احسان شریعتی از نسبت فلسفه و شریعتی گفت؛
شریعتی معتقد بود، رویکرد انتزاعی به فلسفه باعث دوری آن از تجربه و عمل میشود
احسان شریعتی با اشاره به نقد شریعتی نسبت به رویکرد انتزاعی به فلسفه گفت: به تعبیر شریعتی این رویکرد باعث میشود فلسفه از تجربه و عمل دور شود و این نقدی است که به یونانی زدگی فلسفه اسلامی بیان میشود. در واقع فلسفه این افراد انتزاعی است و نه فلسفه وجودی.
احسان شریعتی در این نشست با اشاره به تعاریف متعدد از فلسفه گفت: در ابتدا باید از فلسفه تعریفی ارائه کنیم؛ فلسفه به عنوان یک رشته فنی و تخصصی و یک نام خاص شناخته شده است. واژه یونانی و فراورده آن تمدن فرهنگی است که البته در فرهنگهای دیگر هم معادلهایی دارد و با اسامی خاصی معرفی میشود از جمله همین واژه فلسفه اولین بار توسط فیثاغورث استفاده شد که به معنای تمایز نهادن با نخبگان است.
او با اشاره به معنای فلسفه نزد سقراط و افلاطون گفت: فلسفه با افلاطون پیوند خورده است در حالی که ما بعدها ارسطو را با متافیزیک میشناسیم و این مفهوم نزد ارسطو و یونانیها به معنای امروزی متافیزیکی نبود. یکی از اهداف فلسفه بیان حقیقت است اما مشخص نیست که باز این حقیقت در فرهنگ غربی و شرقی چه تفاوتهایی با هم دارد و ممکن است در هر فرهنگ تعبیری از این حقیقت شود.
او با بیان اینکه فرق فلسفه با تئولوژی این است که از هر منبع فراعقلانی و وحیانی آزاد است افزود: رویکرد فلسفی از همه چیز پرسش میکند، خاستگاه و نهایت را میجوید و اقتضای حقیقت دارد، جهانروا است اما منحصر به فرد است و درباره کلیت حرف میزند و نیز از سرگیری مدام دارد، چنین مشخصاتی به معنای خاص به این رشته اطلاق میشود اما محدود به این رشته نیست و به همین دلیل برخی از فیلسوفان از پایان متافیزیک و آغاز تفکر حرف میزنند.
این استاد فلسفه درباره نسبت شریعتی و فلسفه گفت: شریعتی فرزند استادمحمد تقی شریعتی یکی از اصلاحگران دینی در عصر جدید بود و در برابر استبداد، استعمار و انحطاط جوامع مسلمان طرح نوزایی و بازگشت به خویش انتقادی داشتند. شریعتی در دوره جوانی از ترجمه و آشنایی آثار متفکران چپ شروع کرد و بعد از سفرش به اروپا با مباحث متفکرانی چون گورویچ، سارتر و لوفور و .... آشنا شد و تاثیر پذیرفت. همچنین او در اسلام شناسی از مباحث استادانی مانند ماسینیون تاثیر گرفت. او وقتی به ایران برگشت خط و مشی جدیدی را شروع کرد و در قالب یک کنشگر و مبارز سیاسی فعالیت کرد و به دلیل این فعالیتها در مشهد به دست ساواک به زندان افتاد.
به گفته احسان شریعتی، او همچنین با نهضتهای آزادی بخش جهان آشنایی پیدا کرد و از آنها تاثیر پذیرفت. او با مطالعه یک دوره تاریخ اسلام و ... از دانشگاه اخراج شد. این اتفاق در جشنهای دو هزار و 500 ساله سال 1350 این اتفاق افتاد و بعد در دانشگاهها و حسینیه ارشاد سخنرانی میکد و در عرصه عمومی طراحی پروژه خود را پیش برد. حتی مباحث اسلام شناسی او در تهران مبانی فلسفی داشت چون اسلام شناسی او در مشهد مبتنی بر مبانی توحیدی بود اما طرح هندسی مکتب اسلام شناسی به لحاظ روشی متاثر از اسپینوزا و دکارت در مباحث او در اسلام شناسی تهران مطرح شد. او دستگاهی طراحی میکند که در آن نقادی ایدئولوژی مطرح است.
