انساب‌الاشراف و دلائل النبوه

اما ظاهراً فقط این کتاب نبوده که مورد جفا قرار گرفته است. کتاب‌های بسیار دیگری هم بودند که انتشارات سروش برای ترجمه آنها قرارداد منعقد و سپس آنها را یکطرفه لغو کرده است.

بله چندین کتاب توسط اساتید دیگر ترجمه شده که سرنوشت همه آن‌ها نامعلوم است که بهتر است خودشان در این باره بگویند.

کتاب «فتوحات و استقرار عربی -اسلامی در شمال آفریقا و اندلس» را عباس بصیری ترجمه کرده است. او در این باره چنین می‌گوید: چهارشنبه دوم تیرماه سال ۱۴۰۰ طبق روال چند سال گذشته در مخزن چهار کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران مشغول فهرست‌نویسی کتابهای چاپ سنگی بودم که دوست بزرگواری از انتشارات سروش با بنده تماس گرفتند. ظاهراً به دنبال ایجاد تحولی در بخش تاریخ انتشارات سروش بود و از بنده هم برای این موضوع دعوت به همکاری کرد.

در تاربخ ١٠ شهریور ماه ۱۴۰۰ قرارداد ترجمه کتاب فتوحات و استقرار عربی و اسلامی به دستم رسید و آن را امضاء کردم، قراردادی که بسیار دقیق و با جزئیات تنظیم شده بود و به لحاظ حقوقی برای هر یک از طرفین و بیشتر ناشر محترم قابلیت پیگیری حقوقی داشت.

با پیگیری‌های مستمر سفارش‌دهنده و تلاش شبانه‌روزی من، فایل ترجمه و همچنین فایل نمایه مستخرج در تاریخ سه‌شنبه ۲۳ فروردین ماه ۱۴۰۱ تحویل داده شد تا مورد ویراستاری قرار گیرد. آخرین نسخه بازبینی شده پس از ویراستاری نیز در تاریخ ۱ مرداد ۱۴۰۱ برای ویراستار محترم ارسال شد تا در نوبت چاپ قرار گیرد.

بعد از این تاریخ چند نوبت پیگیر سرانجام کار شدم که با توجه به تغییرات مدیریتی در انتشارات سروش، نتیجه به ایام آتی احاله می‌شد و سرانجام هم پیشنهاد شد تا موضوع را از طریق معاونت فرهنگی جدید انتشارات سروش پیگیری کنم. طی تماسی با دفتر معاونت فرهنگی سروش در روز یکشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۱ و شرح ماوقع قرار شد نامه‌ای را تنظیم کنم و برای معاونت ارسال کنم. فردای آن روز این نامه تنظیم و ارسال شد، ولی تا همین امروز یعنی ۱۵ خرداد ۱۴۰۴ هیچ پاسخی در این ارتباط دریافت نکردم.

با گذشت زمان و مشاهده این بی‌توجهی‌ها، مجدداً موضوع را با یکی از کارکنان درون مجموعه در میان گذاشتم. ایشان با توجه به بروز تغییرات و اشرافشان به روابط و مناسبات جدید پیشنهاد کردند تا ناشر جدیدی برای کتابم بیابم. از طریق دوستان تلاش‌هایی صورت گرفت و کتاب برای برخی ناشران هم ارسال شد، ولی این به معنای گذشت چند ماه دیگر بود. آخرالامر دوست بزرگواری که از ابتدای کار در جریان راه طی شده بود با رایزنی، ناشری را برای این اثر متقاعد کردند که آن هم فرایند داوری و ارزیابی داشت و پس از طی این مرحله و نمونه‌خوانی و بازبینی دقیق بالاخره این کتاب در پاییز ۱۴۰۳ منتشر شد.

نکته این است که تاخیر در چاپ این کتاب در مقطعی بر روی کارنامه علمی من تاثیرگذار بود و خسران اعتباری و علمی برایم در پی داشت. اهل دانش بر این نکته به خوبی واقف هستند که چاپ به موقع یک اثر، حاکی از فعالیت صاحب اثر است و خدای ناکرده تاخیر در چاپ آن، به منزله کم‌کاری است.

