سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ حجتالاسلام سعید فخرزاده، پژوهشگر دفاع مقدس در نشست دیدار نویسندگان دفاع مقدس با یاسر احمدوند، معاون فرهنگی وزرت فرهنگ و ارشاد اسلامی با اشاره به دقت و راستی آزمایی تاریخ شفاهی گفت: جنگ که تمام شد و چون کار ما ثبت جنگ بود، به تکاپو افتادیم تا حالا که جنگ خاتمه یافت با فراغت بیشتری خاطرات را گردآوری کنیم. زیرا فرماندهان جنگ در زمان جنگ از ذکر خاطرات خودداری میکردند. آنها بر این باور بودند که خبرنگاران و تبلیغاتچیان، همه چیز از جمله مسائل محرمانه را لو میدهند.
او افزود: بعد از پایان جنگ سراغ فرماندهان رفتیم و گفتیم: الان که جنگ تمام شده، باید آنچه در ذهن شماست ثبت و ضبط شود. با این موضوع موافت شد و طرح جامعی از سوی سازمان حفظ و نشر آثار جنگ که آن زمان مهدی چمران، ریاست آنرا بر عهده داشت، ارائه شد و کار ثبت و ضبط خاطرات جنگ آغاز شد. در صحبتهایی که برای گردآوری خاطرات صورت گرفت طرف بحث ما بیشتر بچههای سپاه بودند، در این میان برخی گفتند چرا خاطرات ارتشیها را نمیگیرد؟ ما گفتیم ارتشیها همکاری نمیکنند! یکی گفت من شما را به آنها ارتباط میدهم. ما با واسطه به دیدن علی صیاد شیرازی رفتیم. رابطان به ما گفتند اگر با او ارتباط بگیرید با همه ارتشیها ارتباط گرفتهاید. او با یکسری مقدمات پذیرفت که خاطراتش را برای ما بگوید. ما هفتهای یک جلسه با او دیدار میکردیم و خاطراتش را میگرفتیم. این روند یک سال طول کشید و بعد از آن صیاد شیرازی گفت: آنچه من برای شما گفتم با تکیه بر ذهن خودم است باید این خاطرات گردآوری شده با اسناد مطابقت داده شود تا اشتباهی در روایت جنگ صورت نگیرد. در واقع صیاد شیرازی روی روایت درست و دقیق جنگ حساس بود و تلاش داشت که روایت درست جنگ به نسل بعد انتقال داده شود.
پژوهشگر تاریخ شفاهی جنگ عنوان کرد: برای تطبیق خاطرات جنگ با اسناد، گروهی به نام «هیئت معارف جنگ» شکل گرفت و کار این گروه، تحقیق و پژوهش درباره خاطرات صیاد شیرازی از مسائل کردستان تا عملیات مرصاد در پایان جنگ بود. در این تحقیق و پژوهش، از بیش از یکصد فرمانده جنگ دعوت شد تا هر کس به محور خودش در زمان جنگ برود و خاطرات خودش را با اسناد و جزئیات تطبیق دهد. در این میان، بحث و گفتوگو صورت میگرفت و فرماندهان به یک روایت واحد میرسیدند؛ به شکلی که فرماندهان ارتشی از منظر خودش و فرمانده سپاهی نیز با رویکرد و اسنادی که داشت، روایتش را با تکیه بر اسناد متقن میکرد و بعد جلوی دوربین میرفتند و روایات ثبت و ضبط میشد. لذا کار ارزشمندی انجام شد.
حجتالاسلام سعید فخرزاده گفت: برای اینکه روایات جنگ تدوین و متقن به اسناد شود، صیاد شیرازی و فرماندهان همرزمش وارد عرصه شدند، بعد از شهادت صیاد شیرازی کار به همرزمان او محول شد. بعد از شهادت، من با مرتضی سرهنگی صحبت کردم و گفتم این خاطرات نزد من به صورت پیاده شده امانت است و تنها روایت مستند جنگ از زبان صیادشیرازی است. او گفت: آنها را چاپ میکنیم. من به او گفتم: نظر صیاد شیرازی بر این بود که خاطرات ابتدا کامل و سپس چاپ شود، اما سرهنگی گفت در این صورت چندین سال طول میکشد و الان که خاطرات تازه است بهتر است که چاپ شود.
