یکشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۲ - ۱۰:۱۰
فیلسوف مُرده

جنگ غزه در آئینه الهیات و اندیشه - ۱۱

فیلسوف مُرده

گفتاری از ابراهیم فیاض، عضو هیأت علمی دانشگاه تهران (قسمت دوم)

هابرماس یک آدم مرتجع و نوکر خودفروخته به کاپیتالیسم است. او یک چپ آمریکایی و آنگلوساکسونی است. یک چپ کنترل‌شده که دارد انتقادهای به‌حق از کاپیتالیسم را منحرف می‌کند. ژیژک هم همین است. یک چپ امریکایی است که می‌خواهد انتقادی که نسبت به فلسفه یهودیسم آمریکایی وجود دارد و فرهنگ غرب را زیرسوال می‌برد را منحرف کنند؛ درست مثل پوپر.

سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – ابراهیم فیاض، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران: این فلسفه‌هایی که تا الان بیان کردیم فقط در قالب غرب معنا دارد. آنچه در کل فلسفه‌های غرب، از یونان تا امروز اصلاً دیده نمی‌شود، این است که جهانی غیر از غرب هم وجود دارد که جهان انسانی است.

ساختار فلسفی غربی، غیر غرب را آدم تلقی نمی‌کند

ساختار فلسفی غربی، غیر غرب را آدم نمی‌داند. مارکس که اینقدر ضدسرمایه‌داری است، وقتی به هند می‌رسد می‌گوید هند باید استعمار شود وگرنه در تکامل واقع نمی‌شود. یک جبر طبیعت هم بر ما آسیایی‌ها حاکم می‌کنند که به آن «دیسپوتیسم آسیایی» می‌گوید؛ دیکتاتوری آسیایی!

ذهن مارکس اینطور است که آسیا یک بیابان است که آب ندارد پس دیکتاتوری دارد و هیچ وقت هم به عالم تفکر وارد نمی‌شود! این نظر مارکس درباره آسیاست. مارکس حتی به روسیه هم که یک نوع شکل اروپایی دارد «قبرستان تاریخ» می‌گوید. یعنی می‌گوید تاریخ در آنجا مرده است. خود روس‌ها هم این را در قالب اُبلوموفیسم بازتولید کردند که رمانش هم به نام «اُبلوموف» ترجمه شده و فیلم آن هم ساخته شده است. یعنی می‌خواهد بگوید روسیه فقط مثل آلمان فقط می‌تواند زنده شود. در این اثر، شخصیتی که انتقال دهنده روسیه به جهان امروز است، یک آدم آلمانی است که با اُبلوموف روسی در حال رقابت بر سر قصه سکس، جنسیت و غیره است.

مارکس یک جبر جغرافیایی بر ما حاکم می‌کند. او حتی فضای سبز آسیا و این همه آبی که آسیا دارد را هم ندیده است و خیال می‌کرد یک بیابان برهوت است که دیسپوتیسم شرقی و آسیایی که نوعی دیکتاتوری محض است، بر آنجا حاکم است و در نهایت هم نتیجه می‌گیرد که فقط با استعمار می‌شود آبادش کرد!

حتی در نیچه هم همینطور است. نیچه در کتاب «انسانی‌تر از انسان» در صفحات آخر می‌گوید اروپا باید یهودی بماند. مسیحیت وجه آسیایی اروپاست و اگر اروپا بخواهد وجه غربیت خود را کامل کند باید یهودی بماند. نیچه می‌گوید یهودیسم وجه اروپایی غرب است و در نظر او مسیحیت هم باید کنار برود تا یهودیسم اروپا را بسازد. هابرماس هم در ساختار یهودیسم است.

