جواد رنجبر درخشیلر
در ابتدای نشست جواد رنجبر درخشیلر درباره معنای کلمه «صلح» اظهار کرد: برخی صلح را با خوب بودن، کمک به دیگران، عشق، دوستی، فداکاری و روابط عاطفی اشتباه میگیرند اما در واقع چنین نیست؛ اگر محوری را ترسیم کنیم صلح در نقطه صفر این محور و در یک سر آن جنگ و در سوی مثبت آن عشق قرار میگیرد. صلح یک شرایط انسانی است که افراد در شرایط عادی در کنار هم بدون تنش و بدون این که انرژی خود را صرف تخریب هم دیگر کنند زندگی میکنند. این نقطه صفر نیاز انسانی است، در هر برههای از تاریخ که انسانها توانستند به صلح نزدیک شوند شرایط بهتری برای زندگی داشتند.
وی همچنین بیان کرد: ادبیات کهن ما مبانی هستیشناسی صلح را فراهم میکند. اما ادبیات داستانی میتواند جزئیات صلح در ادبیات را فراهم کند، با این روش که ما در ادبیات داستانی به شناخت انسانها و جزئیات زندگی آنها میپردازیم. زمانی که رمان میخوانیم درباره یک شخص، جریان، شهر، کشور یا هر موضوعی که داشته باشد ما به آگاهی بهتری از آن مطلب میرسیم و شناخت یکی از مهمترین پایههای صلح است.
این مدرس در ادامه افزود: در درازمدت ادبیات میتواند بر ساختارهای اجتماعی تاثیر بگذارد؛ اگر ما صد سال درباره یک موضوع حرف بزنیم تبدیل به یک نهاد اجتماعی شده و منجر به تحول میشود. اما ادبیات میتواند سریعتر از این جریان، شناختهای ما را اصلاح کند و اگر این توانایی را پیدا کرد ما را به صلح نزدیک میکند؛ چون هرچه ما از انحرافهای شناختی فاصله میگیریم طبیعتا به صلح نزدیکتر میشویم.
الهام فلاح
صلح عینی نیست و نمیتوان آن را با مترو معیاری سنجید
الهام فلاح از دیگر سخنرانان این برنامه صحبتهای خود را با خواندن داستان کوتاهی به نام «پرچم سفید» آغاز کرد و گفت: واقعیت این است که تحقیق و پژوهش درباره صلح امری دشوار است به این دلیل که صلح عینی نیست، برخلاف جنگ، نمیتوان آن را با مترو معیاری سنجید و شدت و حدت آن را اندازهگیری کرد. در تمام شاخههای هنر به ویژه ادبیات مواجهه با مبحثی به نام صلح سلبی است نه ایجابی. برای این که به صلح برسند از بدیهای جنگ میگویند و آن را تاریک، زشت و شنیع نشان میدهند تا انسانها به باور لزوم صلح برسند.
وی همچنین بیان کرد: از نظر مارکس و باقی فلاسفه و آیندهپژوهان قرن نوزدهم صلح سیاسی همیشه امری مبهم بود، زیرا زمانی که این نوع صلح روی میدهد تاریخی وجود ندارد یعنی مبنای شکلگیری و نگاشته شدن تاریخ وجود جنگها هستند.
این نویسنده با اشاره به این که وقتی میخواهیم درباره صلح حرف بزنیم لاجرم باید به بعد مخالف آن یعنی جنگ در ادبیات بپردازیم گفت: بارزترین نوع ادبیات جنگ نمونههای بسیار کلاسیک و ادبیات حماسی بوده و شاهنامه یکی از آنهاست.
مجبوریم درباره صلح سلبی رفتار کنیم
نویسنده «زمستان با طعم آلبالو» درباره شکلگیری ادبیات جنگ اظهار کرد: بعد از جنگ جهانی اول هراس گستردهای بین نویسندگان و ادیبان اروپا پیش آمد که باعث شد خلق هرنوع متونی به جز آثاری که به اصطلاح در آن زمان به آن «ادبیات ویرانهها» میگفتند کاملا متوقف شود. این نوع ادبیات، شکل وحشتناک، تاریک و اضمحلال یافته جوامع را در مواجهه با جنگ نشان میداد و به اندازهای ترسناک بود که وحشت حضور جنگ مردم را به این درجه میرساند که باید از آن ترسیده و پرهیز کنند.
وی افزود: بعد از آن، شاخه دیگری در کنار و موازی با ادبیات جنگ به وجود آمد که به آن «ادبیات مقاومت» میگفتند. این نوع از سوی نویسندگان و ادبای ممالکی بود که جنگ ناخواسته وارد سرزمینشان شده بود و برای مقاومت و پاسداری از وطن خود مجبور شدند به آن تن دهند و تا حدی حالت ارزشی پیدا کرد.
او در ادامه بیان کرد: در کنار آن ادبیات دیگری تشکیل شد به نام «ادبیات ضد جنگ» که شاید عینیترین شکل نقش جنگ در ایفا و گسترش صلح باشد. ما درباره صلح مجبوریم سلبی رفتار کنیم و مجبوریم ادبیات ضد جنگ داشته باشیم. بعد از جنگ جهانی دوم این نوع ادبیات گسترش یافت به ویژه در ادبیات آلمان؛ برای نمونه این نوع ادبیات «حمله» هاینریش بل بهترین مثال است و به «خون دیگران» سیمون دوبوار نیز میتوان اشاره کرد.
صلح چیزی جز توان رودر رو شدن نیست
نویسنده «خون مردگی» درباره نمونههای ادبیات ضد جنگ در ایران اظهار کرد: با توجه به این که ما در قرن اخیر تاریخ پرهیاهویی داشتیم که از همه آن مهمتر جنگ هشت ساله بود و هنوز نیم قرن هم از پایان آن فاصله نگرفتیم، در حال حاضر در شرایطی هستیم که گویی همیشه سایه جنگ را بالای سر خود میبینیم.
