بازنشر گفتوگویی با مرحوم محمدعلی شعاعی
نگاه ما در ادبیات کودک، نگاه به آینده است/ در حوزه مدیریتی کتاب کودک، کار بر زمین مانده زیاد داریم
شادروان محمدعلی شعاعی، در آخرین مصاحبه خود، پیش از آرامش ابدی، چالشها و راهکارهای مدیریتی حوزه نشر کودک و همچنین فرهنگسازی در خصوص ترویج مطالعه در میان این گروه سنی را بررسی کرده بود. او در این مصاحبه توضیح داد که نگاه به ادبیات کودک، نگاه به آینده نسلی است که در حال تربیت شدن برای آینده هستند. خلاصهای از این گفتوگو، توسط ایبنا بازنشر میشود.
در کارنامه او، مدیرکلی دفتر مجامع و تشکلهای وزارت ارشاد، مدیریت دفتر توسعه نشر بینالملل، مدیریت بخش بینالملل نمایشگاه کتاب تهران، ریاست نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران و بسیاری مسئولیتهای دیگر دیده میشود.
پیش از درگذشت این مدیر دلسوز درباره سیاستهای کلی نشر کتاب کودک و نوجوان و نقش و جایگاه نقد به گفتوگو نشستهایم. این گفتوگو در شماره نخست فصلنامه نقد کتاب کودک و نوجوان منتشر شده بود. شعاعی با صداقت و شفافیت درباره عملکرد خود در سالهایی که معاون فرهنگی وزارتخانه بود سخن گفت و چون همیشه با آرامش و متانت به نقدها و پرسشها پاسخ داد. بخشهایی از این گفتوگو، به مناسبت هفتمین روز درگذشت او، از سوی خبرگزاری ایبنا بازنشر میشود.
پس از اینهمه تجربه، امروز اگر از شما بپرسیم مشکل اصلی کتاب کودک و نوجوان چیست، چه پاسخی میدهید؟
به این سؤال نمیتوان پاسخ اداری داد. جواب این سؤال نیازمند یک چارچوب فکری است. اول باید دید کار کتاب کودک چیست. کار کتاب کودک پس از سرگرمی که در جای خود ارزشمند است، حرکت با نگاهی تربیتی است که جامعه به دنبال آن است. کودکان آینده مملکت هستند. هرگونه فضیلتی که به آنها بیفزاییم در آینده خود را نشان خواهد داد. کتاب کودک را باید از این منظر توصیف کنیم. نگاه ما در کتاب کودک، نگاه به آینده است. حالا سؤال این است که آیا پدیدآورندگان کتاب کودک در سطوح مختلف متوجه این جایگاه حیاتی هستند یا خیر. به نظر من این توجهِ لازم به شکل شایسته در میان همه پدیدآورندگان (نویسندگان، ناشران و مدیران دولتی) وجود ندارد. آیا ما آینده مطلوب را به شکل واضح و شفاف تعریف کردهایم؟ و آیا این کتابهای کودک متناسب با تعریف ما از آینده هستند؟ اگر به این سؤالها پاسخ بدهیم به نظر من میبینیم که کتابهای کودک ما با حرکت در مسیر آینده مطلوب فاصله دارند و علت اصلی این آشفتگی و افت محسوسِ تولید و مصرف در حوزه کتاب کودک همین بیتوجهی به پیوند کتاب کودک و آینده است.
کتاب کودک یکی از ده شاخه حوزه نشر نیست که بخواهیم درباره محتوا، اقتصاد و مشکلاتش صحبت کنیم. کتاب کودک تصویری از آینده و کلیت آینده نشر در کشور است. در آیه 15 سوره احقاف پاسخ به این سؤال را بهوضوح میبینیم. در این آیه در قالب یک دعا به گذشته و والدین، به وضع موجود و به آینده یعنی فرزندان اشاره میشود. یعنی آینده هر فردی با فرزندان او تعریف میشود. کودک هم امروز و هم آینده ماست. این آیه میگوید اگر ایرادی در من هست در فرزندانم آن را اصلاح کن. جامعهای به سمت توسعه میرود که فرزندانش نسبت به والدین خود اصلاح شده باشند. هدف اصلاح ایرادهای امروز ما در فردای کودکان است.