هابرماس و پوپر به دنبال احیای پروژه روشنگری بودند

هابرماس هم مثل پوپر، سوژه و اُبژه کانتی را کافی نمی‌داند و در این قصه با هم متحد هستند. هابرماس اینجا جهان بین‌الاذهانی را مطرح می‌کنند. اما رابطه این با انسان چطور می‌شود؟ وقتی شما انسان‌محوری هستید، انسان می‌شود سوژه و جهان اوبژه. سرمایه‌دار سوژه می‌شود و کارگر اُبژه است. غرب سوژه و غیرغرب اُبژه است. یونانی اشراف سوژه و بقیه بربرها اُبژه می‌شوند. بر بر اساس کانت، فلسفه کاملاً استعمار و جنگ است. اگر کسی مثل هیتلر سوژه شود، جهان اُبژه می‌شود و می‌تواند کل جهان را به جنگ بکشاند. استالین سوژه می‌شود و بقیه جهان اُبژه می‌شود. این‌ها در این ماجرا گیر کردند چون بر اساس فلسفه سوژه و ابژه کانتی دیگر مبنای همه چیز جنگ است.

وقتی فلسفه روشنگری که تفسیر یهودی از مسیحیت است، مشکل ایجاد می‌کند، هابرماس و پوپر می‌آیند تا پروژه احیای روشنگری را اجرا کنند. احیای روشنگری هم یعنی بازتولید تفسیر یهودی از مسیحیت و جهان. هابرماس و پوپر که هر دو هم یهودی هستند این هدف را دنبال می‌کنند. بحث میان‌ذهنیتی یا بین‌الاذهانی مطرح می‌شود که اگر بخواهم فارسی ترجمه‌اش کنم همان «تفاهم» است. یعنی به فهم متقابل برسیم؛ اما این تفاهم برای کجاست؟ برای غرب است. تصور آن‌ها از شرق این است که در شرق که اصلاً انسان وجود ندارد و همه اُبژه و حیوان هستند. کلیسای مسیحی هم که به کمک استعمار آمده بود گفت این‌ها (شرق) حیوان و کافر هستند. بر اساس این ساختار غرب انسان است و غیرغربی حیوان است. فضای بین‌الاذهانی بین یک سوژه و سوژه دیگر است که آن هم سوژه غربی است. آمریکایی‌ها تمام قراردادهایی که با سرخ‌پوستان می‌بستند را زیرپا می‌گذاشتند. با ما هم برجام را زیرپا گذاشتند.

هابرماس در همین بیانیه بحث آلمان را مطرح می‌کند که نباید در این کشور یهودیان مورد هتک قرار بگیرند. برای او ۱۵ هزار نفری که در فلسطین کشتار شده‌اند، اهمیتی ندارند. از اساس، این‌ها مبنای فلسفی نژادپرستی است. ملیت‌گرایی، نژاد پرستی و غرب‌گرایی به خاطر همین است که آنها سوژه هستند و ما اُبژه‌ی تمام هستیم! تازه حتی اگر اُبژه هم باشیم؛ از نظر غرب ما اوبژه هم نیستیم! هر کسی از غرب با شرق قرارداد بست در یک مورد هم به آن عمل نکرد. با شریف حسین هم بعد از فروپاشی عثمانی قرارداد بستند و آن را زیرپا گذاشتند.

چهار کشتار تاریخی خونین در جغرافیای فلسطین

اگر تاریخ را نگاه کنید این قضیه از زمان اسکندر وجود داشت. اسکندر در فلسطین کشتار می‌کند. بعد در دوره جنگ‌های صلیبی نیز به همین شکل در فلسطین کشتار می‌کنند. بعد در دوره ناپلئون، او نیز در همین منطقه کشتار می‌کند که در تاریخ بی‌سابقه بوده است اما آن را سانسور می‌کنند. در حیفا آنقدر آدم می‌کشند که نمی‌توانند اجساد را دفن کنند که دیگر ناپلئون شهر حیفا را ترک می‌کند و سمت اسکندریه می‌رود. همین ناپلئونی که قهرمان فرانسوی‌هاست. بنابراین خون‌ریزی اسکندر، جنگ‌های صلیبی، کشتار ناپلئون و جنایات اسرائیل، این ۴ کشتار در فلسطین در طول تاریخ خیلی معنادار است.

