قاتل در رمان «قول» نیز همانند اثر لانگ دختربچهها را هدف قرار داده است؛ دورنمات داستان قتلهای زنجیرهای را تعریف میکند که قاتل هرگز دستگیر نمیشود؛ یک نویسنده رمانهای پلیسی بعد از یک سخنرانی در این رابطه با رئیس پلیس بازنشسته ناحیه روبهرو میشود که انتقاداتی اساسی به آثار پلیسی دارد و خواندنشان را اتلاف وقت میداند. آنها با یکدیگر هم مسیر میشوند و در طی مسیر درون یک پمپبنزین، رئیس پلیس بازنشسته، داستان آن پمپبنزین و صاحبش را برای نویسنده تعریف میکند. صاحب این پمپبنزین ماتئی نام دارد، سابقا از کارمندان رئیس پلیس و یکی از بهترین کارآگاهان و جرم شناسان سوئیس بوده است ماتئي از بازرسان پليس ايالتي همزمان که تصمیم میگیرد برای موفقيت کاری بزرگي که نصیبش شده به اردن برود با قتل دختربچهای در اطراف روستایی در حوالی زوریخ مواجه ميشود که زندگياش را دگرگون ميکند.
این کاراگاه به والدین مقتول «قول» میدهد که قاتل را پیدا کند. ماتئی برای تحقیقات درباره این قتل امتیاز این پمپبنزین را میگیرد تا از نزدیک بتواند کار خود را آغاز کند. در آنجا با زنی خدمتکار آشنا میشود که دختر بچهای هم سن و سال دختر مقتول دارد و تصمیم میگیرد از این کوک بهعنوان طعمه استفاده کند. روش کارآگاه نتیجه میدهد و دختر بچه با فرد مشکوکی ارتباط برقرار میکند. ماتئی برای این فرد تله میگذارد اما در نهایت نمیتواند قاتل را پیدا کند. اما ماجرای این پرونده با شکست کارگاه ماتئی به پایان نمیرسد. در سال 2001 شان پن بازیگر و کارگردان آمریکایی فیلمی به نام «قول» با اقتباس از این رمان دورنمات ساخته است.
«سیبزمینی خورها» اثر ونسان ونگوگ
در بخشی دیگر از کتاب نیز از نمایش فقر به واسطه سیبزمینی میگوید که علاوه بر حضور در رمان «قول»، در نمایشنامه «ملاقات بانوی سالخورده» اثر همین نویسنده، تابلوی «سیبزمینی خورها» اثر ونسان ونگوگ، فیلم «مادر» اثر علی حاتمی و فیلم «معجزه برن» اثر سانک ورتمن نیز دیده میشود؛ در این باره در قسمتی از کتاب آمده است که «سیبزمینی همچنین یادآور تابلوی «سیبزمینی خورها»ی ونسان ونگوگ است. روستائیان هلندی با چهرههایی لاغر و استخوانی و لباسهای کهنه و زخیم و بلند، در اتاقی کوچک که فقط با یک چراغ در وسط روشن شده، همه گرد میزی مربع نشستهاند. آنها با اندوه و خستگی بسیار مشغول خوردن سیبزمینی هستند.»
با مهدی صادقی مولف «قول و قاتل» و کتابهایی چون «بیست سال سینما (گزیده مقالات سینمایی)»، «گرافیک و سینما»، «حاتمی در امتداد فردوسی» و «فوتبال سینماست» گفتوگویی انجام دادیم که در ادامه میخوانید.
مهدی صادقی
دلیلتان برای نگارش کتاب «قول و قاتل» چه بود؟
«قول و قاتل» در ادامه کتابهای قبلیام است که درباره یک اثر یا مقایسه دو اثر نوشتهام. تحلیل من است از دو اثر که مایلم آنها را برابر هم قرار دهم. مشترکات فراوان دارند، همانطوری که اختلافهای برجسته هم دارند. فریدریش دورنمات و آثارش را دوست دارم و با آثارش مانوسم. همینطور بسیاری از فیلمهای فریتس لانگ را که در ژانرهای مختلف ساخته، دوست دارم و از آنها آموختهام. این کتاب تمرین و تکلیف دانشگاهی نیست و هدف آموزشی نداشتهام. میخواهم حرفم را بزنم و آنچه را که از این دو دیدم و خواندم، با یک نگاه و در یک کتاب مرور کنم.
عادت کردهایم تحلیلها را در قالبهای از پیشساخته بخوانیم
با چه رویکردی به فیلم «ام» و رمان «قول» نگاه کردید؟
مرسوم و متعارف اینگونه است که بر پایه نظریه یک شخص یا دیدگاه موضوعی و رفتاری، فیلم یا داستان تحلیل میشود. مثلا با نظرات لاکان قالبی میسازند و فیلم را درون این قالب میریزند و آن را تحلیل میکنند. یا دیگرانی چون آلتوسر، بودریار، فروید و ... نمیگویم این نادرست است، اما من نمیپسندم.
