کتاب «فلسفه شانس»، همانگونه که از عنوانش پیداست، به سراغ همین موضوع میرود. این اثر نگاهی میاندازد به آنچه فیلسوفان و نظریهپردازان تاکنون درباره شانس نوشتهاند و از این رهگذر به بررسی آن از منظر اخلاق، معرفتشناسی، متافیزیک و علوم شناختی میپردازد. نویسندگان این مجموعه مقالات در این کتاب استدلال میکنند که گرچه مقوله شانس در شکلگیری و پیشبرد بسیاری از ایدههای فلسفی نقش بسیار داشته است، اما خود این مسئله چندان مورد مداقه قرار نگرفته است، از جمله مفهوم آن و نحوه بررسی آن در مسائل کلیدی فلسفی مانند اراده آزاد. بنابراین اثر فوقالذکر را میتوان سنتزی از نظرات گوناگون درباره شانس و تلاشی برای حل شماری از مسائل فلسفی در این رابطه دانست.
شانس در زمینههای گوناگون فلسفه نقشی اساسی دارد که مفهوم شناختشناسی آن در حوزههای گوناگون دانش، نظریه اخلاقیات و عدالت و علوم سیاسی از جمله آن است. این در حالی است که رابطه میان شانس و علیت در متافیزیک را نیز نباید از یاد برد.
یکی از نقاط ضعف کتاب چهبسا مقدمه کوتاهی باشد که «دانکن پریچارد» و «لی جان ویتینگتن»، وایراستاران این مجموعه بر آن نوشتهاند که بهشکلی غریب کوتاه است، حال آنکه انتظار میرفت که با توجه به گستره مقالات و نویسندگان این مجموعه، مقدمهای جامع و گسترده در انتظار کسی باشد که اقدام به مطالعه این اثر میکند. با این همه، ویراستاران ترجیح دادهاند تنها به معرفی کلی نویسندگان و ایدههایشان بسنده کرده و توضیح بیشتری ارائه ندهند.
یکی از ویژگیهایی که مقالات این کتاب را به یکدیگر پیوند میزند، تاکید کمابیش تمامی نویسندگان بر توضیح مفهوم شانس است، بهجر مقاله «سابین رز» با عنوان «عدم قطعیت تحملناپذیر پارادوکس» که فرض اصلی خود را بر این گذاشته که گاه افراد نتیجهای معین را حتی اگر بدترین گزینه پیش رو باشد به عدم قطعیت ترجیح میدهند. خواننده در این بخش درمییابد که به عقیده نویسنده، عدم اطمینان و شانس مفاهیمی هستند که آشکارا با یکدیگر ارتباط دارند و هر کدام میتواند پیشرط دیگری باشد.

فصل هفتم کتاب با عنوان «بختی که سوژه را درگیر میکند» مبتنی بر این ایده است که انگاشت بشر از شانس آنچنان که باید درست نبوده است. وی تحلیلی متفاوت از رویکرد سنتی و معمول به مفهوم بخت و اقبال ارائه میدهد که براساس آن آنچه باید مورد تجزیه و تحلیل قرار بگیرد نه شانسی بودن یک رویداد بلکه جایگاه آن از منظر بخت و اقبال برای سوژهای مشخص است.
فصل دهم با عنوان «بخت، دانش و تصادف محض» از بخشهای جالب این کتاب است. در این بخش، «وین دی ریگز» استدلالهایی را درباره عدم کنترل شانس و بخت ارائه میکند. وی در این راستا رابطه بخت و اخلاقیالت را واکاوی کرده و از نوعی شانس اخلاقی سخن به میان میآورد.
مقاله «نسبتهای شانس و سوگیریهای شناختی» تلاش میکند نشان دهد که آیا تحقیقات تجربی میتوانند چنین نتیجه بگیرند که چیزی به نام شانس وجود ندارد یا خیر. فصل پنجم کتاب به قلم «آلفرد آر. مل» با عنوان «شانس و اراده آزاد» درباره رابطه میان بخت و آزادی حرف میزند و تلاش میکند نشان دهد که این دو چگونه میتوانند بر یکدیگر اثرگذار باشند و ما چه تاثیری میتوانیم روی شانس و اقبال خود داشته باشیم، هرچند که در ظاهر چنین به نظر میرسد که چنین اختیاری اساسا وجود ندارد.
به طور کلی، کتاب «فلسفه شانس» را میتوان نوعی کاتالیزور برای بحث درباره بخت و اقبال دانست که گرچه جواب تمامی پرسشهای مطرحشده در این مجلد را پاسخ نمیدهد اما لااقل براهمیت این پرسشگریها انگشت میگذارد.
کتاب «فلسفه شانس» را انتشارات وایلی بلکول به سال 2015 و در 240 صفحه منتشر کرده است.
نظر شما