اکنون هم باز کشتار در فلسطین ادامه دارد. چیزی که مطرح نیست، انسان بودن آنهاست و خود اسرائیلی‌ها نیز بیان کردند که اینها انسان نیستند. پس این میان‌ذهنیتی که گفته شده برای غربی‌ها است. اما الان ذهنیت جهان بر اساس مردم‌گرایی بیدار شده است. یعنی سوژه یهودی که در قالب حکومت‌ها، بانک‌ها، دانشگاه‌ها و رسانه‌ها در جهان متجلی شده بود، به‌وسیله مردم مورد خدشه و چالش واقع شده است. راهپیمایی‌های مردمی را شاهد هستید که خود یهودی‌ها هم به آن پیوستند. الان «مردم‌گرایی» در مقابل «انسان‌گرایی» و «سوژه‌گرایی» در حال اوج گرفتن است و جهان به نقطۀ شروعی با مردم‌گرایی می‌رسد. مردم جلوی بانک‌ها ایستاده‌اند، همان ۹۹ درصد در مقابل یک درصد که در جریان جنبش وال‌استریت مطرح شد. آن روز به خاطر بورس و اقتصاد امریکا بود و امروز به خاطر جنگ مطرح می‌شود. شبکه‌های اجتماعی در حال بسیج ۹۹ درصد مردم بر یک درصد حاکم بر جهان اند و دارند این صف‌آرایی را شکل می‌دهند.

یک انقلاب جهانی دیگر در راه است

فلسفه مردمی در مقابل فلسفه انسانی به‌وجود می‌آید و بعد از رنسانس یک انقلاب بزرگ جهانی رخ می‌دهد. دیگر مردم فلسطین با مردم آمریکا فرقی نمی‌کنند. الان مردم آمریکا و مردم اروپا دارند بلند می‌شوند. شبکه‌های که دست آن‌ها بود همگی در این قضیه شکست خوردند. انقلاب جهانی که رخ می‌دهد، انقلاب مردم علیه انسان است. انقلاب فلسفه مردمی علیه فلسفه انسانی و سوژه‌محور و انقلاب صلح جهانی علیه جنگ جهانی است. همان که مدرنیته در جنگ جهانی اول و دوم ایجاد کرد و بعد هم ویتنام و ایران و عراق و الان در فلسطین! این انقلاب جهانی مردم علیه انسان ابعاد فلسفی عظیمی ایجاد خواهد کرد. این جهان همان جهانی است که امام (ره) همان زمان که در سکته قلبی کرده بود و در بیمارستان بود گفت قرن آینده یعنی قرن بیست و یکم، قرن پیروزی مستضعفین بر مستکبرین است. یعنی همان ۹۹ درصد و یک درصد که دارد آشکار می‌شود. جریانی که در فلسطین رخ داده است یک پروسه عظیم تاریخی ۶-۵ قرنی را دارد بازتولید می‌کند و بنیان می‌گذارد. یعنی از ۱۵۰۰ میلادی که رنسانس شروع می‌شود ما دنیای جدیدی می‌بینیم اما از سال ۲۰۰۰ که وارد قرن بیست و یکم شدیم، وارد این وادی شد و باید اینطور تحلیل کنیم.

هابرماس و ژیژک، چپ امریکایی هستند

هابرماس یک آدم مرتجع و نوکر خودفروخته به کاپیتالیسم است. او یک چپ آمریکایی و آنگلوساکسونی است. یک چپ کنترل‌شده که دارد انتقادهای به‌حق از کاپیتالیسم را منحرف می‌کند. ژیژک هم همین است. یک چپ امریکایی است که می‌خواهد انتقادی که نسبت به فلسفه یهودیسم آمریکایی وجود دارد و فرهنگ غرب را زیرسوال می‌برد را، منحرف کنند؛ مثل پوپر.

بین ذهنیت و تفاهم یک مفهوم پدیدارشناسی مسیحی است که به صلح و ایمان برمی‌گردد و اینها می‌خواهند آن را منحرف کنند. پول‌های کلانی هم گرفتند. موقعی که آلمان بودم یک روز در کلیسای کلن ۷۰۰ هزار یورو به هابرماس دادند. من در فرانکفورت بودم که این اتفاق افتاد. صدراعظم آلمان این پول را که پول یهود هم بود شخصاً به او داد تا اینها را بازتولید تئوریک کنند. هابرماس یک فرد فروخته به سرمایه‌داری است که فقط نامش را چپ گذاشته تا انتقادها به کاپیتالیسم را هدایت کند. به نحوی که هم تئوری و هم تئوری انتقادی برای خود آن‌ها باشد. هم راست از خود سرمایه‌داری باشد و هم چپ‌ش!