او ادامه داد: سرهنگی کار را به احمد دهقان سپرد و دهقان یک ویرایش سریع انجام داد و کتاب تحت عنوان «ناگفتههای جنگ» منتشر شد. این کتاب بعدها به چاپهای متعدد رسید. در زمان ثبت و تدوین خاطرات جنگ، دغدغه صیاد شیرازی این بود که مبادا درباره جنگ روایتی گفته شود که درست نباشد! تلاشش بر این بود که صداقت در روایت خاطرات جنگ به شدت لحاظ شود و روی این موضوع خیلی تاکید داشت. در زمانی که خاطرات را از او میگرفتیم، گاهی شب به منزل ما زنگ میزد و میگفت حاج آقا من آن مسائلی را که گفتم، درباره فلان عملیات بود، لطفاً تصحیح کنید.
زمان بر ضد ثبت تاریخ شفاهی جنگ است
سعید علامیان، پژوهشگر جنگ و مؤلف گفت: خوشحالم که پس از مدتها دوستان دور هم جمع شدند. چون ما از این نشستها خیر دیدیم و کارهای زیادی از این دست نشستها درمیآید. چرا چون ما در برههای حرکت میکنیم که زمان به ضرر خاطرات و تاریخ شفاهی حرکت میکند. چون برخی از راویان از دست میروند و حافظهها هم ضعیف میشود و این مسائل برای ما ضایعه است.
او افزود: خبرنگارانی که در جمع مجمع حضور داشتند، کم کم به سمت نویسندگی جنگ رفتند و به مرور کارهای درخورتوجهی نیز عرضه کردند و آثار درخوری را به گنجینه دفاع مقدس افزودند. در جهان، خبرنگارانی که در جنگ حضور داشتند، در کسوت نویسندگی موفق تر بودند، چون روزنامهنگار نثری عامهپسند دارد که عامه مردم آنرا بهتر میفهمند. خبرنگاران بر مصاحبه تسلط بیشتری دارند و در این وادی جزئیات بیشتری را در نظر میگیرند. دوستان اهل فن هستند و میدانند که وقتی درباره تاریخ شفاهی صحبت میکنیم اصل آن بر مصاحبه است و تسلط بر مصاحبه بسیار میتواند بر جذابیت و دقت در دریافت خاطرات و اتفاقات مؤثر باشد.
مؤلف کتاب «برای تاریخ میگویم» بیان کرد: زمانی مسئولان سازمانی از من خواستند سراغ مصاحبههایی بروم که آنها گرفته بودند. چند روزی مشغول بررسی گفتوگوها بودم و بعد متوجه شدم که گفتوگوها ناقص است. متاسفانه تعداد زیادی از راویان آن مصاحبهها، در میان ما نبودند. من چند وقت پیش که به کتاب «ملاقات در فکه» نگاه میکردم متوجه شدم بسیار از راویان آن مثل حسین همدانی، سوداگر و … دیگر در میان ما نیستند. این سخنان را گفتم تا به این نکته برسم که چون زمان به زیان ما، خاطرات شفاهی و تاریخ شفاهی میگذرد، لذا مجمع باید در این زمینه حضور فعالتری پیدا کند و به سمت ذخیرهسازی برود. باید سراغ راویان برویم و حتی اگر کتابی هم چاپ نشود، همین که خاطرات ثبت شود و مصاحبههای بینقص صورت بگیرد، حتماً تا ۱۰ یا ۲۰ سال دیگر میتواند تبدیل به کتاب شود.
سعید علامیان گفت: به نظرم امروز فرصت مغتنمی است با توجه به فعالیتی که مجمع شروع کرده و خداروشکر حمایتی که مسئولان محترم به ویژه جناب احمدوند، معاون فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در این زمینه دارد، امیدوارم بتوانیم اتفاقات خوبی از سوی نویسندگان عزیز در زمینه ثبت و ضبط و تالیف کتاب داشته باشیم.
فرصتی برای بیان دغدغههای نویسندگان جنگ
حسین ذکریایی عزیزی؛ دبیر کل مجمع خبرنگاران و نویسندگان دفاع مقدس و مقاومت، گفت: مجمع خبرنگاران و نویسندگان دفاع مقدس که مدتی است نام مقاومت به آن افزوده شده در سال ۸۳ به دست رزمنگاران و عکاسان به همراه نسلی که تشییع پیکر شهدا را دیدند، تشکیل شد. هدف ما بر این بود که بتوانیم آن فرهنگ و تجربهای که خبرنگاران به دست آوردند، به نسل جدید منتقل کنیم. در کنار آن وقتی جنگ شکل گرفت و پس از آن تا مدتها فضای مجازی وجود نداشت در آن موقع تلاش ما بر این بود که در نشریات و روزنامهها، صفحات جبهه و جنگ تشکیل شود و عموماً این مهم در نشریات و روزنامهنگار تشکیل شد و در پی آن بودیم که همه سلایق و علایق متفاوت در این عرصه حضور پیدا کنند که توانستیم آن را محقق کنیم.