گام اول تغییر در این رویه چیست؟ میخواهم بدانم باید از کجا شروع کنیم؟
اول باید پدیدآورنده و کسی که دست به قلم میبرد مجهز باشد. نویسنده کتاب کودک نمیتواند کسی باشد که تنها زبان و نگارش برای کودکان را میشناسد. قدم اول آگاهی، باور، تسلط نویسندگان به ارزش کار خود، آینده مطلوب و مبانی فکری و ارزشی جامعه است. اگر قرآن ارزشهایی مثل علم، تقوا، احسان، صبر و توکل را ترویج میکند، نویسنده باید اول این مفاهیم را بشناسد و باور داشته باشد و بعد با تسلط بر موضوع و با توجه به شرایط زمانه در آن راستا حرکت کند و آثاری خلاقانه، هنرمندانه، زیبا و خواندنی مبتنی بر آن ارزشها و همسو با تصویر آینده پدید آورد و در قابی زیبا و امروزی ارائه کند. البته این کار تنها از پدیدآورنده ساخته نیست و نیازمند پشتیبانیهای تحقیقاتی و حمایتهای پژوهشی است تا بازخورد کارها سنجیده شود و امکان اصلاح و بهبود دائمی آثار فراهم شود. وظیفه دولت حمایت جدی از پدیدآورنده است. پژوهش، ارائه اطلاعات، آموزش پشتیبانی از پدیدآورنده، قطعاً وظیفه دولت است تا آثاری اصیل و در عین حال نو، روزآمد و تأثیرگذار داشته باشیم. با این نگاه درخواهیم یافت که خیلی از کارهای واجب و برزمینمانده داریم و باید انشاءالله برایش برنامهریزی کنیم.
پس طبق فرمایش شما اگر وزیری بخواهد سامانی در حوزه کتاب کودک ایجاد کند، نقطه شروع این حرکت، پدیدآورندگان هستند. به نظر شما مسئول و مجری این تحول نویسندگاناند یا قبل از نویسندگان به ایجاد یک نهاد طراح و سیاستگذار نیاز داریم؟
اگر بخواهم با مثالی جواب بدهم میگویم پدیدآورنده باغبان است. برای محصولات باغ که در واقع همان کتابهای کودک است، این باغبان زمین مناسب، آب، آفتاب و... نیاز دارد که باید برای او فراهم باشد. والدین، مدیران اجتماعی و دولت در این سیر نقش دارند؛ نظام پدیدآورندگی باید اصلاح شود، حمایتها، تشویقها و نظارتها تعریف شود، امکان گفتوگو و تضارب آراء فراهم شود. والدین، مربیان، نویسندگان و منتقدان همه بیایند و نظر خود را بیان کنند. باید همه جامعه نگران کتابهای تولید شده و تأثیر و کارآمدی آن باشند و همه برای اصلاح و تعامل و گفتوگو بکوشند. خود بچهها نقش فعال پیدا کنند و نظر آنها دخیل شود.
فرض کنیم نویسنده کاملاً متعهد و توانمند است و نظامهای تشویق و تحدید هم وجود دارند. آیا ما هنوز چیزی کم نداریم؟ هدف، انتظارات و مقصد کجا تعریف شده؟ آیا نباید نهاد و مرجعی، اهداف و چشمانداز را ترسیم کرده باشد؟
ساختار فکری و نظام هدایتی حاکم بر فرهنگ ما تا حد زیادی روشن است. اینجا جمهوری اسلامی ایران است. پیشینه تاریخی ما، قرآن، احادیث، قانون اساسی، سند چشمانداز، برنامههای توسعه و ... این را ترسیم کردهاند. شاید بفرمایید روشن و شفاف نیست. من هم قبول دارم و این با نقد محقق میشود؛ ما نیازمند نقد جدی حرکت فرهنگی هستیم تا مسیر شفاف شود، اما مسیر کلی و هدف نهایی با توجه به بسیاری از جزئیات قرآن ترسیم شده و من ابهامی در هدف نمیبینم. ابهامی اگر باشد در روشهاست.