اما دیگر جلوی این را الان نمی‌توانند بگیرند. آقای هابرماس یک فیلسوف مرده است. پوپر یک فیلسوف مرده است و هیچ کدامشان زنده نیستند چون قرن بیست‌ویکم قرن مردم است، نه قرن انسان؛ و این فلسفه دارد بازتولید می‌شود. این قرن بر عکس قرن قبل، قرن صلح جهانی است.

تفسیر یهودی از مسیحیت، فلسفه مسیحی اصیل را به حاشیه برده است

بنابراین مدرنیسم، آن تفسیر یهودی از مسیحیت بود که غالب شد و مدرنیته را شکل داد و جلو آمد. در جریان مدرنیته هر بحرانی به‌وجود می‌آید دوباره یک نیروهایی پیدا می‌شدند برای اینکه آن را هدایت کنند. این کار هم با ارائه تفسیر یهودی از مسیحیت رخ می‌داد که فلسفه مسیحی را مخدوش و مخفی کنند. نمونه آن چند نفر هستند. یکی ماکس شلر است زمانی که از یهودیسم کنار می‌کشد. می‌دانید که او هم‌مباحثه‌ای انیشتین بود و ظهرهای شنبه با هم نهار می‌خوردند و بحث می‌کردند. نظریه جهان‌های موازی انیشتین هم متاثر از جهان‌زیست و پدیدارشناسی ماکس شلر است. همین ماکس شلر بعداً یک مسیحی کاتولیک می‌شود اما از آن روز تا امروز فقط چند کتاب دارد. حتی در نمایشگاه کتاب در فرانکفورت هم که من رفتم، کتاب‌های ماکس شلر وجود نداشت. با اینکه فیلسوفی است که ۴۰ هزار صفحه نوشته است اما همه به عنوان اسناد نگهداری می‌شود. از نوشته‌های او فقط چند جزوه چاپ شده است آن هم به زبان آلمانی. در انگلیسی که خیلی کم‌تر به چاپ رسیده است.

پوزیتیویسم یک تفسیر یهودی از مسیحیت است. اولین کسی که در ایران مقاله ماکس شلر را ترجمه کرد و چاپ شد، بنده بودم. در ایران حتی روشنفکران هم کاری به ماکس شلر ندارند. گئورگ زیمل را هم همینطور سانسور کردند. او هم یهودی‌ای بود که تبدیل به مسیحی کاتولیک شد. کاملاً مخفی نگه می‌دارند. در مسیحیت با تفسیر یهودی انحراف ایجاد می‌کنند و در لایه عمیق‌تر هم فلسفه مسیحی کاملاً منحرف می‌شود و فقط در کلیساها مانده است. در جنوب آلمان این تفسیرهای به شدت عمیق در کلیساهای کاتولیک وجود دارد ولی هیچ کسی از آن خبر ندارد. شخصاً در کلیسای فرانکفورت اینها را دیده‌ام. تفسیر مسیحی است که دیگر هیچ جا پخش نمی‌شود. در نتیجه فلسفه مسیحی از همین رو کاملاً مغفول است. اگر از آموزشکده‌ها و دانشکده‌های کلیسا در آلمان صدایی بلند شود بلافاصله آنها را ضدیهودی محسوب می‌کنند.

مسیحیت جرات نمی‌کند صدای این را دربیاورد. اگر صدایی هم از کسی درآید، مثل ماجرای پاپ بندیکت سوم، فوراً آن را جمع می‌کنند. اصلاً نمی‌شد پاپ برکنار شود. پاپ جایگاه خدایی دارد اما بندیکت سوم را کنار گذاشتند و او به صومعه‌ای در اتریش رفت و همانجا هم از دنیا رفت. قبل از اینکه پاپ فعلی بیاید که همجنس‌گرایی را ترویج کند، بندیکت سوم کسی بود که جلوی همجنس‌گرایی را گرفته بود. خود همجنس‌گرایی یک مقوله یهودیسم است. اوج سوژه‌گرایی یعنی همجنس‌گرایی. این هم بر مبنای فلسفه یهودی است. قوم لوط هم از قوم یهود بودند. یعنی پدر این قوم بودند که بعداً یهودی شدند.

