رضا رضایی گفت: تفاوتی که بودلر با شاعران و نویسندگان قبل از خودش داشت این است که از چیزی در شعرش استفاده کرد که من از آن به عنوان «قدرت القا» نام بردهام، یعنی از حوادث ساده و روزمره که در خانه و خیابان میگذرد توانسته شعری خلق کند که مفاهیمی غیر از مفاهیم روزمره به خواننده القا میکند.
شما در مقدمهای مفصل در ابتدای کتاب به این شاعر فرانسوی پرداختهاید؛ کمی از اهمیت این شاعر بگویید.
شارل بودلر از ادبای اواسط قرن 19 فرانسه و شاعر بسیار مهمی است. آغازگر یک جریان مهم ادبی در اروپا، یعنی سمبولیست بوده است؛ البته او جزو شاعران رمانتیک است؛ اما راهش را از این افراد جدا کرده. من در مقدمه اول کتاب تمام توضیحات لازم را آوردهام.
بیش از پنج دهه از چاپ نخستین کتابی که از این شاعر ترجمه شده است، میگذرد؛ با این حال شما به سمت ترجمه اشعار این شاعر رفتید؛ کمی درباره نگاه خودتان به شعرهای بودلر و نحوه انتخاب و گزینش شعرها صحبت کنید.
بله. شعرهای بودلر در گذشته نیز در ایران چاپ شده بود. مجموعهای مثل «گلهای شر» که برای نخستین بار محمدعلی اسلامی ندوشن آن را در سال 1341 با عنوان «گلهای بدی» ترجمه کرد. فکر میکنم بیش از 70 -80 درصد شعرهای بودلر را شامل میشود که ندوشن حدود 30 شعر این مجموعه را ترجمه کرده بود. اگر اشتباه نکنم این مجموعه دو سه سال پیش نیز از سوی ناشری جدید و با شکل و شمایل جدید منتشر شد. غیر از این ترجمههای دیگری هم به فارسی داریم. برای مثال محمدرضا پارسایار نیز تعدادی از شعرهای این مجموعه را از سوی انتشارات هرمس منتشر کرده بود. من بر اساس ماخذی که شعرهای بودلر را دستهبندی کرده، عمل کردم. این ماخذ شعرهای بودلر را به هفت دوره تقسیم کرده است.
من بر اساس این تقسیمبندی، شعرهای نخستین (دوره اول) و شعرهای مجموعه ژان دووال (دوره دوم) را ترجمه کردم که الان در قالب یک کتاب منتشر شده است. این مجموعه 45 شعر دارد که تعداد سطرهای آنها متفاوت است، برای مثال شعری یک صفحه است و شعری 10 صفحه. هر کدام از شعرها توضیحاتی دارد که مربوط به چه سالی است؛ همچنین پانوشتهایی دادهام تا روشن شود در مواردی منظور شاعر چه بوده است. زیرا اشارات ادبی، تاریخی و اساطیری در این شعرها زیاد است و باید برای خواننده توضیح داده میشد.
قصدی برای ترجمه بقیه بخشها نیز دارید؟
من همه هفت دوره را ترجمه کردهام اما هنوز آماده انتشار نیست. کل شعرهای بودلر حدود 250 شعر است که در آینده امیدوارم آن را آماده کنم و اگر دلم رضایت بدهد، شاید آنها هم به تدریج منتشر شود.
شعرها از زبان فرانسوی ترجمه شده است یا از زبان دوم آنها را ترجمه کردهاید؟
اصل شعرها به فرانسه است و من شیوه کارم را در مقدمه کتاب به شکل مفصل توضیح دادهام و فکر میکنم که الان هر توضیحی که بدهم، امکان سوءتفاهم وجود دارد، بنابراین برای شنیدن پاسخ این سوال همه علاقهمندان را به مقدمه کتاب ارجاع میدهم.
تا پیش از شروع به کار مکتب سمبولیست شاهد نوشتههای خشک و رئالیستی نویسندگان فرانسه هستیم. آیا بودلر با این کار به مبارزه با نویسندگان و شاعران واقعگرا میپردازد؟
بودلر خودش هم از نویسندگان رئالیست است اما در شعر نگاه سمبولیستی دارد. بودلر تمام مدت از نقاشهای رئالیست طرفداری میکرد و در ادبیات طرفدار ویکتور هوگو بود. اینها با هم منافاتی ندارند و شاعر هم میتواند رئالیست باشد؛ بودلر هم وقتی به سراغ داستان میرود، داستان رئالیستی مینویسد. اتفاقا بودلر تعداد زیادی مقاله درباره نقاشان دوره خودش دارد که در آن از نقاشان رئالیست دفاع میکند.
