رضا رضایی در گفت و گو با ایبنا مطرح کرد؛
«میدل مارچ» مهمترین رمان جورج الیوت است/تفاوت ادبیات انگلستان در قرن نوزدهم با دیگر کشورها
رضا رضایی گفت: ادبیات انگلیس در قرن نوزدهم یک ویژگی دارد که آن را از ادبیات فرانسه و المان و روسیه متمایز میکند و آن هم حضور زنان بزرگ نویسنده است.
امسال کتاب دو جلدی «میدل مارچ» نوشته جورج الیوت با ترجمه شما از سوی نشر نی همزمان با نمایشگاه کتاب منتشر شد، کمی به معرفی جورج الیوت بپردازید.
میدل مارچ فیلسوف بود و مقالات فلسفی مینوشت. مترجم بوده و از زبان آلمانی و ایتالیایی آثاری را به زبان انگلیسی ترجمه میکرد. حدود چهل سالگی تصمیم گرفت به نویسندگی بپردازد، ولی تا آن موقع رمان نمینوشت. اما سردبیر مجلات بوده و کار روشنفکری میکرد. و چون نمیخواست آثارش را به نام خودش منتشر کند، نام مستعار انتخاب کرد که نامی مردانه هم هست.
چرا نام مردانه؟... آیا خانمها محدودیتهایی برای نویسندگی داشتند؟
اصلا. چون قبل از جورج الیوت، جین استین هم بوده که با نام خودش مینوشت. یا شارلوت برونته که با نام خودش مینوشت. او نمیخواست داستانهاش را با نام خودش منتشر کند. میخواست با نام دیگری آنها را منتشر کند و امتحان کند ببیند چه میشود. در همان زمان هم در انگلستان، بسیاری از خانمها رمان مینوشتند و با نام زنانه هم منتشر میشد.
کتاب «میدل مارچ» در میان آثار جورج الیوت چه ویژگیای دارد؟
این مهمترین کار جورج الیوت است. و حجیمترین کارش هم هست. همانطوری که در عنوان فرعی کتاب آمده؛ داستان یک شهر، یک شهر کامل با تمام اجزاء، خانوادهها و تمام روابط در این کتاب، توصیف شده است و سه نوع، رابطه عاشقانه به موازات هم پیش میرود. در واقع مخاطب زندگی چند خانواده را در این کتاب میخواند. به همین خاطر هم، عنوان فرعی کتاب را «داستان یک شهر» قرار دادیم.
شما از اغلب نویسندگان زن دوره کلاسیک کار ترجمه کردید. چه شد که به سراغ اینها رفتید؟
ادبیات انگلیس در قرن نوزدهم یک ویژگی دارد که آن را از ادبیات فرانسه و Hلمان و روسیه متمایز میکند و آن هم حضور زنان بزرگ نویسنده است. شما این ویژگی را در ادبیات قرن نوزدهم جاهای دیگر نمیبینید. این اتفاق فقط در انگلستان رخ داده است. علتهای تاریخی و فرهنگی دارد. من در یک دورهای تصمیم گرفتم که اگر بتوانم، تمام آثار یک نویسنده را ترجمه کنم. نویسنده بزرگی که جامعه هم از آثارش استقبال کند. به همین دلیل هم شروع به ترجمه آثار جین آستین کردم. بعد از موفقیت آن پروژه، خواهران برونته را شروع کردم که آن هم هفت جلد بود. بعد از موفقیت آن، من شروع به ترجمه جورج الیوت کردم. که اینهم ادامه دارد و الان در نیمه پروژه هستیم. جورج الیوت کارهای مهم دیگری هم دارد که تا کنون به فارسی هم ترجمه نشدهاند.
زبان این آثار، به نسبت زبان روز انگلیسی چه ویژگیهایی دارند؟ و آیا گذر زمان و تغییرات در زبان فارسی باعث میشود که این نیاز احساس شود تا دوباره این آثار ترجمه شوند؟
وقتی این کتابها دویست یا صد و پنجاه سال پیش نوشته شده با زبان انگلیسی امروز تفاوتهایی دارند. مترجم باید به زبان آن دوره اشراف داشته باشد تا بتواند خوب ترجمه کند. شکی در این نیست. اما این که ترجمههای فارسی این آثار تا چه زمانی اعتبار دارند، در مورد ترجمههای خودم؛ تا زمانی که زبان فارسی عوض نشده باشد. ممکن است زبان فارسی هم تا پنجاه یا شصت سال دیگر تغییر کند.
تغییرات زبان فارسی تاکنون خیلی کند بوده است.
تغییر میکند. این کتاب «غرور و تعصب» که من ترجمه کردم، در سال 1335 در ایران ترجمه شده بود. از آن ترجمه تا کار من، شصت سال گذشته و در این مدت، زبان فارسی خیلی تواناتر شده است. اگر آن ترجمه را با این مقایسه کنید، متوجه میشوید که زبان ما ورزش کرده است. چون مترجمان و ادیبان ما در این شصت سال با زبان کلنجار میرفتند. البته منظور من این نیست که هر مترجمی بعدا ترجمه کند، کارش قویتر است. میگویم این امکان وجود دارد. الان مترجمانی، همین را ترجمه کردهاند که از ترجمه سال 35 بدتر است. ولی به طور کلی زبان فارسی، امروز تواناتر است و اگر مترجمی بخواهد کارش را درست انجام دهد، امکانات زبانی غنیتری در اختیار دارد. اما اینکه تا چه زبانی اعتبار دارد، تا هنگامی که زبان فارسی تغییر اساسی نکرده باشد.
چه نگاهی به نمایشگاه کتاب دارید؟
ما همیشه از دیدن کتاب خریدن مردم خوشحال میشویم. اما کتاب بیکیفیت در این نمایشگاه کم نمیبینم. هشتاد درصد کتابهای این نمایشگاه بیکیفیت هستند. و اینها مردم را از کتاب زده میکنند. بیست درصد هستند که درست کار میکنند.
نظرات