من با ایجاد یک نهاد و شورای جدید موافق نیستم. شوراهای متعددی داریم که در حوزه فرهنگ به فعالیت مشغولاند، اما مسئولیت نهایی با خانواده است. اگر خانواده توجیه باشد همه این مصوبات، برنامهها و توصیهها میتواند عملی شود و اگر خانواده در این امر توجیه نباشد، خیر. وقتی مربی اصلی که مادر است نداند به کدام سمت در حرکت است دیگر اصلاً مهم نخواهد بود که بیرون از خانواده چه اتفاقی در حال رخ دادن است. وقتی مادری نداند که فرزندش چه کتابی نیاز دارد یا به طور کلی اصلاً نداند که کودک او نیازمند کتاب است، دیگر در این شرایط شما چه انتظاری خواهید داشت که او بیاید و بهترین پدیدهها و اتفاقاتی که بیرون در حال افتادن است را بخواهد انتخاب کند؟
جایگاه اصلی تربیت کودک خانواده است و چنانچه در این راستا خانواده آگاه به وظیفه و تکلیف خود نباشد یعنی نداند در امر تربیت مسئولیت و وظیفه او چیست دیگر کاری از کسی ساخته نخواهد بود که البته در این صورت ممکن است بگویید بهتر است در ابتدا برای خانواده یک فکر اساسی شود که خوب اشکالی ندارد این هم یک روش است اما در این صورت هم باز باید واسطهای وارد شود و آن هم در صورتی که خودش را در مسئله تربیت کودک فعال مایشاء نداند، بلکه به این صورت باشد که بهعنوان راهنما در کنار خانواده باشد تا خانواده بتواند کارش را درست انجام دهد.
آیا ترجیح میدهید یک فصلنامه یا سالنامه پژوهشی متشکل از یک هیئتعلمی داشته باشیم یا رسانه و نشریهای خیلی ساده، جذاب، عامهپسند و شیرین و روان که مادر خانواده را مخاطب قرار میدهد و از اهمیت خواندن کتاب برای او بگوید و کتابهای خوب تازهمنتشرشده را به او معرفی میکند؟
هیچیک از اینها اولویت بر دیگری ندارد، هر کدام باید کار خودش را انجام دهد و در این مورد حتماً این هر دو باید باشد و حتی بیش از این دو تا. یعنی اینطور نیست که صرفاً با این امکانات محدود و این مدیریتی که به آن اشاره شد این مهم انجام پذیرد. شما باید در نظر داشته باشید که کل نظام آموزشی اعم از دبستان، پیشدبستانی و راهنمایی یعنی دوران پیش از دبیرستان باید در خدمت این کار قرار گیرد؛ صدا و سیما باید کمک کند، ناشران باید کمک کنند، نویسندگان باید کمک کنند، مطبوعات باید نقش ایفا کنند. همه اینها در جای خود قرار دارند. یعنی نقشی که هر یک از اینها به نوبه خود موظفاند ایفا کنند نباید فراموش شود. پژوهشگران در سطوح مختلف باید کار کنند. یعنی هم برای نخبگان باید کار شود چون نقش دارند، چه آنهایی که در نقش پدیدآورنده هستند، چه آنهایی که میخواهند وضع موجود را نقد کنند، چه آنهایی که میخواهند برای آینده برنامهریزی کنند و چه آنهایی که خلاقیتها را حمایت میکنند یعنی از همه اینها در جای خود باید حمایت شود. برای همه اینها نشریه لازم است، مرکز تحقیقاتی لازم است، حمایت لازم است بهخصوص باید بودجه اختصاص پیدا کند تا اینکه شما بتوانید این ماشین بزرگ تربیت آینده فرزندان را راه بیندازید. چراکه اینها در واقع جامعه 15 – 20 سال بعد از شما هستند که چنانچه شما امروز برای اینها هزینه کنید هزینههایتان در آینده کاهش خواهد یافت.