نکته اساسی این است که انسان‌گرایی، ضدمردم است. سلول اصلی مردم، خانواده است و همجنس‌گرایی ضد خانواده است. قصد دارند از همجنس‌گرایی یک بازتولید خانوادگی انجام دهند اما همجنس‌گرایی اوج سوژگی و ضدخانواده است در حالی که مردم‌محوری طرفدار خانواده است. در همین تظاهرات مردم در غرب، خانواده‌ها با بچه‌هایی که در بغل داشتند می‌آمدند. این انقلابی که در غرب علیه یهودیسم می‌شود، انقلاب خانواده علیه همجنس‌گرایی هم است. تظاهرات‌ها نماد خانواده‌گرایی است، نماد اخلاق و تقوای جنسی و بر علیه همجنس‌گرایی است. اسرائیل هم در غزه دارد کشتار خانواده انجام می‌دهد و بچه و زن و مرد را با هم می‌کشد. اسرائیل یک مقوله ضدخانواده است، یک سوژگی علیه خانواده است.

برچسب‌ها

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 33
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 8
  • فدایی IR ۱۹:۱۸ - ۱۴۰۲/۰۹/۱۲
    عالی
    • پروفسور زنده IR ۰۸:۰۹ - ۱۴۰۲/۰۹/۱۴
      آقای فیاض بخش یکبار دیگر باید زنده شود و تاریخ را با این نیت که جغرافیا تعیین میکند مطالعه کند چیزی که خیلی ها در رسیدن به آن بکسباد و تلاش بیهوده می کنند وعده‌ای را در راه اهداف بی ثمر خود بهلاکت می اندازند
  • محمد رضا IR ۲۰:۳۸ - ۱۴۰۲/۰۹/۱۲
    ظاهرا این آقای فیاض می خواهد فلسفه را بطن قدرت زور چپان کند بهیچ رو چنین نوشته ای را نمی توان فلسفی نامید می‌توان آنرا دشنام سیاسی به فیلسوفان قلم داد کرد
  • جانان صاحب.. IR ۲۰:۴۱ - ۱۴۰۲/۰۹/۱۲
    جانان صاحب همه انسان هاست هر سیاستی گذاشت برای انسان است باید همه انسان ها رو فکر کنند.. واز حکومتشون بخواهند... به حرف نشد انحلال کنند.... ها.. جانان صاحب کل کهکشان.. اگر ندانند صاحب چه میگه.. باید.. همیشه.. غصه بخورند....
  • محمدی IR ۲۱:۱۵ - ۱۴۰۲/۰۹/۱۲
    استادفیاض؛بسیارعالی بود.
  • علی IR ۲۲:۳۳ - ۱۴۰۲/۰۹/۱۲
    از استاد فیاض خیلی بعید و مایه تأسف است
  • SALIN IR ۲۲:۴۳ - ۱۴۰۲/۰۹/۱۲
    برداشت شما از یهودیت، کاملاً متعصبانه و جهت دار است. شاید هابرماس و پوپر ریشه های یهودی داشته باشند، اما نباید فراموش کنیم که هر دو متفکرانی سکولار هستند. حتماً میگویید که سکولاریسم هم امتداد یهودیت است... تعجبی ندارد، یهود ستیزان حتی بلایای طبیعی را هم به یهودیان نسبت میدهند، چه رسد به معادلات جهانی و وقایع تاریخی. اما پیرامون سخن شما در باره ابژه بودن جهان غیر غربی برای غرب. تا پیش از تفکر تاریخ گرای هگل، فلاسفه غربی تز های خود را با توجه به یک انسان، و بعد از دکارت با توجه به یک سوژه، که همانا انسان و سوژه جهان شمول است، مطرح میکردند. اما تفکر تاریخ گرای هگل، که منجر به تفکرات مارکس و البته با پیچ و خم های بیشتر، منجر به تفکرات نیچه شد، و از آنجا به هایدگر رسید و فلسفه قاره ای _ و البته کل فلسفه غرب _ را متحول کرد، باعث شد که متفکرین متوجه این نکته مهم شوند که مسائلی که برای یک قوم مطرح میشوند، حتی اگر بیانگر مسئله ای جهان شمول باشند، باز در چهارچوب تاریخمندی آن قوم مطرح شده اند. پس منطقی است که یک متفکر غربی، پاسخ به پرسش انسان غربی را در اولویت بداند.
