درباره این سردار شهید، کتابهای بسیاری نوشته شده که هرکدام از زاویهای به ابعاد مختلف شخصیت و زندگی این شهید پرداختهاند. مجموعه داستان «معلم فراری» یکی از این آثار است که به قلم رحیم مخدومی به رشته تحریر درآمده و تاکنون 15 نوبت از سوی انتشارات سوره مهر، تجدیدچاپ شده است. به این مناسبت، رحیم مخدومی در گفتوگو با خبرنگار ایبنا، ضمن معرفی این کتاب، به برخی از مهمترین ویژگیهای شخصیتی شهید همت پرداخت.

چه شد که تصمیم به تالیف کتابی درباره شهید همت گرفتید؟ آیا نوشتن این اثر از سوی حوزه هنری به شما سفارش شد یا داستان دیگری دارد؟
دفتر ادبیات و هنر مقاومت که بعدها حوزه هنری شد، در دهه 70، پروژه «قصه فرماندهان» را کلید زد که در ذیل آن نام تعدادی از سرداران شهید مشخص گردید تا درباره آنها کتاب نوشته شود. وقتی فهرست را به من نشان دادند که ببینم تمایل به نوشتن درباره کدام شهید را دارم، شهید همت را برگزیدم. البته دو کتاب دیگر از این مجموعه با نامهای «یک آسمان هیاهو» درباره شهید علی موحد دانش و «چه کسی ماشه را خواهد کشید» درباره شهید غلامعلی پیچک را نیز من نوشتم.
تمام سرداران شهید جاذبههایی داشتند، اما بهنظرم حاج محمدابراهیم همت، دارای محبوبیتی خاص و جاذبههای متفاوتی بود؛ چه در دوران حیات و چه زمان شهادت. او در میان فرماندهان، از محبوبیت و کاریزمای ویژهای برخوردار بوده و پس از شهادتش، این محبوبیت دوچندان شد. این عوامل سبب شد تا مشتاق شوم درباره این شهید کاری انجام دهم.

در تالیف این مجموعه داستان، از چه منابعی استفاده کردید و آیا دسترسی به منابع و اطلاعات درباره شهید همت به آسانی میسر بود؟
در آن مقطع، موضوع ادبیات دفاع مقدس، مانند امروز جا نیفتاده بود و این مساله ناشی از دو دلیل بود؛ یکی اینکه از بُعد امنیتی احساس میکردند که اطلاعات همچنان باید محفوظ بماند و هنوز زمان انتشار آنها نرسیده و اطلاعات را در اختیار محققان قرار نمیدادند. از سوی دیگر این موضوع در آن برهه، بهعنوان یک اولویت فرهنگی محسوب نمیشد. لذا دسترسی به اطلاعات بسیار سخت بود.
درباره محمدابراهیم همت، اولین منبعی که به دستم رسید، یک کتابچه جزوه مانند، شامل مختصری از زندگینامه و خاطرات این شهید بود. در ادامه با لشکر 27 محمد رسولالله (ص)، ارتباط برقرار کردم که آن زمان گلعلی بابایی، مسئول معاونت تبلیغات آن بود. چون خودش دستی بر قلم داشت و در این زمینه دغدغهمند بود، تا حد امکان همکاری و کمک میکرد. البته هنوز هم اطلاعات یا جمعآوری نشده بود یا اجازه انتشار نداشت و اطلاعات بسیار اندکی به دستم رسید. البته باز هم به سبب شهرت حاج همت، نسبت به دو کتاب «یک آسمان هیاهو» و «چه کسی ماشه را خواهد کشید» دستم کمی بازتر بود.
پس از مراحل تحقیق، با توجه به حجم اندک کتاب، تالیف آن حدود سه ماه زمان برد. این مجموعه شامل 10 داستان است. سعی کردم این داستانها صرفا محدود به دفاع مقدس نشود و تمام دوران زندگی او را از کودکی تا شهادت دربرگیرد.

چرا نام کتاب را «معلم فراری» گذاشتید؟
«معلم فراری»، عنوان یکی از داستانهای کتاب است. سرداران شهید مانند دیگر مردم، قبل از رزمندگی شغل کاملا متفاوتی داشتند و براساس تکلیف به جبهه رفتند و اگر جنگی درنمیگرفت، شخصیتهای فرهنگی بودند. مثلا شهید حسن باقری، خبرنگار بوده و شهید همت نیز معلم تاریخ مقطع راهنمایی بود و با شروع جنگ، بر حسب احساس تکلیف به جبهه رفت. این شهدا چون تکلیفمحور بودند، به قله رسیدند.
او در دوران انقلاب هم برای روشنگری در مدرسه فعالیت میکرد و ساواک به دنبالش بود و یکی دو مقطع نیز در مدرسه سراغش میآیند و از دست ساواک فرار میکند. نام این داستان و نهایتا نام کتاب، برگرفته از این موضوع است.

هنگام تحقیق برای نوشتن این کتاب، مسلما با جلوههای مختلفی از منش و شخصیت این شهید آشنا شدهاید. به نظر شما کدام ویژگیها در وجود شهید همت پررنگ بود؟
یکی از ویژگیهای حاج همت این بوده که خودش همیشه پیشتاز بود و به دل خطر میرفت. فرماندهان پیش از عملیات، برای شناسایی منطقه به دل دشمن میرفتند و همت نیز اینگونه بوده است. دیگر اینکه او نسبت به حقالناس، بسیار حساس و پایبند بود. در اینجا بد نیست به ماجرایی در این زمینه اشاره کنم. در جریان راهپیماییهای انقلاب، محمدابراهیم همت احساس میکند که شخصی میخواهد اِخلال ایجاد کند و لذا به او شک کرده و برخورد تندی میکند. بعدها میفهمد که درباره آن فرد اشتباه کرده و در جستوجوی یافتن او برمیآید تا حلالیت بطلبد و حقی بر گردنش نماند. چند سال بعد بهطور اتفاقی او را در جبهه پیدا میکند که در کسوت یک رزمنده بود و شهید همت در کسوت فرمانده. در نهایت از او عذرخواهی و حلالیت میگیرد.
شهید همت، خودش را در سطح رزمندگان میدید و بهعنوان فرمانده امکانات رفاهی ویژهای برای خود قائل نبود. چیزهایی از او نقل شده که امروز جزو افسانههاست. درحالیکه حداقل پنکه به تعداد محدود برای فرماندهان وجود داشت، ولی او از این امکان استفاده نمیکرد و از گرمای خوزستان، به پتو پناه میبرد! برای اینکه جهت سرکشی به خانواده وقت کمتری صرف کند، همسر و دو فرزندش را به اندیمشک آورده بود تا نزدیک باشند و حتی همین مسافت اندک را هم به ندرت میرفت. وقتی هم همسرش از این موضوع شاکی میشود، با بغض نقل میکند که یک بسیجی برای من نامه نوشته که برای دیدن شما، سه ماه است به دیدن مادرم نرفتهام؛ من فرمانده چنین بچههایی هستم.

حاج سعید مهتدی که همرزم شهید بود و بعد از دفاع مقدس، فرمانده لشکر 27 محمد رسولالله (ص) میشود، خاطره جالبی تعریف میکند. به گفته او، همت چنان کاریزما و محبوبیتی داشت که وقتی رزمندگان متوجه میشدند او میخواهد صحبت کند، چندان متوجه صحبتش نمیشدند، بلکه بیشتر مشتاق دیدار خودش بودند و همیشه برای دیدنش ازدحام میکردند و ما نگران جانش میشدیم و ناچار او را در چادر مخفی و در یک فرصت بیرون میآوردیم. حتی در یکی از همین ازدحامها و اشتیاق رزمندگان، انگشت دست شهید همت شکست. این محبوبیت را امروز مقایسه کنیم با برخی از مسئولینی که فکر حزب و جناح و ثروت هستند و حتی شاید زن و بچهاش هم چندان علاقهای به دیدنش نداشته باشند، چه رسد به مردم. کسانی که خالص و بیریا هستند، مانند شهید همت چنین محبوبیتی دارند.
نظر شما