محمدعلی مرادی در کتاب «بنیادهای فلسفی علم فرهنگ» به کاوش ریشههای فلسفی دانش فرهنگ میپردازد و تمایز علوم مادی و فرهنگ را نمایان میکند. او همچنین با اشاره به مهمترین نظریاتی که در این حوزه وجود دارد، باب تازهای را برای شناخت بیشتر دانش فرهنگ میگشاید.
مرادی در پیشگفتار اینطور تمایزات علوم مادی و فرهنگ را روشن میکند: «هنگامی که از طبیعت صحبت میکنیم، در واقع، از ماده صحبت میکنیم، اما از فرهنگ که میگوییم، از امری که انسان آن را خلق کرده است. ریزش آب یک قطعه از طبیعت است، اما توربین که به وسیله آن کار میکند یا تصویری که از آن کشیده شده است یا عکسی که از آن تهیه شده است قسمتی از فرهنگ است.»
مرادی به مناقشه در خصوص فرهنگ و طبیعت و دیدگاههای دو فیلسوف بزرگ، روسو و ولتر میپردازد که مهمترین جدال فکری به حساب میآید. ولتر به فرهنگی شدن انسان از خرد میپردازد و روسو ندای بازگشت به طبیعت را سر میدهد. بر همین اساس نیز، روسو را اولین منتقد فرهنگ در دوران جدید معرفی میکند.
موضوع دیگری که در فصل ابتدایی کتاب به آن پرداخته میشود، مولفهها و مفاهیم کلیدی درباره ظهور علم در دوران جدید است. «قانون طبیعت»، «آزمایش» و «پیشرفت» سه مفهوم اصلی در شکلگیری علم در دوران جدید هستند. مرادی در ادامه این مطالب، به مدارک و آموزههای دینی به عنوان اولین مصداقهای قانون طبیعی اشاره میکند و میگوید اگر بخواهیم از جنبه تکوینی وجود قانون را در طبیعت پی بگیریم باید به آموزههای دینی به ویژه آموزههای دین یهود رجوع کنیم.
در فصل دوم کتاب، مسئله شکلگیری علوم طبیعی در دوران جدید، به صورت مبسوط مورد بررسی قرار میگیرد. این فصل به تغییرات اساسی علوم در قرن هفدهم اشاره میکند که غالب تغییرات در رویکرد انسان به طبیعت، خدا و انسان شکل گرفت. در کتاب، اینطور آمده است: «این تغییرات و دگرگونیها نخست در حوزه علوم طبیعی رخ داد که فضای فکری متفکران این دوره را به سمت فیزیک و ریاضی سوق داد تا بر این مبنا جهانبینی دوران جدید شکل میگیرد.»
مرادی در فصل سوم کتاب، به صورت خاص به آراء کانت میپردازد و او را بنیانگذار متافیزیک نو در علوم جدید معرفی میکند. مرادی عقیده دارد علوم جدید پس از تکوین یافتن در دورهای تاریخی، در نهایت به دست کانت، به مفهوم تبدیل میشود. «کانت توانست تمامی ظرفیتهای این دوران را در دستگاه مفهومی سامان دهد و در بستر این تحولات فسلفه نوین را خلق کند.»
در چهارمین فصل کتاب به موضوع ظهور علم فرهنگ در چالش با علوم طبیعی اشاره میشود. مرادی در این فصل، علم فرهنگ را علمی معرفی میکند که در سنجش و مقابله با علوم طبیعی شکل گرفته است. او به نظریات ویکو فیلسوف سیاسی و تاریخنگاراهل ایتالیا میپردازد و میگوید اگرچه ویکو دیر شناخته شد اما امروزه در حوزه فرهنگ، بسیاری از محققان به نظرات او ارجاع میدهند.
مرادی در فصلهای بعدی کتاب، ابتدا به شکلگیری فلسفه تاریخ در بستر خرد میپردازد و مطالبی را درباره چالش با فلسفه تاریخ هگل و شکلگری علم فرهنگ مطرح میکند. سپس به بحران و سنجش فلسفه تاریخ و تثبیت علم فرهنگ اشاره میکند. مرادی در ادامه به موضوع تخیل، حافظه، یادآوری و رویا اشاره میکند و در فصل آخر نیز موضوع منطق علم فرهنگ را به مثابه منطق گذار پراگماتیستی مورد بحث و بررسی قرار میدهد.
کتاب «بنیادهای فلسفی علم فرهنگ» نوشته محمدعلی مرادی را انتشارات علمی و فرهنگی در 424 صفحه منتشر کرده است.
نظر شما