«قالبسازی» افکار و تحلیلهایم را نمیپسندم و حرف خودم را میزنم؛ درست یا نادرست، خوب یا بد، کامل یا ناقص ... هر چه هست، من هستم. ادعایی ندارم، اما آویزان کسی یا نظریهای هم نمیشوم. این شیوه با ذهنیت من سازگاری بیشتری دارد. میتوانم و این توانایی را در خودم دارم که بر پایه نظرات رایج، تحلیل کنم و بنویسم، اما کار «سخت» را بر «سهل» ترجیح میدهم. مثل قورمه سبزی است که هم با دستورالعمل کتاب آشپزی میتوان درست کرد و هم بر پایه سلیقه و تجربه شخصی. قورمه سبزیِ کتاب آشپزی، البته همهپسندتر خواهد بود، اما با سلیقه و تجربه شخصی، خاصتر و خلاقانهتر است. من ترجیح میدهم خلاق باشم تا از قواعد رایج حرفهای پیروی کنم. چند سال پیش هم در کتابی با نام «خلاقیت» همین حرفهایم را مطرح کردم.
چرا این فیلم و رمان را با یکدیگر بررسی کردید؟ برای مثال چرا فیلمی که شان پن بر اساس رمان «قول» ساخته را بررسی نکردید یا فیلمهای جنایی دیگر؟
در ادامه پاسخ قبلی، عرض میشود که باز این شیوه رایج است که یک فیلم را با رمانی که بر پایه آن ساخته شده، مقایسه میکنند. این رایجترین مقایسه است و به نظرم باید حرف نو زد. فیلمهای جنایی دیگری هم هست که ممکن است ظواهر مشترک با فیلم «ام» داشته باشد و اگر قصد من، آموزشِ آکادمیکِ تحلیلِ فیلم بود، بهتر بود چنین میکردم و تمام فیلمهای مشترک را کنار هم میگذاشتم و در قالب، جدول و فرمول میریختم و فراز و فرودشان را با هم اندازه میگرفتم.
همانطور که عرض شد چنین هدفی نداشتم. شان پن هم از رمان فوقالعاده دورنمات، یک فیلم ضعیف ساخت. رمان دورنمات کاملا سوئیسی است و با روحیات و خلقیات سوئیسیهای منظم و منزوی جور درمیآید، اما آمریکایی شدن کارآگاه پلیس، تمام ماجرا را بهم ریخت. حتی جک نیکلسون هم نتوانست معجزه کند. در حالی که دیوانهبازیهای او در فیلمهایی چون «درخشش» اثر استنلی کوبریک و «دیوانه از قفس پرید» ساخته میلوش فورمن فراموش نشدنی است، اما نیکلسون در این فیلم نتوانست نقشی ماندگار ایفا کند که به نظرم بیشتر مربوط به ضعف کارگردانی است تا بازیگری او.
علاوه بر این که این دو اثر جنایی هستند و در هر دو قاتل دختربچهها را میکشد، چه شباهتها و تفاوتهای دیگری دارند؟
این ظاهر ماجراست و پوسته هر دو اثر. قاتلی دیوانه، مرتکب قتلهای زنجیرهای کودکان میشود و عاقبت دستگیر میشود یا از بین میرود. این دو اثر مشترکات فراوانی دارند که در نقدهای سینمایی و ادبی پیشین، به آنها پرداخته نشده است. نامه و نقاشی یکی دیگر از این وجوه مشترک است. همان کارکردی که نقاشی دختربچه در رمان قول دارد، در فیلم فریتس لانگ هم نامه قاتل چنین میکند. صحنه دادگاه در فیلم، مشابه همان تجمع اعتراضی دهاتیها در رمان قول است. این دو صحنه، حرفهای زیرپوستی فراوانی دارند که من در کتابم به آنها مفصل پرداختهام. کسی که در رمان قول، قاتل را شناسایی میکند (ماتئی) رفتار مشابهی دارد با گروه تبهکاران در فیلم فریتس لانگ که قاتل را دستگیر میکنند. این در حالی است که ماتئی و گروه خلافکاران، تفاوتهای بنیادین دارند.
نکته مشترک دیگر، هنگ کردن و منفعل شدنِ پلیس در هر دو اثر است. پلیس میخواهد با فرمولهای رایج به سراغ قاتلی برود که شیوه متفاوتی دارد و این جواب نمیدهد. پلیس مجبور میشود با کسانی همکاری کند که کارشان با کار پلیس یا سنخیتی ندارد یا در تضاد کامل است. جامعه هم مقصر است؛ در هر دو اثر، این جامعه است که ندانسته و ناخواسته، قاتل را به سمت قتلهای فجیع سوق میدهد. بخشی از گناه قاتل، به جامعه برمیگردد.
کتاب را برای مخاطب ننوشتهام
شما کتاب را خیلی خودمانی و عامیانه شروع کردید، فکر نمیکنید مخاطب کمی نسبت به ادامه خواندن مطالب سرد شود؟
با خضوع و خشوع خدمتتان عرض میکنم، به دور از هر گونه خودخواهی و خودشیفتگی، کتاب را برای مخاطب ننوشتهام. کتاب را برای دل خودم نوشتم. هر کسی دوست داشت بخواند، هر کسی هم مایل نبود، آن را ببندد یا دور بیندازد. تعهدی ندارم که مخاطب را راضی نگهدارم؛ چون «داد و گرفت»ی با مخاطب ندارم. نگران نیستم.