اکنون این کتاب با عنوان فتوحات و استقرار عربی -اسلامی در شمال آفریقا و اندلس در انتشارات پژوهشگاه حوزه و دانشگاه به زیور طبع آراسته شده است. ناشری حرفه‌ای که بسیار خوشحالم کتابم در این انتشارات به چاپ رسید. نمی‌دانم انتشارات سروش و دست اندرکاران آن از چه طریقی می‌توانند ضرر معنوی‌ای را که به سبب تاخیر در چاپ این اثر بر من وارد شد جبران کنند.

هومن ناظمیان، دانشیار دانشگاه خوارزمی نیز کتاب «دلائل النبوة نوشته ابونعیم اصفهانی» را ترجمه کرد. او درباره تماس انتشارات سروش برای عقد قرارداد می‌گوید: تیرماه ۱۴۰۰ بود که از انتشارات سروش با بنده تماس گرفتند برای ترجمه کتابی با عنوان دلائل النبوه نوشته یکی از محدثان معروف ایرانی قرن پنجم به نام ابونعیم اصفهانی. کتابی شایان توجه که به بیان احادیث و روایاتی می‌پردازد که اثبات کننده حقانیت رسالت نبی مکرم اسلام (ص) است و بازه زمانی از پیش از میلاد آن حضرت تا پس از رحلت ایشان را در برمی‌گیرد.

مرداد ۱۴۰۰ قرارداد ترجمه منعقد شد و و ترجمه تا بهمن ماه به پایان رسید و جهت انجام مراحل چاپ تحویل انتشارات سروش شد. اما بعد از چند ماه خبری نشد. پس از پیگیری مطلع شدم به دلیل تغییر در مدیریت انتشارات سروش، علی رغم آماده سازی کتاب برای انتشار هنوز تکلیف چاپ آن مشخص نیست. سرانجام پس از یکسال پیگیری در زمستان ۱۴۰۱ به بنده اطلاع دادند مدیریت جدید اعلام کرده این کتاب دیگر در اولویت چاپ قرار ندارد.! علی رغم اینکه قرارداد بین مترجم و ناشر منعقد و کار ترجمه از طرف اینجانب به طور کامل و در موعد زمان مقرر انجام شده بود ولی به راحتی زحمات مترجم نادیده گرفته و قرارداد یکطرفه لغو شد بی آنکه کمترین حق الزحمه ای هم برای زحمات مترجم در نظر گرفته شود.

به ناچار یک سال دنبال ناشر گشتم تا سرانجام موفق شدم کتاب را در انتشارات دانشگاه خوارزمی منتشر کنم. امیدوارم ناشران محترم به جای تکیه بر سلیقه شخصی مدیران بر اساس برنامه ریزی هدفمند و هدف گذاری های علمی فعالیت کنند و برای زحمات و عمر مترجمان نیز ارزش قائل شوند.

زهرا حامدی یکتا درباره دعوت به همکاری سروش درباره ترجمه کتاب «الدرر فی اختصار المغازی و السیر» چنین می‌گوید: در نیمه دوم سال ۱۳۹۹ به پیشنهاد مسئول بخش تاریخ انتشارات سروش، ترجمه کتابی را آغاز کردم که بنا بود ذیل مجموعه‌ای از آثار تاریخی، مغازی و سیَر در آن انتشارات محترم چاپ شود. نام کتاب «الدرر فی اختصار المغازی و السیر» بود از نویسنده قرن چهار، «ابن عبدالبر قرطبی اندلسی». کار را آغاز کردم و قراردادی نیز در تاریخ ۲۱ تیرماه ۱۴۰۰ بین من و انتشارات بسته شد که در آن متعهد شدم ترجمه کتاب را ظرف شش ماه تحویل دهم. بنده نیز کار را در مهلت مقرر به انجام رساندم و نهایت تلاشم را کردم که با دقت تمام کتاب برای چاپ آماده باشد.

در پاییز ۱۴۰۰ و زمانی که ترجمه برای ویرایش‌های نهایی به گروه محترم ناظر سپرده شده بود، تماسی از انتشارات دریافت کردم مبنی بر اینکه قرارداد باید فسخ شود. تنها توضیحی که دادند این بود که به دلیل تغییر ساختار مدیریت، پروژه لغو شده است و قراردادها باید فسخ شود. علی‌رغم تماس‌های مکرر، امضای برگه فسخ قرارداد را نپذیرفتم و تاکنون ترجمه این کتاب را - که می‌توانست برگی ارزشمند در مجموعه تاریخ اسلام باشد - به ناشر دیگری واگذار نکرده‌ام.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

تازه‌ها

پربازدیدترین