فاضل ترکمن، نویسنده و شاعر در سوگ امیر علیبیک، نوشت: «دلش میخواست در اوج باشد و به نوک قله برسد... و لابد مثل فروغ فرخزاد زیر لب زمزمه میکرد: -چرا توقف کنم؟
پیشِ کوهِ دردِ ما باشد سبک چون برگِ کاه
ورنه در میزانِ بیدردان گرانسنگ است کوه
امیرخان... زندگی خودش را با کوهها تقسیم میکرد. با ایستگاههای بین راه توچال. دلش میخواست در اوج باشد و به نوک قله برسد و در این راه هر چهقدر که سنگهای ریز و درشت سد راهش میشدند، انگیزه بیشتری مییافت و لابد مثل فروغ فرخزاد زیر لب زمزمه میکرد:
- چرا توقف کنم؟
راهِ سخت و پُر فراز و نشیب او در کار فرهنگی، انتشارات و خاصه کتابفروشی چنین شمایلی از او ساخته بود. شمایلی محکم و استوار مثل کوه که به توصیه حافظ گوش میسپرد و با دوستان مروت و با دشمنان مدارا داشت. انتشارات مروارید همواره مدیون تلاشهای بیوقفهی اوست که از پشت صحنه و در قامت بلند یک کتابفروش و بدون حُب اسم و رسم و مدیریت، برای آنچه کتابش میخوانیم، ورق به ورق نفس میکشید و خط به خط قدم برمیداشت و از آنجا که به تعبیر سهراب سپهری: «بزرگ بود/ و از اهالی امروز بود/ و با تمام افقهای باز نسبت داشت» این انتشارات قدیمی و یادگاری مجید روشنگر را که در زمانه خودش خلاق بود، همچنان بهروز و زنده و با طراوت نگاه میداشت. نمیگذاشت افکار کهنه غلبه کند بر نشری که روزگاری از تاثیرگذارترین ناشران ایران بود.
من در تمام سالهایی که دبیر انتشارت مروارید بودم، از همکاری با او لذت بردم و آموختم. مجموعه فعالیتهای او در انتشارات مروارید و فیروزه افزون بر نام تجملاتی و تشریفاتی مدیران بود. ضمن اینکه پیوسته سعی میکرد راهحلی برای اختلافنظرها بدون درگیری پیدا کند و درواقع چشم و گوش روشن مروارید برای دیدن و شنیدن آسیبهایی بود که از در و دیوار بر پیکره نشر وارد میشد. با استعفای من از انتشارات مروارید، همچنان رابطه دوستی و همکاریام با او تا آخرین لحظه ادامه داشت. امیر خان با تمام وجود به حقوق مادی و معنوی مؤلف و مترجم و همچنین خواننده احترام میگذاشت و بههمین خاطر مورد احترام اهالی فرهنگ و ادب و هنر بود. حقیقت این است که نمیتوانم انتشارات مروارید را بدون حضور پررنگ او تصور کنم.
در سوگ امیر علیبیک و حادثه سقوط او از کوه یاد شعر «کوهها»ی احمد شاملو میافتم که میگفت:
کوهها با هماند و تنهایند
همچو ما، باهمانِ تنهایان.
نظر شما