بنابراین بهعنوان یک مدیر فرهنگی اگر دغدغهام این است که به طور مثال معارف دینی در جامعهام افزایش پیدا کند راهش این نیست که از کتابهای دینی موجود حمایت مستقیم کنم؛ بلکه بخشی از این بودجه باید به حوزه کودک اختصاص پیدا کند. مثلاً اگر میخواهیم علم، دانشهای نوین و امثالهم در جامعه گسترش پیدا کند لازمه آن صرفاً حمایت مستقیم از آن کتابها در این مقطع نیست، بلکه شاید بخشی از آن هزینهها باید برای حوزه کودک صرف شود.
من هم صحبت شما را هم در مورد کتاب کودک و هم در حوزه دین تأیید میکنم. بگذارید تعریف جدیدی ارائه کنم که به نظر من کتاب دینی هم بخشی جدا از کتابهای دیگر نیست؛ چراکه در واقع نگاه دینی و توجه به آن باید در تمام کتابهای ما حضور داشته باشد حتی در کتابهای علوم محض. اگر کتابهای ما با این نگاه دینی همه چیز را در بر بگیرد آن وقت دیگر به کتابی جداگانه به نام کتاب دینی نیازی نیست؛ آن وقت است که کتاب قصه میشود کتاب دین، کتاب علم میشود کتاب دین، یعنی در واقع کتاب دینی همان کتابی خواهد شد که آیات و نشانههای الهی را دارند در آن تعریف میکنند، مگر شما از یک کتاب دینی چه انتظار دیگری دارید؟ بنابراین این صحبت شما برای دو حوزه بسیار مهم تعیین تکلیف میکند و درست هم است و آن این است که کتاب کودک اصلاً کتابی در ردیف کتابهای دیگر نیست یعنی شامل ردههای دهگانه نمیشود و خود اصلاً سرفصل جداگانهای است. خودش باید ده بخش جداگانه داشته باشد. این راجع به کتاب کودک؛ در مورد کتاب دینی هم اعتقاد من همین است؛ یعنی اصلاً نباید کتابی بهعنوان کتاب دینی به صورت کتابی جداگانه تعریف شده باشد، چراکه همه کتابهای ما باید کتاب دین باشد؛ از ادبیات گرفته تا همه حوزههای فرهنگی و غیرفرهنگی.
باز میگردیم به بحث قبلیمان که اولویت حرکت ما از خانواده است. روند موجود را به چه شکل میدانید؟ یعنی شما به عنوان یک مدیر و مطلع فرهنگی فکر میکنید در حوزه کتاب به همان اندازه که لازم بوده ما به نخبگان، به پدیدآورندگان و به خانواده و حتی به خود کودکان، برای ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی توجه کردهایم؟
طبیعتاً نشریات یکی از ابزارهای مدیریت فرهنگی هستند و به اینکه پیامها رسانده شوند و مطالب به دست مخاطبی که لازم است برسد کمک میکنند. ما امروز رسانههای متعددی را در اختیار داریم که بخواهیم این کار را انجام دهیم، به خصوص رسانههایی که الان در قالب دیجیتال تولید میشوند و دسترسی به آنها هم خیلی آسانتر شده است. نمیدانم اینها در شرایط موجود چه جایگاهی دارند ولی آنچه مسلم است امکان بسیار خوبی است برای اینکه ما بتوانیم به عموم دسترسی پیدا کنیم و پیامهای خودمان را به اطلاع آنها برسانیم.