    • مهدی کریمی IR ۱۸:۲۰ - ۱۴۰۲/۰۹/۱۳
      بسیارعالی. جناب فیاض گاهی ازریشه اصولگرایی ومحافظه کاری فاصله میگیردوبه وجهی انتقادی مواضعی میگیرد وگاهی برچسب میزند ومتهم می‌کند.تقریبا همه رانوکرکاپیتالیسم میشمارد ولابدچامسکی وچندتن مثه روژه گارودی فیلسوفانی غیرسرسپرده به غربندودیگرهیچ
    • البرز کوه IR ۱۴:۳۸ - ۱۴۰۲/۰۹/۱۶
      پس چطور است که هایده گر هم چنان فیاض فیلسوفان را داری اغراضی می داند همانطور که در خودش بود و تاثیر آن را در نیچه بخوبی می توان دید چرا از نگاه شما فلسفه اسلامی فلسفه نیست و حاضر نمی شوید به آن تن دهید و انسان به ماهو انسان شما از هابرماس شناختنی میشود نه از ابن سینا .
  • میثم IR ۲۳:۵۵ - ۱۴۰۲/۰۹/۱۲
    فقط به خواهر مادر هابرماس فروش ناموسی نداد و الا هر چرندی از دهنش درآمد گفت. آخه تو اصلا تو فلسفه و کلام علم تو کدوم عالم سیر می کنی تو جهان که هیچی تو ایران هم هیچکس تورو قبول ندارن
  • Azad IR ۰۹:۳۱ - ۱۴۰۲/۰۹/۱۳
    چهارتا فحش هم بهش میدادید دلتون خنک بشه.... چقدر تهوع آورید
  • شاسیار IR ۰۹:۳۲ - ۱۴۰۲/۰۹/۱۳
    درود .استاد بحث شما رو باید از نگاه فلسفه قدرت دید و کارکردهای بهره بری برای ماندگاری و برتر خواهی .حرکت فلسفه غرب تلاش برای عبور از تاریکی علم و احیا و باز آفرینی هویت از دست رفته در دنیای جدیده و ساخت اندیشه قدرت از خلال استعماره نوینه . ساختار فلسفه سیاسی غرب تمامیت خواهه و از طریق تفسیر قدرت با مکانیسمهای اون هوا خواه برتری جویی نسبت به بقیه جهان بینی هاست.
    • رقیه IR ۱۲:۱۴ - ۱۴۰۲/۰۹/۲۴
      آفرین
  • منتقد IR ۱۰:۱۰ - ۱۴۰۲/۰۹/۱۳
    ترویج همجنسگرایی مزخرفترین و وحشتناکترین کار ممکن است و پیامدهای بسیاری در پی دارد
  • ناشناس IR ۱۲:۴۶ - ۱۴۰۲/۰۹/۱۳
    این خودشم می‌دونه چی‌میگه
  • محمدامین مرتضایی IR ۱۵:۰۰ - ۱۴۰۲/۰۹/۱۳
    کسی که میگه من فیلسوفم نبایدمتعصبانه حرف بزنه
  • مصطفی قهرمانی DE ۱۵:۵۵ - ۱۴۰۲/۰۹/۱۳
    به عنوان کسی که بیش‌از چهار دهه در کشور و شهر محل کار و تدریس یورگن هابرماس زندگی می‌کند و با انسان اروپایی در فرآیند کار و زندگی روزمره همنشینی تنگاتنگ داشته است می‌توانم تأیید کنم که حقیقتا نوع نگاه انسان غربی به انسان‌های غیرغربی تبعیض آلود، پر از تبختر و آپارتایدگونه است. حتی مارکس هم گفته "آنها نمی‌توانند خود را نمایندگی کنند و بایستی نمایندگی بشوند. زبان احساس آلود نویسنده محترم را با توجه به بغض انباشته شده‌ مناسب می‌دانم. در این زبان خشم حقیقتا ترجمان خود را یافته است.