با بررسی شعر شاعران سمبولیست متوجه میشویم که این هنرمندان قصد ندارند تا مفهوم را به شکل مستقیم به مخاطب منتقل کنند و به نوعی میخواهند مخاطب برای فهم موضوع تلاش کند. چرا شاعران سمبولیست به این سمت رفتند؟
کسی چنین تصمیمی نمیگیرد. شاعران شعرشان را میگویند و بعد ما به عنوان منتقد نگاه میکنیم و به این افراد برچسب میزنیم. در واقع ما برچسب میزنیم تا بتوانیم آنها را در دستههای مختلف تعریف کنیم. تفاوتی که بودلر با شاعران و نویسندگان قبل از خودش داشت و منادی شعر بعد از خودش شد، به این دلیل است که از چیزی در شعرش استفاده کرد که من در مقدمه کتاب از آن به عنوان «قدرت القا» نام بردهام، یعنی از حوادث ساده و روزمره که در خانه و خیابان میگذرد توانسته شعری خلق کند که مفاهیمی غیر از مفاهیم روزمره به خواننده القا میکند.
امروز در جامعه مخاطب به دنبال شعرهای پیچیده نیست و مستقیم میخواهد به اصل قضیه و پیام برسد؛ چه اتفاقی رخ داده که سلیقه این گونه شده است؟
این نظر شماست. الان هم شعرهای کلاسیک مخاطب دارد و مردم بهشدت از آن استقبال میکنند. اگر هم میبینید که شاعران و نویسندگانی به آن شکل نمینویسند تنها به این دلیل است که نمیتوانند به آن شکل بنویسند. این طور نیست که نخواهند. شکسپیر طوری نمایشنامه نوشته است که دیگر کسی نمیتواند از او تقلید کنید؛ اگر کسی میتوانست میکرد. در شعر خودمان نیز همین است؛ اگر کسی فکر میکند که میتواند مانند حافظ شعر بگوید، بسمالله، شعر بگوید تا ما هم لذت ببریم.
معنی کلاسیک شدن و درگیر زمان و مکان شدن این نیست که دیگر مخاطب از آن لذت نمیبرد؛ بلکه معنیاش این است که ما دیگر نمیتوانیم مانند این افراد شعر بگوییم. باید راه جدیدی برای شعر گفتن پیدا کنیم که تکراری نباشد. باید حرف جدید بزنیم و از سبک جدید و شیوه بیان جدید استفاده کنیم. اگر موفق بشویم، بودلر میشویم، میشویم حافظ، میشویم شاملو. اما اگر موفق نشویم همانها را تکرار میکنیم و واقعا دلیلی هم ندارد که مخاطب به سمت آن برود. وقتی قبل از ما بهترش را گفتهاند.
پس شما موافق نوآوری در شعر هستید؟
علت این که عدهای دست به نوآوری میزنند این نیست که قبلیها را قبول ندارند، بلکه علت این است که دیگر عین شاعران قبلی نمیتوانند شعر بگویند و شاعران گذشته کار را تمام کردهاند. این قضیه فقط مختص شعر نیست. اوضاع داستان هم به همین شکل است و دیگر کسی نمیتواند مانند تولستوی و داستایفسکی بنویسد. در چنین وضعیتی شاعران و نویسندگان دست به کارهای جدید میزنند. اما آیا همه موفق میشوند؟ نمیدانم، باید نتایج را بررسی کنیم؛ شاید معدود افرادی موفق شوند. به همین دلیل هر چه میگذرد، انجام دادن کار هنری سختتر میشود.
آیا بدون خواندن آثار گذشتگان میتوان دست به نوآوری زد؟
ما با توشه غنی آثار گذشتگان روبهرو هستیم و باید آثار آنها را بخوانیم تا شیوه کار را از آنها یاد بگیریم. بعد از کسب دانش کافی میتوانیم بگوییم چه کاری میتوانیم انجام دهیم تا یک سانتیمتر با آنها فرق داشته باشیم. امروز کسانی بدون آنکه به سراغ این توشه بروند و کتاب بخوانند میخواهند کار جدید کنند. از نظر من این غیرممکن است. این نوعی بیسوادی است که متاسفانه همیشه در جامعه بوده و جدید نیست.
آیا بیسوادی در گذشته نیز به این میزان فراگیر بوده است؟
چون مدعی زیاد شده شما تصور میکنید که فراگیر شده است. در قدیم هر کسی ادعای نوشتن شعر و رمان نمیکرد. امروز هر کسی که گوشی در دستاش است، داستان و شعر مینویسد و این تصور در ما ایجاد میشود که بیسوادی فراگیر شده است. قبلا کسی جرات نمیکرد شعر و داستان چاپ کند یا جلوی کسی بخواند اما الان برای هم دیگر میخوانند و بقیه نیز دست میزنند و کیف میکنند. به دوره بودلر هم که نگاه کنید متوجه میشوید که یک عدهای بیسواد حرف او را نمیفهمیدند؛ اما تاریخ در درازمدت حق را به آدمهای اصیل داده است و برای آدمهای سطحی حقی قائل نشده است. آخر این چه استدلالی است که میگوید من کار گذشتگان را نخوانم چون میخواهم کار جدید انجام دهم. واقعا آیا جهل فضیلت است؟
این کتاب با ترجمه رضا رضايی از سوی نشر فنجان در قطع رقعی، ۱۹۱صفحه و با قيمت ۴۰۰۰۰تومان منتشر شده است.
نظر شما