وی افزود: تعریف جالبی است که صلح چیزی جز توان رودر رو شدن نیست؛ زمانی میتوان به صلح فکر کرد که آدمها توان این را داشته باشند با طرفی که صاحب فکر، اندیشه و تفکر مخالف خودشان است رو به رو شده و با او گفتوگو کنند.
الهام فلاح در پایان صحبتهایش گفت: ما قطعا در ادبیات معاصرمان، ادبیات بعد از انقلاب صلح نداریم! در حالی که در ادبیات کلاسیک و عرفانی بسیار میبینیم. بارزترین نوع ادبیات عرفانی مولانا است که سراسر صلحطلبی است. در ادبیات معاصر چه شعر و چه داستان ادبیات صلح نداریم؛ چرا که ادبیات ضد جنگ نداریم و عمیقا باور دارم که به زودی ادبیات ضد جنگ هم نخواهیم نوشت؛ نه برای این که توانایی نوشتن ادبیات ضد جنگ را نداریم بلکه به این دلیل که ادبیات ضد جنگ زمانی رخ میدهد که توان رو در رو شدن را داشته باشیم.
مجید قیصری
جنگها همیشه ابزار بودهاند نه هدف
مجید قیصری ضمن بیان این که نوشتن را مدیون جنگ است و از این راه خواسته بیزاری خود را از این امر غیر انسانی نشان دهد گفت: جنگها همیشه ابزار بودهاند نه هدف. صدام هشت سال جنگ را بر ایران و ملت عراق تحمیل کرد تا خوزستان را از ایران جدا کند که نتوانست. اگر به انگیزه جنگ های جهانگیر اول و دوم نگاه کنیم غیر از این نمیبینیم که جنگ ابزاری بود برای رسیدن به چیزی. هر جنگی انگیزه خودش را دارد. بدترین جنگها و نبردها آنهایی هستند که آرمانیاند. آرمانهایی که از آسمان، به وعده خلق ناکجا آبادی نادیدنی خلق میشوند؛ وعده سرزمینی پر از عدل و مساوات یا برتری نژاد و آیین و غیره را میدهند.
او با طرح این سوال که آیا با کلمه می شود جلوی این ماشینهای جنگی را گرفت اظهار کرد: پاسخ من به استناد تجربه بشری نه است. با هیچ کلمهای نمیشود جلوی جنگ را گرفت حتی اگر آن کلمه متن کتاب مقدس باشد. ولی با کلمه میشود جهانی داستانی در مقابل جهان واقعی ساخت. جهانی که هر خوانندهای میتواند برای خودش متصور باشد. جهانی داستانی ولی باور پذیر؛ چرا که در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود.
مجموعه داستان «من قاتل پسرتان هستم» شر را در جبهه خودی نشان داد
نویسنده «طناب کشی» در ادامه افزود: با هیچ کلمهای نمیشود در کسانی که قصد افروختن جنگ را دارند خلل ایجاد کرد، ولی میشود چکاننده گلوله که خوانندگان، که همانا سربازان مام هر وطنی هستند، یعنی کسانی که با کلمه سر و کار دارند، وقفهای ایجاد کرد. قدرت ادبیات در خلق جهانی موازی است، همانطور که میتواند تاریخی موازی ایجاد کند. داستان قدرتی دارد که میتواند با خلق شخصیتهای داستانی باعث تغییر و ماندگاری شخصیت در ذهن و زبان خوانده شود.
وی با اشاره به این که انتشار مجموعه داستان «من قاتل پسرتان هستم» در سال ۸۵ سروصدای بسیار به پا کرد اظهار کرد: علت برافروختهگی و ناراحتی ناداستان خوانان آن سالها، یعنی کسانی که تاب داستانهای آن مجموعه را نداشتند نشان دادن شر بود. داستانهای دهقان رویه شر را به ما نشان داده بود. تا آن روز داستانهای جنگ سعی داشتند فقط رویه خیر رزمندگان ما را به ما نشان دهند و تاکید کنند که ما فقط خیریم. این به این معنا نیست که ما رویه خیر نداشتیم، داشتیم؛ ولی رویه شر هم داشتیم که حتی دو دهه بعد از جنگ سعی در کتمان آن داشتند. داستانهای ما مجالی برای ظهور، بروزش را نداشتند هرچند که هنوز هم مجال نداریم.
مجید قیصری در پایان صحبتهایش گفت: با ادبیات یعنی با کلمه نمیشود جلوی آغاز جنگی را گرفت، ولی میشود با کلمه سویه خیر و شر آدمی را نشان داد. با کلمه میشود شر کالبدشکافی کرد و سویه پلید و کریه آدمی را در جبهه خودی نشان داد همانطور که میشود سوی خیر را در جبهه دشمن دید.
مجتبی مقصودی
صلح مقصد نیست
مجتبی مقصودی در پایان با اشاره به این که صلح گامی به پیش است اظهار کرد: مصالحه نقطه صفر یا مقصد نیست. این موضوع بحثی میانرشتهای است و همزمان باید همه رشتهها به آن ورود پیدا کنند تا فهم کاملتری از صلح بدست آید. جنگ درگیری، مناقشه، بمباران و غیره است و صلح هم در این مفهوم نبود جنگ است در صورتی که من صلح را گستردهتر میبینم و باید به آن معیاری بدهیم. عشق و داستانهای عاشقانه هم صلح است حتما نباید آن را در مقابل جنگ دید. به نظر من «خانه دوست کجاست» اثر عباس کیارستمی یعنی صلح. ادبیات کودک نیز همه صلح است.
نظر شما