او با بیان اینکه شریعتی روش تطبیقی در بحث مکاتب را به کار میگیرد گفت: این روش فلسفی جدیدی است که در اسلام شناسی به کار میگیرد. درباره نسبت شریعتی با فلسفه میشود سوالاتی مانند اینکه دیالکتیک شریعتی چه تفاوتی با دیالکتیکهای دیگر دارد؟ را مطرح کرد. اینها مباحثی است که میتواند به صورت تطبیقی در رسالهها بررسی شود. او از نظر متدولوژی منابع غربی و شرقی را به لحاظ فلسفی به کار میگیرد. افرادی مثل سید جمال، اقبال و شریعتی به اهمیت رویکرد فلسفی پرداختند و حتی در ابتدای کارشان معتقد بودند که باید در ابتدا به مباحث فلسفی به معنای پرسش جدی از جهان، هستی، تاریخ، انسان و ... پرداخت. جهان بینی دکتر شریعتی نیز در این بافت معنا میشود. اقبال حتی در غرب دکتری فلسفه میخواند و به صورت جدی فلسفه را دنبال میکند. او بین فلسفه و غرب شرق مقایسه میکند و شریعتی هم در درسهای ما و اقبال به این موضوع میپردازد و با بین اینکه هستی در مقابل دستگاه هگلی کم میآورد به تعبیر اقبال اشاره میکند.
به گفته احسان شریعتی، این متفکران نقدی هم به فلسفه اسلامی و سایر فلسفهها از زاویه رویکردشان میپردازند و معتقد هستند به تعبیر کیرکگارد متفکر انتزاعی کسی است که سیستم بزرگ منتزع از واقعیت میسازد اما زندگی خودش در آن تبلور نمییابد و سخن گفتن فلسفی او ربطی به خودشان ندارند. این متفکران طرحهای پیچیده تولید میکنند اما خودشان فقیر هستند. در واقع فلسفه این افراد انتزاعی است و نه فلسفه وجودی. این نخستین نقدی است که امثال شریعتی به این رویکرد فلسفی دارند. این نقدی است که از افلاطون شروع میشود و به متافیزیک جدید ختم میشود.
او با اشاره به اینکه رویکرد انتزاعی به فلسفه به تعبیر شریعتی باعث میشود از تجربه و عمل دور شود و این نقدی است که به یونانی زدگی فلسفه اسلامی بیان میشود عنوان کرد: پس انتقاد رفرمیستهای مسلمانی مانند شریعتی به رویکرد فلسفه اسلامی و یونانی زدگی این است که آنها با الهام از افلاطون و ارسطو عمل کردند و نقد آنها در دو محور حقیقت و عدالت است؛ حقیقت هدف فلسفه یونان است و در نگاه اسلامی یا ناقلین عقلانیت یونانی این حقیقت با آن حقیقت متفاوت است، چون حقیقت فلسفه یونانی خبر است در حالی که حقیقت در فلسفه اسلامی نظر است. مساله دیگر عدالت است؛ این مفهوم در فلسفه افلاطون یکی از مسایل و فضیلتهای چهارگانه است و در آن تبعیض امری طبیعی است اما در ادیان توحیدی تبعیض مطرح نیست و معیار از نظر خدا تقواست.
این محقق فلسفه گفت: شایعاتی و نقلقول هایی درباره شریعتی نسبت به فلسفه بیان میکنند. مثلا جمله شوک آور «فیلسوفان پفیوزان تاریخ هستند» در یک مجادله با یک دانشجویی است که معتقد است هر ایدئولوژی از یک فلسفه منتج میشود اما شریعتی میگوید که فلاسفه چون کنشی برای تغییر نداشتند پفیوز هستند و در واقع منظورشان این است که نیروهای سازنده تاریخ مردم، مصلحان اجتماعی و ... بودند و فلاسفه اغلب در کنار قدرت بودند. البته ما در تاریخ فیلسوفانی هم داریم که قربانی قدرت بودند.
او ادامه داد: ما فیلسوفانی مانند افلاطون داریم که اشتباه کردند یا هایدگر که با هیتلر دوستی کرد و بعد فهمید اشتباه کرد. این فیلسوفان هم در واقع آن زمان که چنین تصمیمی گرفتند فیلسوف نبودند. تعبیر فیلسوف شاه از همین جا گرفته شده است بدین معنی که فیلسوف نمیتواند شاه باشد و شاه هم نمیتواند فیلسوف باشد. فیلسوف پرسش میکند و این با قدرت در تضاد است.
احسان شریعتی با اشاره به خاطراتی از زندگی شخصی شریعتی در علاقهمندی او به فلسفه گفت: از کودکی شبهایی که به مشهد میرفتیم، در جاده وکیل آباد که ستارهها معلوم بودند دکتر از ایدههای افلاطون به ما میگفت و من به خوبی این ایده یادم است. او در زندگی خانوادگیاش و در میان دوستانش همواره پرسش میکرد و روش فلسفی داشت. او یک پرسشگر بود و خودش یکی از موتورهای محرکه بحثهای فلسفی در ایران بود.
شریعتی گفت: وجود مکاتب مختلف در ایران بحثهای فسلفی جدی را به وجود میآورد و علی شریعتی از این منظر همواره به فلسفه ورود داشت و به ویژه در اسلام شناسی مواجهه با جریانات را از منظر فلسفی میدید. او درباره اهمیت آموختن روش نیز بر یادگیری مباحث دکارت و ... تاکید میکرد و حتی در برخی از آثارش به برخی از این مکاتب فلسفی ارجاع میدهد.
نظر شما