به نظر میرسد که پاندمی کرونا بدل به وضعیت عادی حیات بشر شده است. از زمان شیوع این بیماری تاکنون چه چیزی عوض شده است؟
راستش با کسانی که معتقدند که کرونا بحران را وارد زندگی انسان کرد مخالفم. اوضاع جهان پیش از کرونا هم کاملا فاجعهبار بود. این را از سال 2008 به این سو کاملا شاهد بودهایم. فرآیندی که از سالهای اخیر آغاز شده بود به ایجاد شرایط برای وقوع این فاجعه کمک کرد. بنابراین با کسانی که این وضعیت را صرفا برآمده از آداب عجیب یک قوم یا نتیجه تصادفی یک رژیم غذایی خاص میدانند مخالفم. پیشتر دانشمندان بارها اعلام کرده بودند که فرآیند فعلی زنجیره غذایی و سازوکار برآمده از آن میتواند در طولانیمدت به فاجعه بینجامد. خب، حالا فاجعه معهود از راه رسیده است!
اما موضوع اینجاست که فجایع دیگری هم در جهان هست؛ فجایع غذایی، نابرابری و انهدام دیوانهوار طبیعت. بنابراین باید نظرگاهمان را گستردهتر کنیم. بحث بر سر یک وقفه در روند زندگی نیست. بنا نیست بعد از این وضعیت چیزی به حالت عادی بازگردد. همانگونه که جهان پس از 11 سپتامبر و فروپاشی مالی 2008 نیز مانند گذشته بود. بنابراین باید عینک جدیدی به چشم زد.
بسیاری معتقدند که این بحران فرصت خوبی برای کنش علیه نظم حاکم است، چراکه میتواند دیگر فقدانها را گسترده کرده و بر آنها تاکید کند. آیا این امکان وجود دارد که این وضعیت بتواند به اعتراضهایی نوین علیه سلطه سرمایه بینجامد؟
ممکن است چنین شود، هرچند که چندان آن را محتمل نمیدانم. همانطور که گفتم، پیش از پاندمی کرونا نیز شاهد آنتاگونیسمهای گوناگونی بودیم. این را باید لحاظ کرد که طی یک سال گذشته جهان اعتراضهای گوناگونی را از سر گذراند؛ از لبنان گرفته تا آمریکای لاتین. معتقدم که در جهان امروزی شاهد فوران آنتاگونیسم از میان ترکهای لیبرالدموکراسی هستیم. این ترکها نشانگان نابرابری، بیکاری و سرکوب نظام سرمایه است. اما آیا میتوان به آنها امید داشت؟ تجربه دستکم این یک سال گذشته و همچنین نمونه قدیمیتر بهار عربی نشان داد که هنوز راه زیادی در پیش است. هنوز گره خوردن این نارضایتیها به نظرگاهی رادیکال صورت نگرفته است و بنابراین در عین حال که باید به آنها خوشبین بود چندان نباید بهشان دل بست. مورد بولیوی که به سرنگونی اوو مورالس انجامید خود مؤید این نکته است. معتقدم که جهان همچنان در خواب شیرین سرمایهداری به سر میبرد. تا زمانی که این توهم فرو نریزد، امید چندانی نمیتوان داشت.
کرونا یک ویژگی مثبت داشت و آن اینکه بر تضادهای جهانیسازی برآمده از سرمایهداری و نظام سیاسی آن انگشت گذاشت. میتوان گفت که این تضادها برجستهتر شدند. آمریکا را در نظر بگیرید. پیشتر همه میدانستند که شاید ایده نظام سلامت همگانی که اوباما حرفش را زد چهبسا ایده بدی هم نباشد. اما کسی آنچنان به صرافت حرف زدن راجبش نیفتاده بود، البته اگر فیگورهایی چون برنی سندرز را قلم بگیریم. اما حالا نیاز به یک سامانه فراگیر بهداشتی بیشتر احساس میشود، سامانهای که بتواند بخش اعظم مردم و کسانی را پوشش دهد که توان پرداخت هزینههای گزاف درمانی را ندارند. در عین حال معتقدم که یک نکته مهم وجود دارد و آن اینکه کرونا بار دیگر ضرورت این را پررنگ کرد که چپ باید این را درک کند که صرف داشتن خواستههای عظیم کافی نیست. جهتدهی انضمامی از همهچیز مهمتر است. پاندمی کرونا نشان داد که این جهتدهی اهمیت بسیار دارد و باید روی آن کار کرد.
آیا امکان بهبود وضعیت پس از پایان پاندمی وجود دارد؟ آیا میتوان به تولد جهانی بهتر از میان خاکسترهای کرونا دل بست؟
نکته مهم به نظرم تاکید روی این نکته است که اندیشه و کنش رادیکال دیگر نباید بدل به ابزاری برای استثمار طبقه کارگر شود. تلاشهایی برای گریز از این منطقه معیوب به چشم میخورد، اما باید منتظر ماند و دید. باید بر مانیفستی تاکید کرد که روی شکلی مشخص از کنش تمرکز دارد. تنها اینگونه است که میتوان از آخرالزمان فعلی جان سالم به در برد؛ تاکید و تمرکز بر کنش با ارجاع به شبکه آنتاگونیسمها و تناقضها.
در عین حال باید پرسید که این جهان جدید چگونه است؟ اگر جهان پس از کرونا، البته اگر جهانی در کار باشد، بناست شکلی قسیتر از وضعیت فعلی باشد، نمیتوان چندان امیدی به بقای بخش اعظم بشر داشت.
نظر شما