مخاطبی که با دو صفحه قهر کند و کتاب را کنار بگذارد و اجازه ندهد تا من حرفم تمام شود، همان بهتر که نخواند! ادعایی ندارم که بخواهم مخاطب را جذب کنم یا بر تعداد مخاطبان بیفزایم. من کنار فروشگاههای بزرگ و هایپرمارکتهای فراوان، دکهای زیرپلهای باز کردهام، قصد ندارم مانند آنها رفتار کنم یا مشتریهایشان را بقاپم! کار خودم را میکنم. به قول جفری راش در فیلم «سخنرانی پادشاه» که موضوع کتاب بعدی من است: «چمن من، بازی من، قانون من»! از این جهت عرض کردم چون صداقت در نوشتن را بر همه چیز ترجیح میدهم، خودم هستم و نمیخواهم کس دیگری باشم یا دیگری را جذب کنم.
صحنهای از فیلم «قول» اثر شان پن
ابتدای کتاب را با رمان دورنمات شروع کردید و بیان میکنید نویسنده مکانها و وقایع را واقعی مینویسد. فیلم «ام» نیز چنین است؟
خاستگاه فیلم فریتس لانگ با رمان فریدریش دورنمات متفاوت است، اگر چه موضوع مشترک دارند. فیلمی که فریتس لانگ ساخت، به گونهای برگرفته از یک قاتل واقعی به نام پیتر کورتن است. لانگ با توانایی تمام، آن را به یک اثر شاخص سینمایی تبدیل کرد. اثری که قصه و ماجرا دارد، اما زیر چتر کارگردانی است. قصه دارد، اما قصهمحور نیست. فیلم کارکردی هشداردهنده دارد برای جامعه آلمان در آن زمان. که البته این هشدار با رنگ و رویی دیگر، در زمان حال و زمانهای دیگر هم کارکرد و کاربرد دارد.
علاوه بر بررسی «قول» و «ام» با یکدیگر، آنها را با سایر آثار دیگر هم بررسی کردید، در این زمینه کمی توضیح دهید؟
بله و بارها این مقایسه را در متن کتاب انجام دادهام. نسبت به موضوع، با آثار سینمایی دیگر مقایسه کردهام یا وقتی به رمان «قول» میپردازم، به سایر آثار دورنمات هم اشاره میکنم و شخصیتها را در کفه ترازو، مقابل هم قرار میدهم. به طور مثال به شخصیت زاخاناسیان در نمایشنامه «ملاقات بانوی سالخورده» بارها اشاره کردم و موقعیتهای مختلفی که برای شخصیتها پیش آمده، با ویژگیهای او مقایسه کردهام.
یکی از طعمدهندههای کتابم، همین چاشنیها و افزودنیهاست: زاخاناسیان، مورگان فریمن در فیلم «هفت»، ساموئل جکسون در فیلم «داستان عامه پسند» کوئتین تارانتینو یا فیلم ژان پیر ملویل، همین طور فیلم «مادر» زندهیاد علی حاتمی و ...
شما پیش از این کتاب دیگری هم درباره فیلم «هزاردستان» و «شاهنامه» نوشتهاید، در این کتاب هم با همین نوع نگاه پیش رفتید؟
نه آنجا به گونهای دیگر عمل کردم. محور کتاب من، تاریخ و شخصیتهای تاریخی بود. فردوسی شخصیتهای تاریخی را در «شاهنامه»اش، برجسته میکند و فقط به شرح وقایع نمیپردازد. همین دیدگاه را زندهیاد علی حاتمی هم داشت. او در «هزاردستان»، اگر چه از شخصیتهای تاریخی استفاده میکند و رفتار و گفتار آنها را ملاک شخصیتپردازیهایش قرار میدهد، اما در قید و بند کامل آن نیست و نمیگذارد اثرش، فقط یک روایت تاریخی باشد. شخصیتهای او ترکیبی است از چند شخصیت و این سبب شگفتی و شکوه «هزاردستان» شد. فردوسی و حاتمی را از با این عینک مقایسه و تحلیل کردم.
فکر میکنید این نوع بررسیها برای کدام دسته از مخاطبان مناسب باشد؟
به این فکر نکرده نبودم و معمولا هم نمیکنم. هر کسی که رمان قول را خوانده و میخواهد بیشتر آن را بشناسد، کتاب من میتواند به او کمک کند. همینطور فیلم فریتس لانگ را. مخاطبان این فیلم و این رمان میتوانند مخاطبان کتاب من هم باشند. من دایره وسیعتری از آن چه عرض شد، برای مخاطبان کتابم متصور نیستم.
انتشارات رسم کتاب «قول و قاتل، بازخوانی قتلهای زنجیرهای در رمان قول اثر فردریش دورنمات و فیلم «ام» اثر فریتس لانگ» تالیف مهدی صادقی را با شمارگان 1000 نسخه، در 160 صفحه و با قیمت 23000 تومان منتشر کرده است.
نظر شما