به مناسبت انتشار رمان «رماه غمگین، ماه سرخ» اثر تازه رضا جولایی که از سوی نشر چشمه منتشر شده است، در یادداشتی به معرفی این اثر پرداختهایم.
آنجا که خوابها به واقعیت تبدیل میشود
ماه غمگین ماه سرخ داستان یکی از شاعرانی است که در دوران جمهوریخواهی رضا خان سردارسپه، آوای مخالفت سر داد و با سرودن اشعاری در مخالفت با این جمهوریطلبی بیاصلواساس قصد بیداری مردم و انتقاد از سردارسپه را داشت. در همین راستا روزنامهای هم به نام قرن بیستم منتشر کرد که بیشتر از یک شماره دوام نیاورد و اجل عاجل مهلت نداد تا میرزاده عشقی جوان شاعر بتواند روزگار به ثمر رسیدن آرزوهایش را ببیند.
روایت اصلی این کتاب را هم همین داستان قتل میسازد. داستان از آنجایی شروع میشود که عشقی را کشتهاند و تشییعجنازه باشکوهی در حال اجرا است. قاتلین هم گزارش چگونگی این ترور را به سمع حضرت اجل رساندهاند و هرکدام رفتهاند پی کار خود و پی آخر و عاقبت خوشی که ندارند. اما این تنها یک مقدمه برای کتاب است. ارائه تصویر نهایی و انتهایی اثر که تمام میشود، نویسنده روایت اصلی خود را از هفت صبح یکشنبه، هشتم تیر 1303 آغاز میکند. از آنجایی که شاعر قصه ما را خوابی آشفته کرده است، خوابی که در انتهای این 170 صفحه تعبیر میشود...
آدمهای قصه
مثل اکثر داستانهایی که در ژانر تاریخی نوشته میشود، آدمهای ماه غمگین ماه سرخ نیز تلفیقی از واقعیت و تخیل هستند. این ویژگی در شخصیت اصلی داستان، میرزاده عشقی نیز دیده میشود. ارتباط و دوستی عشقی با ملکالشعرای بهار نیز شامل این قاعده است. مثلا در جریان این دوستی، اختلافاتی که این دو شخصیت در آغاز با هم داشتند به تصویر کشیده نشده است. البته جای شکایت هم نیست. نویسنده هر رمانی تصاویر موردنیاز خود را از شخصیتهای مختلف گزینش میکند و آنها را کنار هم میچیند تا پازل ذهنی خودش را کامل کند.
گذشته است که آینده را میسازد
رضا جولایی نویسندهای تاریخنگار است. حتی در آن مجموعه داستان خود، با نام پاییز 32 شخصیتهایش را در جریان حوادث تاریخی قرار میدهد و ویژگیهای آنها را در مواجهه با تاریخ میسازد و وصف میکند. اما یک روایت شخصیتر از تاریخ هم وجود دارد که ردپای آن را در بیشتر آثار جولایی میبینیم. منظور ما از روایت شخصی از تاریخ در اینجا برداشت آزاد از تاریخ و بازآفرینی آن نیست، بلکه بیان تاریخ زندگانی شخصیتهای داستان است.
جولایی برای توصیف شخصیتهایش، یا در واقع برای آنکه نشان بدهد چه شد که آنها به این نقطه از زندگی سیاه یا سفید خود رسیدهاند، تنها یک راه را برمیگزیند و در بیشتر قصههایش هم به آن پایبند است. زمانی که در رمانهای جولایی حرف از ظهور یک شخصیت تازه است، قاعدهای کلی حکم میکند: خواننده عزیز، شما در آغاز قرار است در یکیدو صفحه با وضعیت کنونی آدمی که میخواهم بهتان معرفی کنم آشنا شوید. و بعد از آن است که من نگاهی به گذشته آن شخصیت بیندازم و در چند صفحه دیگر داستان، آن گذشته را برای شما تعریف کنم، تا بدانید گذشته است که آینده را میسازد.