  • حسین IR ۲۰:۵۶ - ۱۴۰۲/۰۹/۱۳
    الان دنیا ناظر کشتار در غزه هست .... وعلنا اعلام کردن اینها انسان نیستن .
  • محمد BA ۲۲:۰۲ - ۱۴۰۲/۰۹/۱۳
    درود بر استاد فیاض. صریح، مستند و تاریخی آنچه را باید گفت، گفتند.
  • حسین حسینی DE ۲۳:۱۰ - ۱۴۰۲/۰۹/۱۳
    حاصل تفکر فلسفی غرب کودکشی اسرائیل است... کودک کشی و وحشی گری چیزی برای دفاع دارد
  • سالار IR ۲۳:۵۴ - ۱۴۰۲/۰۹/۱۳
    خواهشاً اینقدر چرت و پرت نظر ندهید ! آخه شما کی هستید که اندیشمندان را به چالش می کشید !
  • حقیقت جو US ۰۴:۳۹ - ۱۴۰۲/۰۹/۱۴
    فلسفه بیان حقیقت است، و حقیقت واقعیات حادث شده در بطن زمانهاست.. آنچه مشخص است، کسی که با ابزار راهگشا، راه را برای عبور بشریت به جاده رستگاری و رهایی هموار کرده است، و بشریت با عبور از این راهوار فراخ و خوشآیند به مقصد مقصود رسیده است، را باید ناجی و نحاتبخش نامید... حرف زیاد است و ناسزا گویی و پرخاش ناشی از سر استیصال، در نداشتن قدرت بر ممانعت از فلسفه عقل کلامی، به عملگرایی، بر هیجانات میان تهی، خود به ایجاد جبهه گیری نامعقول و نامتوازن به عقده گشایی می شود... بحث مردم در مقابل انسان، بیشتر از آنکه بحث باشد، یک سفسطه است، عبارات مغلوط و پریشان و وارفته را نمی شود منطق بر آمده از قدرت تکاملی اندیشه بحساب آورد... آری کاپیتالیسم عرضه کننده توحش «داعش» و «طالبان» در تخریب حقانیت حیات آدمها بوده است..بهار عربی دروغین و خدعه آمیزشان نیز که باید آنرا پروژه کاپیتالیزم نامید، در مسیر همان تحلیل راهی بود که سرانجامش سقوط همان مردم، به ورطه هولناک: «داعش» بود... سردمداران سیاسی غرب،...از کلمه آزادی تله و دامی برای شکار آزادی گسترانیده اند..خلق «داعش» و «طالبان»، نمونه آشکار آن علیه تمدن بو
  • بهزاد IR ۱۷:۳۷ - ۱۴۰۲/۰۹/۱۴
    از آنجایی که فلسفه اذعان به اندیشیدن و تفکر صحیح است این مقاله نیز باید با همه جوانب مطالعه و مورد نقد و بررسی قرار گیرد. تعصب و جمود فکری دشمن اندیشیدن است🙏
  • مختار IR ۰۸:۰۸ - ۱۴۰۲/۰۹/۱۵
    بیان آقای فیاض یک جانبه گرایانه و تعصب آمیز و کینه ورزانه و چیپ و پرخاشگرانه و با عینک سیاسی هست . کاش نظر نمی داد .
  • همشهری IR ۰۶:۲۰ - ۱۴۰۲/۰۹/۱۹
    آقای فیاض درموردوضع زندگی هموطنان خودتم نظربده اگرایرانی هستی چرا همتون به صهیونیست چسبیدین حرف دیگه کار دیگه ای برای انجام دادن ندارین
  • F IR ۰۶:۳۰ - ۱۴۰۲/۰۹/۱۹
    کاری به فلاسفه هابرماس ندارم اما اینکه میگید فیلسوفان اعتقاد دارن غرب یهودیه اشتباهه. خود اروپا امریکا ضدیهود هستن و کاملا از یهودیا متنفرن. و غرب هیچ وقت طرفدار یهودیت نبوده و نخواهد بود.