او افزود: نکته دیگر بحث آموزش خبرنگاری در جنگ و بحران بود که این ایده هم تا حدی میسر شد. در این راه معاونت مطبوعاتی دولت سیزدهم از جنس جبهه و جنگ بودند و در تحقق اهداف مجمع کمک کردند.
دبیر کل مجمع خبرنگاران و نویسندگان دفاع مقدس و مقاومت اظهار کرد: در این جلسه سعی بر آن است که نویسندگان و خبرنگاران حوزه جنگ با معاون فرهنگی محترم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دغدغههای خود را مطرح کنند و جناب احمدوند هم اعلام کردند که با گوش دل، شنونده گلایهها و مسایل و مشکلات نویسندگان و خبرنگاران حوزه دفاع مقدس هستند. این جلسه که امشب برگزار شد، در دولتهای قبل مقدور نشد، چون مسئولان قبلی فضایی را فراهم نکردند که نویسندگان بتوانند رودرو با مسولان فرهنگی مسائل و مشکلات خود را مطرح کنند.
امیرسرتیپ غلامحسین دربندی، معاون سابق روابط عمومی ارتش جمهوری اسلامی ایران و همرزم شهید علی صیاد شیرازی گفت: صبح یازده اردیبهشت سال ۱۳۶۱ افسر بهداری طب رزمی در خط مقدم جبهه در عملیات بیتالمقدس بودم و مجروحان خودی و دشمن را به عقب میبردم. منطقه عملیاتی ما قرارگاه فتح در ایستگاه حسینیه قرار داشتیم. در جاده اهواز خرمشهر و به موازات پنجاه متر راهآهن قرار داشت و دشمن پشت ریل بود و ما را با گلوله تانک میزد.
او ادامه داد: وقتی دشمن ما را با تانک میزد، ما این اندازه گلوله نداشتیم تا جوابش را بدهیم. در واقع به ما هر سه روز یکبار به یک و نیم گلوله موشک ضد تانک میدادند، اگر سه تا میزدیم تا یک هفته گلوله ضد تانک نداشتیم! در حالی که دشمن از لحاظ تجهیزات نظامی بسیار مجهز بود. دقت کنید ما اینقدر مظلوم بودیم که باید این مسایل امروز گفته شود که از زمان زیادی از جنگ گذشته است تا با بیان این جزئیات مشخص شود وضعیت ما در جنگ به چه شکل بود.
همرزم شهید صیاد شیرزای عنوان کرد: من در فضایی در حال عقب بردن مجروحان بودم که از هر طرف با مانع روبهرو بودیم و فقط از طریق معبری که شب عملیات باز کرده بودیم میتوانستیم مجروحان را به عقب ببریم. حالا دشمن با تانک گلوله میزد و یک گلوله کنار ماشین خورد و ماشین حمل مجروحان واژگون شد و من مانده بودم که چه کنم، ناچار از مجروحان خواستم کمک کنند تا ماشین را برگردانیم تا بتوانم آنها را به عقب ببرم. در این میان به ایستگاه تخلیه مجروحان رسیدم که همه جا در حال دود و آتش بود و من در حال برگشت به عقب بودم که یکی از فرماندهان (امیر سرتیپ مختار راهی) با اینکه مجروح بود از من خواست که او را به خط برگردانم. آنجا که میخواست برگردد هتل چهار ستاره نبود، پر از خون و دود و آتش بود، او که خیلی آرام صحبت میکرد و خونریزی داشت و به آرامی صحبت میکرد در گوشم گفت: امشب مرحله دوم عملیات است و من باید کنار بچهها باشم، او راست میگفت حضورش برای روحیه رزمندگان نیاز بود. به ناچار او را با زدن مرفین قدری آرام کردم و به خط مقدم بردم و مرحله دوم عملیات با حضور فرمانده زخمی انجام و با موفقیت طی شد.
نظر شما