نکتهای که به نظر میآید، این است که جولایی این روش را بیشتر درباره شخصیتهای سیاه داستانهایش به کار میگیرد. در این شیوه او کودکی سیاه و سرد، و نمیگویم خاکستری، زیرا کمتر شخصیتهای خاکستری را در کتابهای رضا جولایی دیدهام، آدم داستانش را روایت میکند تا توجیهی باشد برای عمل ننگینی که قرار است این شخصیت در آینده انجام دهد.
در ماه غمگین ماه سرخ هم شاهد این قاعده هستیم. بلقیس، درگاهی، ابوالقاسم بهمن شخصیتهای تیرهوتار این کتاب هستند که بخش زیادی از رمان به توصیف چگونه روزگار گذراندن این سه نفر اختصاص مییابد و تنها روایتی که در حجم با داستان زندگی این سه شخصیت برابری میکند، قصه خود میرزاده عشقی است.
شاید بتوان گفت برای خوانندگان آثار جولایی این روش توصیف شخصیت کمی تکراری شده است. از آنجایی که املای نانوشته غلط ندارد و کار ما هم قضاوت نیست، نمیتوان نظری درباره حتمی و بایسته بودن لزوم تغییر این شیوه داد و تنها در حد یک اشاره آن را نگاه خواهیم داشت.
وقتی که گره محکمتر میشود
داستان در ماه غمگین ماه سرخ با سرعتی خوب روایت میشود. در طول خواندن داستان خواننده نه درگیر جزئیات و توصیفات خستهکننده و ملالآور است، نه با شخصیتهای متعدد و پیچیده مواجه است. اما در صفحات پایانی قصه، آنجا که به روایت ترور میرزاده نزدیک میشویم، روند داستان شتاب میگیرد که آن هم اقتضای نوع اتفاقاتی است که در صفحات پایانی شاهد آن هستیم. بخش ترور عشقی بیشتر از دید همسایههای او روایت شده است. ماطاووس و کاترین و هرسینی کسانی هستند که صدای تیر را میشنوند و به کوچه میآیند. در همان زمان است که عشقی تن تیرخوردهاش را تا در خانهاش میکشد و فریاد «کشتند کشتند» سر میدهد.
نویسنده با شتابی هیجانانگیز و طی پردههایی زمانبندیشده رساندن عشقی به بیمارستانی از پیشتعیینشده، نگهداری عمدی او بدون پزشک، ازدحام مردم جلوی در بیمارستان، به این در و آن در زدنهای ملکالشعرا برای رساندن پزشک به بالین عشقی را روایت میکند و خواننده را در غم جهل و ستمی که زمانه بر سر آزادمردانش میبارد، فرومیبرد و پایان و آغاز داستان را به هم متصل میکند.
اپیدمی فراموشی
یکی از امتیازها و فایدههای ژانر تاریخی رمان و داستان، همین به یاد آوردنها است. برای انسان قرن بیستویکم که با دغدغهها و مسائل و مشکلات بسیاری در زندگی روزمره خود دستوپنجه نرم میکند، شاید خواندن دقیق و مفصل تاریخ در اولویت نباشد. شاید هم باشد و زمان محدود و موضوعات متنوع چنین اجازهای به او ندهد. در این جاست که رمان تاریخی رسالت خود را به سرانجام میرساند و با ارائه یک برداشت شستهرفته، خواندنی و روان خواننده را اندکی به آنچه در واقعیت گذشته است، نزدیک میکند. رسالت ماه غمگین ماه سرخ نیز همین بود. اگرچه این کتاب کتاب تاریخ نیست و رمان است، اما میتواند خواننده را با شمهای از زندگی و شخصیت شاعری صریح، پیشگام و جوانمرگ آشنا کند، تا از آن دسته آدمهایی نباشد که در آخر کتاب دربارهشان میخوانیم: «فردا گروهی از آنها ماجرا را از یاد بردهاند. گروهی دیگر ماجرا برایشان کمرنگ شده و باقی تا مدتها با تاسف از سرنوشت شاعر یاد میکنند. روزهای آینده، این واقعه در گوشهای از ذهن آنها به صورت خاطرهای دردناک باقی خواهد ماند.»
نظر شما