  • اردوان IR ۰۸:۳۹ - ۱۴۰۲/۰۹/۱۹
    همانطور که دوستان هم اشاره کردند، بحثی که آقای فیاض مطرح کردند، بیشتر شبیه تعصب و نگاه سیاسی‌ست و عنصر تحلیل‌های فلسفی محکم، کمتر به چشم می‌خورد. آقای هابرماس از فیلسوفان صاحب رای معاصر هستند و نظر خود را در خصوص اسراییل و فلسطینی‌ها، به دور از عنصر سیاست و کاملا مبتنی بر فلسفه بیان کرده‌اند. یهود ستیزی و دشمنی با یهودیت، لزوما دلیل بر حقانیت فلسطینی‌ها نیست.
  • علی رفعتی IR ۱۰:۱۴ - ۱۴۰۲/۰۹/۱۹
    عالی بود ، این حقایقی ست که باید در میان ملت ها ، تبین شود .
  • عمیدغنی پور IR ۰۰:۴۷ - ۱۴۰۲/۰۹/۲۰
    سلام برتفکرسالم، درودبر فلسفه ای که درخدمت انسانیت باشه، احسنت برتفکرات الهی.
  • بصیر کاظمی IR ۰۰:۵۰ - ۱۴۰۲/۰۹/۲۰
    من روی مارکس تحقیق کردم هیچگاه این حرف های تعصب گرایانه در مقاله و کتاب های اون ندیدم. اما استاد فیاض از کدام منبع استفاده کرده خدا می داند. گفته های ایشان پر از تراژدی های مضحک است که شبیه اتفاقی هست که بعد از فرو ریختن دیوار برلین رخداد. دیوار فرو ریخت یا دوباره از نوع ایجاد شد؟ دقیقا سخنان فیاض همینگونه تراژدی محور است.
  • ایرانی IR ۰۸:۵۰ - ۱۴۰۲/۰۹/۲۴
    نوع تفکر غربی از اینکه چه در لایه پنهان وحتی آشکار نوع برتری در برابر بقیه ملت‌ها بخصوص آسیا در سر دارد در تاریخ مکررا تکرار،،وافعا ست و تلخی های بسیاری بر این ملت‌ها روا داشته است،،ولی دیگر جهان‌بیدار است،،دشمن بیرونی،،ودشمن درونی که گاهی خطر ناکتر است و ضربه که وارد می کند البته التیام آن گاهی غیر ممکن،،کاش به هر دو نگاه درست. ویژه داشتیم،،باید دوره استیصال،،انسان مداری واقعی چهره بگشاید،،و هیچ فلسفه مطرود و اشتباه خیال بر سیطره اندیشه انسان آگاه را در سر نپروراند،،،انسان آگاه به احوال خویش،،وآگاهی به روزگار خویش،،،
  • محمد IR ۱۴:۳۰ - ۱۴۰۲/۰۹/۲۴
    شاید استاد قدری احساسات هم در نظرشان دخالت داشته باشد اما در کل با ایشان موافقم در پاسخ به دوستی که تمام قد از فیلسوف آلمانی حمایت میکند لازم است بگوییم در بخش آخر بیانیه اخیر حتی حق قضاوت آزاد را هم از مردم گرفته اند که اگر الفبای فلسفه را بدانیم یکجانبه گرایی هابلماس را متوجه خواهیم شد
  • اسمانی IR ۱۶:۴۴ - ۱۴۰۲/۰۹/۲۴
    زمانهای اول انقلاب شخصی تان کتابها و افکار مختلف مارکسیسم فاشیزم اگزینسیالیزم وتمام مکتبها ی دست بشر را خوانده بو وقتی با قرآن کلام خدا آشنا شد پس از مدتی ایمان آورد و گفت کاش از اول کتاب خدارا خوانده بودم که بی نقص است اینهمه در گمراهی نبودم شبها بیدار می‌شد قرآن می خواند و

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط