گزارش ایبنا از آثار ترجمه شده امین معلوف در ایران
صداهایی از بیروت با بنمایه ایرانی؛ رام کردن هویت سرکش
امین معلوف از معدود نویسندگان عربی است که آثار مهماش به فارسی برگردانده شده و این گزارش نگاهی اجمالی به همین آثار است.
یک شرقی غمگین
اگر نویسندگان به خصوص نویسندگان شرقی را تقسیمبندی کنیم، با دو تیپ نویسنده روبهرو میشویم. دسته اول نویسندگانی که درمورد تاریخ و جغرافیا و فرهنگ کشورشان به زبان مادریشان مینویسند و دسته دیگر آنها که مهاجرت کردهاند و زبان دیگری را برای نوشتن انتخاب کردهاند. امین معلوف هم جزو دسته دوم است. اما تفاوت فاحشی که معلوف با دیگر نویسندگان دسته دوم دارد این است که قلم معلوف در اختیار سرزمین مادریاش است. معلوف صدای ملتی است که به جای گوش دادن به سرود درختان زیتون و نوای باغها، به صفیر گلوله و فریاد مسلسل و نعره خمپاره گوش جان سپردند و از تمام اینها برای خود سندافتخار آفریدند.
جستوجوی هویت، بازیابی گذشته، تاریخ ملتها و شرقشناسی از موتیفهای معنایی تکرار شونده در آثار معلوف است. «سمرقند» و «صخره تانیوس» از پرمخاطبترین کتابهایی هستند که از امین معلوف به فارسی برگردانده شدهاند. همچنین است کتاب «هویتهای مرگبار» که مرتضی ثاقبفر آن را با عنوان «هویت» به فارسی ترجمه کرد. از دیگر مترجمان این کتاب عبدالحسین نیکگهر است که کتابهای دیگری مانند «دنیای بیسامان» و «جنگهای صلیبی» را نیز از معلوف تقدیم فارسیزبانان کرده است. دو رمان مهم معلوف یعنی «سمرقند» و «صخره تانیوس» به ترتیب به دست عبدالرضا هوشنگ مهدوی و شهرنوش پارسیپور به فارسی ترجمه شدهاند. رمان «مانی» با ترجمه حسین نعیمی، «بندرهای شرق» با ترجمه رضا دهقان و همچنین نمایشنامه «آدریانا ماتر» با ترجمه حسین سلیمانینژاد از دیگر آثاری هستند که از این نویسنده به فارسی ترجمه شدهاند.
هنر نزد ایرانیان است و بس
رمان «سمرقند» از پراقبالترین آثار این نویسنده در ایران است و دلیل آن هم مشخص است؛ پیوند سرسخت این رمان با تاریخ و فرهنگ کشورمان. در این رمان دو صفحه از تاریخ سرزمین مادریمان ورق میخورد، یکی دوران حکومت سلجوقیان با تمرکز بر فعالیتهای حسن صباح و دیگری انقلاب مشروطه. امین معلوف در «سمرقند» دست نوشتههای رباعیات خیام را با این دو بخش از تاریخ ایران پیوند میزند و رمانی تاریخی خلق میکند که در سطربهسطر آن علاقه به فرهنگ ایران به چشم میخورد. در تحلیل رمان «سمرقند» باید به این نکته توجه داشت که معلوف با فاصله و واسطه از ایران روایت میکند و در کل نگاه نویسنده غیربومیگراست. خواننده در وهله اول با خواندن روایت داستانی از زندگی خیام، با شاعر محبوب خویش از زاویهای دیگر آشنا میشود و در ادامه به شناخت غربیها از این شاعر میرسد.
این رمان در جهان عرب هم از شهرت فراوانی برخوردار است تا آنجا که اخیرا سریالی به همین نام توسط کارگردان عرب؛ ایاد الخزور جلوی دوربین رفت و در ماه رمضان سال 1395 از چند شبکه عربی پخش شد. در نقدی که شبکه العالم بر این سریال نوشته آن را سریالی ضدایرانی دانسته است. در این سریال با پرداختن به زندگی حکیم عمرخیام نیشابوری فیلسوف و رباعی سرای ایرانی و حسن صباح بنیانگذار دولت اسماعیلیه؛ ایرانیان از یک سو افرادی خوشگذران و از سوی دیگر افرادی جنگ طلب معرفی شدهاند.
به هر حال هیچ یک از این حاشیهها منکر عشق این نویسنده عرب به فرهنگ ایرانی نمیشود. نقش پررنگ خیام در این اثر سبب شد تا رمان «سمرقند» در ایران چندین بار ترجمه شود و همچنین مورد استقبال غربیهایی قرار بگیرد كه سالها است با این شاعر پرآوازه ایرانی آشنا شدهاند. این كتاب در سال 1376 برای نخستین بار با عنوان «سمرقند: دستنویس سری» با ترجمه كاظم شیوارضوی توسط انتشارات دستان منتشر شد. همچنین محمد قاضی و احمد سادات عقیلی از دیگر مترجمان این کتاباند. ترجمه عبدالرضا مهدوی آخرین ترجمه این کتاب است که در سال 1390 از سوی انتشارات مروارید منتشر شد.
فتح قلههای جوایز
آنچه شهرت جهانی معلوف را رقم میزند، رمانی به نام «صخره تانیوس» است که جایزه معتبر ادبی گنکور را برایش به ارمغان آورد. این رمان شرح جانفشانیهای پدر و پسری است برای نجات آبروی آرمانی خود و نویسنده در این اثر از خلال ماجرایی روستایی به واقعیتهای زادگاهش یعنی لبنان نقب میزند. معلوف درونمایه این اثر را از یک داستان حقیقی الهام گرفته است؛ قتل یک خلیفه که در قرن نوزدهم به وسیله شخصی به نام ابوکشک مألوف. ویژگی بارز نثر معلوف یعنی مقطعنویسی در این رمان به کرات به چشم میخورد.
در بخشی از این رمان درخشان میخوانیم:
«در دهکدهای که زاده شدم، صخرهها هر یک نامی دارند. صخرهای به نام کشتی وجود دارد، صخرهای به نام سر خرس، صخرهای به نام تله، دیگری به نام دیوار، یکی هم به نام دوقلو، که سینههای غول هم نامیده میشود. به ویژه صخرهای به نام سنگ سربازان. این همان جایی است که در قدیم نیروها برای تعقیب سربازان فراری به کمین مینشستند. هیچ کجا بیشتر از اینجا مورد احترام، با ارزش و سرشار از افسانه نیست. با این حال زمانی که در رویا چشماندازیهای کودکیام را باز میبینم، صخره دیگری بر من ظاهر میشود. تصویر یک تخت شاهنامه که جای نشستن آن گود و کارکرده شده است، با پشت بلند و صاف که دستهایش از هر طرف اندکی خمیده است. فکر میکنم این صخره، تنها صخرهای است که نام یک انسان، تانیوس، را بر خود دارد.»
رمان «صخره تانیوس» در سال 1374 با ترجمه شهرنوش پارسیپور از سوی نشر ثالث در ایران منتشر شده است.
معلوف در آثار خود به شکلی ویژه درد و رنج انسانها را از فقدان بیان میکند. این فقدان میتواند مربوط به هر چیزی باشد، مرگ عزیز، جلای وطن، جنگ و ... اما جراحاتی که معلوف در آثارش به تصویر میکشد مانند سرچشمه آنها برگرفته از روح و جان انسان است. معلوف در مصاحبهای که پس از انتخابش برای عضویت آکادمی فرانسه، در 23 ژوئن 2011 با اِگی وُلرانی، مترجم ایتالیایی آثارش انجام داده در این باره گفته است:
« اگر بخواهم قاعده اعتراف را رعایت کنم، به حکم منطق باید از لایههای گوناگون جراحتم پرده بردارم... یک جراحت خودش را اعلام نمیکند، خودش را حس میکند، خودش را حدس میزند؛ میان جراحت و شخص مجروح، داد و ستد دائمی تظاهر متقابل و اعترافات فریبنده برقرار است. جراحت را گاهی افشاء میکنند تا آن را بهتر پنهان کنند، گاهی نیز آن را پنهان میکنند تا بهتر افشا شود... همین جراحت است که گذر به نوشتن را هموار میکند. مرکب خون از زخم بیرون میجهد. منظورم از زخمی هویتی است، احساس دردناک در جایگاه خود نبودن، نه در جایی که آنجا متولد شدهای و نه در هیچ جای دیگر... برای من خاستگاه این جراحت، نخست مربوط به احساسی است که از دوران کودکیام دارم، احساسی چارهناپذیر بیگانهبودن، هرجا که باشم. و از آن جا منبع این خشم که بخواهم دنیا سر به سر از بیگانگان و از اقلیتها ساخته شده باشد.»
این مصاحبه را عبدالحسین نیکگهر یکی از مترجمان آثار معلوف نخستین بار به فارسی برگردانده است.
از دیگر کتابهایی که برای معلوف شهرت به ارمغان میآورد، «لئوی آفریقایی» است. معلوف در این رمان به شرح زندگی جهانگردی ناشناخته از سده شانزدهم ملقب به لئوی آفریقایی میپردازد. این رمان به زبانهای مختلفی از جمله فارسی ترجمه شده است. مترجم این اثر قدرتالله مهتدی است. «لئوی آفریقایی» اولین اثری است که از معلوف از سوی نشر سروش در سال 1368 به فارسی ترجمه و منتشر شده است.
در آخرین سطرهای این کتاب میخوانیم:
« در رُم، تو پسر افریقایی بودی؛ در افریقا تو پسر رومی خواهی شد. هرجا که باشی، برخی میخواهند پوست تنت و دعاهای قلبت را بکاوند، مواظب باش غریزهشان را پروار نکنی، مواظب باش سرتسلیم فرود نیاوری، مسلمان، یهودی یا مسیحی، تو را باید همان که هستی بپذیرند، یا از دست بدهند. آنگاه که به نظرت روح انسانها گنجایش نداشته باشد، به خودت بگو، زمین خدا وسیع است، دستها و قلب خدا وسیعاند. تردید نکن که به دوردستها بروی، به آن سوی همه دریاها، به آن سوی هم مرزها، به آن سوی هم وطنها، به آن سوی هم باورها. در مورد خودم، من به پایان سیاحتهایم رسیدهام، آرزوی دیگری جز زندگیکردن ندارم، در محیط خانوادگیام، روزهای طولانی در آرامش. و از میان آنهایی که دوستشان دارم، اولین کسی باشم که عزیمت میکند، به سوی آن منزل نهایی، آنجا که هیچ کس در برابر خالق بیگانه نیست.»
معلوف پس از جایزه گنکور برنده نوبل اسپانیا میشود؛ جایزهای که پیش از این به خوان رولفو، ماریو بارگاس یوسا، کامیلو خوزه سلا، گونتر گراس، دوریس لسینگ، آرتور میلر، پل آستر و اسماعیل کاداره اهدا شده است. او هنگام دریافت این جایزه گفت:
«این جایزه برای من معنا و اهمیت بسیار ویژهای دارد، زیرا رابطه من با اسپانیا رابطهای بسیار قدیمی است. ماجرای اولین رمان من به نام «لئوی آفریقایی» در آندلس آغاز میشود و آندلس در تاریخ تمدن بشری جایگاه ویژهای دارد. آندلس جایی است که تمدنهای عربی، اسلامی، اسپانیایی، اروپایی، مسیحی و یهودی با هم تلاقی پیدا میکنند و من اکنون با این شرایطی که در جهان برقرار است، احترام ویژهای به جایگاه آندلس در تاریخ جهان میگذارم.»
نه شرقی نه غربی، هویت انسانی
«هویتهای مرگبار» از دیگر آثار مهم این نویسنده است که به فارسی برگردانده شده. این رمان را اولین بار مرتضی ثاقبفر به فارسی ترجمه کرده و در سال 1382 از سوی انتشارات ققنوس راهی بازار کتاب ایران شده است. همچنین نشر نی ترجمه دیگری از این کتاب را از عبدالحسین نیکگهر در سال 1389 وارد بازار کتاب کرد که تا به حال سه بار تجدیدچاپ شده است.
رمان «هویتهای مرگبار»را مانیفست این نویسنده دانستهاند. معلوف در این کتاب با زبانی شفاف و نگاهی بیطرفانه مشکل بحران هویت را با مرور رخدادهای دهشتناک دهههای اخیر کشورهای لبنان، یوگسلاوی سابق و... و همچنین بحران همهگیر شدن فرهنگ غرب بهویژه آمریکا را مطرح و راههای پیشگیری از آن را به چالش میکشد.
حذف و طرد انسان از خاستگاهش موضوعی است که معلوف در نگارش این اثر به آن توجه دارد. وقتی به زندگی و سرگذشت خود معلوف نگاه میکنیم دغدغه جدی او را از بیان چنین مسائلی به روشنی درمییابیم؛ مسیحی عربزبانی که بیش از بیست سال در لبنان زیسته و بیست و چند سال هم در فرانسه.
شکلگیری هویتهای دینی و فرآیندهای هویتسازی از دیگر مسائلی است که در این کتاب به آن پرداخته شده است. معلوف در این کتاب چهره هویت جدیدی را به تصویر میکشد که حاصل از تقابل و تلفیق فرهنگهایی است که یک انسان در طول زندگی خود با آنها روبهرو میشود و به ناچار به همهویتشدن تن میدهد.
معلوف در بخشی از این کتاب مینویسد:
«به موازات مبارزه برای عامگرایی ارزشها، ضروری است که بر ضد هماهنگسازی فقیرکننده، بر ضد برتریجویی ایدئولوژیکی یا سیاسی یا اقتصادی یا رسانهای بر ضد هماهنگسازی تحمیقکننده، بر ضد هر آنچه که کثرت بیان زبانی، هنری، فکری را دهنبند میزند، بر ضد هر آنچه که در راستای دنیایی تکصدایی بچگانه است. یک نبرد برای دفاع از برخی رویهها، برخی سنتهای فرهنگی، اما نبردی هوشمندانه، سختگیر، گزینشی، بدون ترس مفرط و پیوسته باز به روی آینده..»
یکی از مهمترین فصلهای این کتاب «رام کردن پلنگ» نام دارد که سوگیریهای نویسنده را درباره تقابل یک انسان و میزان پذیرش او را از خردهفرهنگهای دیگر نشان میدهد. معلوف معتقد است اگر انسان به راحتی دربرابر فرآیندهای جهانی هویتسازی تسلیم شود آن گاه است که دچار هویتی مرگبار میشود که هیچ مفری از آن نیست.
رمان «سرگشتگان» آخرین کتابی است که از امین معلوف به فارسی ترجمه شده است. این رمان را اخیرا نشر روزنه با ترجمه سیدحمیدرضا مهاجرانی راهی بازار کتاب کرده است. معلوف در این رمان نگاهی خاص به مهاجران و ماندگان دارد. او با تصویری که از ماندگان و نه مهاجران در موطن خود ارائه میدهد به نوعی از تقدس این واژه آشناییزدایی کرده است. ماندن ماندگان در این رمان به دلیل پایداری نیست و ترس است که باعث ماندگاری و تنزل شخصیتی آن قوم تا حد مترسک میشود. این کتاب داستان مردمی فرومایه است که بسیار دیر پی میبرند که قداستی در جنگی که درگیر آنند نیست و در نهایت به دلال جنگ تبدیل میشوند. ماندگان در این رمان میجنگند اما نمیدانند خونخواهیشان برای چیست.
«سرگشتگان» درباره جنگهای داخلی لبنان است. این رمان داستان مردمانی است که خود را نسلی سوخته میدانند. نسلی که در آتش جنگی سوخت که در زمان فروزش شعلههایش آن را تقدیس میکردند؛ در حالی که مقدس نبود. معلوف در این رمان معتقد است؛ آنانی که در دوران جنگ در لبنان ماندند، نادارانِ ناتوانی شدند که به ستایش قدرت روی آوردند. ستایشی که ریشه در باور ضعف ابدی ایشان داشت. پرستشی که جلوه عمیق ترس بوده و هست.
در ابتدای رمان «سرگشتگان» میخوانیم:
«دو روز پیش از آن حادثه اسفآلود و دردناک، آدم داشت در دفتر یادداشتش چنین عباراتی را مینوشت:
نام من در برگیرنده ولادت بشریت است و شروع آدمیت. البته من به بشریتی نسب میبرم که به کهنگی و کهنسالی میگراید.
هرگز نتوانستم بفهمم که چرا پدرم این نام را بر من نهاد. در سرزمین مادریم «آدم» اسمی است نادر و قبل از من هم هیچ یک از افراد خانوادهام چنین نامی نداشتهاند. خوب به خاطر میآورم که یک روز از پدرم علت انتخاب این اسم را پرسیدم. او در پاسخ فقط به یک جمله اکتفا کرد: آدم پدر همهی ماست.»
میتوان گفت شخصیت «آدم» کاراکتر مورد علاقه معلوف در تمام آثارش است؛ یک استعاره انسانی که در تمام کتابهایش به شیوهای که خاص نویسنده است، ابراز وجود میکند. در بیان دغدغه اصلی این نویسنده بهتر آن است که به توصیفی که گاردین در معرفینامه خود از این نویسنده تحت عنوان «پسر جاده» ارائه میدهد اکتفا کنیم:
«معلوف نویسندهای است که کاراکترهای تاریخیاش روی پلی میان فرهنگ و قارههای جهان در حرکتاند... کتابهای او از مهاجرت و جنگ میگویند، از انسانهایی که با هجوم زبانها و فرهنگهای مختلف مسموم شدهاند و تبدیل شدهاند به مسافرانی سرگردان در ایستگاههای فرهنگ، دین و زبان.»
نظر شما