قطعاً اطلاعرسانی برای عموم جامعه و بالا بردن سطح فرهنگی خانواده بسیار مهم است ولی یک چیزهایی را نمیشود ناگهان وسط کار وارد کرد. اگر والدین موجود، کتابخوانی برایشان مهم نیست دیگر انتظار نداشته باشید نسل بعدی ما خیلی کتابخوان باشند. ما دچار داستان مرغ و تخممرغ هستیم. یعنی ما دچار مشکلی هستیم که در آن میبایست در ابتدا والدین فرهنگ کتابخوانی را ایجاد کنند ولی بعد میگوییم در حال حاضر کتابخوانی اهمیت فوقالعادهای ندارد! به نظرم میرسد اینجا باید یک راه میانهای را انتخاب کرد.
نمیشود همه چیز را به مردم و به عموم سپرد و انتظار داشت که ناگهان معجزهای اتفاق بیافتد. حال آنکه نسل امروز در تربیت دوران کودکیشان خیلی کتابخوان نبودهاند. از آن طرف هم نمیتوان گفت حالا که اینطور هست این کار را رها کنید. باز به نیاز امروز جامعه برمیگردیم که به نظر میرسد اگر ما نیازهای امروز جامعه را آسیبشناسی کنیم و از خود والدین امروز سؤال کنیم که چه آسیبهایی را تشخیص میدهند نقطه آغاز ارتباط ما با آنها شروع میشود. اگر شما به خانوادهای مراجعه کنید و ببینید که اینها در واقع متوجه شدهاند که در روند تربیتیشان یک کاستیهایی وجود دارد و اگر کتاب را در جامعه و خانوادهشان میآوردند برخی مشکلاتشان برطرف میشد و آن وقت اگر ما این را بهعنوان یک عبرت یا تجربه بتوانیم منتقل کنیم، احتمالاً والدین نسل بعد متوجه این آسیب خواهند شد و به آن مراجعه خواهند کرد. یعنی شما نمیتوانید برای خانوادهای که والدین آن الان 40 ـ 50 سال دارند و فرزندانش همه رشد کردهاند و به سن بلوغ رسیدهاند و فرایند تربیت فرزندان در خانواده دیگر تمام شده است، کاری برایشان کنید و قطعاً باید برای کسی که هماکنون در سنین کمتری قرار دارد یعنی مثلاً مادری که الان در حدود سنی 27 ـ 28 سال قرار دارد و یک فرزند 4 ـ 5 ساله دارد او باید متوجه این باشد که یک آسیبی وجود دارد؛ این به آن معنی است که در واقع والدین جوان منظور نظر ما خواهند بود که ما در مورد آنها باید آسیبشناسی کنیم و به آنها بگوییم که آسیبهای قبلی را چطور میتوان برطرف کرد و کتاب را به عنوان یک درمان یا چاره به آنها معرفی کنیم. در این روند فرقی نمیکند در کنار کتاب، فیلم سینمایی و کارتون یا بازیهای کامپیوتری هم میتواند بهعنوان محصول فرهنگی این نقش را ایفا کند
به نظرتان بهتر نیست به جای اینکه ما درصد و حجم بالایی از کتابهای منتشرشده در کشورمان آثار ترجمهای باشد میباید اولویت ما این باشد که جلسات مشترکی بین نویسندگان ایرانی و خارجی برگزار شود و در سمینارها شرکت کنند و بحثهای پژوهشی و علم بیشتری داشته باشیم تا صرفاً ترجمه این آثار؟
راستش را بخواهید من در این حوزه بیشتر به پدیدآورندگان امیدوارم. یعنی این کار مدیران نیست و به این معنی است که پدیدآورنده ما در جریان تولید جهانی باید باشد و اگر قرار است امروز یک سبک جدیدی اتفاق بیافتد اینطور نباشد که آن سبک بیاید اینجا ترجمه شود و بعد ما از او یاد بگیریم و تولید کنیم. خوب است که ما به پدیدآورندگانمان کمک کنیم که در جریان پدیدآورندگی جهانی قرار داشته باشند و آن چیزی را که مناسب فرهنگ ماست تولید کنند قبل از اینکه آن محصول در اینجا ترجمه شود و این خلأیی است که باعث میشود حتی از نظر اقتصادی هم پدیدآورندگان ما در این میان ضرر کنند؛ چراکه دستشان بسته است در حالی که همان فیلم و کتاب و همان داستان را ما با فضای ایرانی میتوانیم تولید کنیم و به بازار خودمان عرضه کنیم که این در بحثهای کپیرایت اتفاق میافتد. یعنی اگر ما در این مقوله وارد و درگیر شده بودیم میتوانستیم در فرایند تولید آن اثر شرط بگذاریم که چنین ویژگیهایی باید رعایت شود و آنها هم میپذیرفتند. اما چون ما در این جریان حضور نداریم، این مسئولیت به گردن خود نویسنده میافتد که بالاخره ما باید اثر ایرانی تولید کنیم؛ هیچ اشکالی ندارد و این را بهعنوان یک ایراد نباید ببینیم که مثلاً اگر یک اثر موفقی در دنیا اتفاق افتاده است ما بیاییم ایرانیاش را تولید کنیم و متناسب با نیازهای بومیمان آن را بازتولید کنیم؛ اتفاقاً با توجه به اینکه این موضوع اخیراً در جریان یک سریال تلویزیونی اتفاق افتاده بود و آن را منفی دانسته بودند، به نظر من این نهتنها عیب نیست بلکه حُسن است که ما بتوانیم هنرمندانه آن اثر را با فرهنگ خودمان منطبق کنیم نه به صورت منفعلانه، یعنی آن چیزی که باید اتفاق بیافتد پدیدآورندگی هنرمندانه و مسلط از آن اثر در فضای جامعه باشد.
شما سالها سکاندار نشر کشور در معاونت فرهنگی وزارت ارشاد بودید. چنانچه شما با اطلاعات امروز در آن جایگاه بودید کدامیک از کارهایی را که آن سالها اقدام به آن کردهاید، انجام نمیدادید یا کدامیک از کارهایی را که نکردهاید، امروز اعتقاد دارید که بایست انجام میدادید؟
وقتی شما یک رویداد بزرگ را در مورد مسئلهای که درگیر آن هستید ایجاد میکنید به همه افراد مسئول نسبت به آن فراخوان میدهید و به دنبال آن همه در یک جا جمع میشوند، در کنار یکدیگر قرار میگیرند و اینجا جایی است که میتوان خیلی از صحبتها و مسائل را گفت و شنید و چارهاندیشی کرد. مهمترین کاری که به نظرم در دورهای که بنده در حوزه کتاب کودک و نوجوان مسئولیت داشتم اتفاق افتاد و فراتر از کتاب هم تأثیر داشت آن جشنواره بزرگ کتاب کودکی بود که اسفند 1383 در استان کرمان برگزار شد. خوب طبیعتاً همه مسئولان اعم از وزیر وقت، استانداری محل، امام جمعه محل و مسئولان شهر کرمان در آن نقش کلیدی داشتند و طبیعتاً باید از همه دستاندرکاران این امر اعم از نویسنده، تصویرگر، منتقد، روزنامهنگار و ناشرانی که در آن جمع حضور داشتند، تشکر کنم.
آن رویداد با همین رویکرد تشکیل شد که ما امیدوار بودیم بتوانیم با ایجاد کانونی که مسئله اصلی آن کودک و نوجوان است به مسائل آنها بپردازیم. استقبال بسیار خوب کرمانیها خودش کمککننده بود و همچنین حضور فعال طیفهای مختلف فکری در آن جمع با توجه به اولین سال برگزاری این جشنواره چشمگیر و قابل توجه بود. همه این عوامل در آن مراسم این امید را ایجاد کرده بود که ما بتوانیم به طور جدی به مسائل کودک بپردازیم. من خیلی خوشحال بودم از اینکه این اتفاق در حال افتادن است. خوشبختانه حضور رسانهها هم مؤید همین مطلب بود و نشان داد که ظرفیت خیلی بالایی در این حوزه وجود دارد. متأسفانه جشنواره کتاب کودک کرمان و همایش بینالمللی کتاب کودک که با حضور سخنرانان خارجی برپا شد، با وجود مصوبه هیئت نظارت بر کتاب کودک و تأیید شورای فرهنگ عمومی با تغییر دولت تعطیل شد. البته در کنار اینها توجهی که والدین نسبت به مسئله کودک دارند که امروز خود این برای ما سرمایه بزرگی است که آنجا دیده میشد و واقعاً میشد روی آن سرمایهگذاری کرد.
کارهایی هم شروع شد و قدمهایی هم برداشته شد ولی نباید انتظار داشت که این رویدادها با یک سال و دو سال جواب بدهند. این رویدادها در صورتی جواب میدهند که سالها تکرار شوند، تبدیل به یک نهاد اجتماعی شوند، مورد توجه عموم قرار بگیرند و حتی ابعاد فرا مرزی پیدا کنند. آن موقع است که ما میتوانیم از همه یافتههای دیگران استفاده کنیم، کارهای موجود را ارزیابی کنیم، ایرادهای سال قبل را در رویدادهای سال بعد بسنجیم و قدم بعدی را بهتر برداریم.
شما جشنواره بینالمللی کتاب کودک کرمان را به عنوان یکی از برجستهترین فعالیتهای دوران خودتان در حوزه کتاب کودک نام بردید؛ غیر از این به چه مواردی میتوانید اشاره کنید؟
بله، در مورد کتاب کودک عرض کردم به این دلیل که کودکان نقشی در اداره وضعیت فرهنگی پیرامون خودشان ندارند باید به آنها کمک شود؛ به همین دلیل هم فعال شدن هیئت نظارت بر کتاب کودک برای من اهمیت داشت و فکر کردم که با توجه به نیاز اجتماع و نیاز جامعه خوب است که این نهاد شکل گیرد و خوشبختانه تشکیل آن برکاتی هم به همراه داشت. یکی از کارهای خوبی که در هیئت نظارت اتفاق افتاد آن آییننامهای بود که با کمک این هیئت توانستیم تدوین کنیم. در واقع آن آییننامه گام اولی بود برای اینکه انتظارات ما و انتظارات جامعه را از تألیف کتاب و پدیدآورندگان و ناشران کتاب شفاف کند که متوجه حدود و اندازههای کار باشند و آنها را به تعبیری در یک فضای تاریک رها نکنیم و انتظار داشته باشیم که کار دقیقی انجام گیرد. به همین دلیل طبق قانون، این جلسات تشکیل شد و آییننامهای هم تدوین شد و فکر میکنم در مدت دو سالی که تدوین این آییننامه به طول انجامید اثر بسیار مؤثری بود که به عنوان یک سند معتبر بنده هنوز به آن اعتقاد دارم و خوب است که آن کار تکمیل شود و ادامه پیدا کند که اگر بخشهایی هم به آن اضافه شود قطعاً برای پدیدآورندگی در حوزه کتاب کودک مفید خواهد بود.
در آن دوران هیئت نظارت یک نهاد تشریفاتی. جلسات منظم دو هفته یک بار داشت و معاون وزیر و دبیر هیئت نظارت که صدور مجوزهای کتاب را به عهده داشت منظم در جلسات شرکت داشتند. وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی سالی چندبار در جلسات هیئت نظارت بر کتاب کودک شرکت میکرد و گزارش میگرفت، دبیر هیئت، سالی دوبار در جلسات شورای فرهنگ عمومی و حتی گاهی در شورای عالی انقلاب فرهنگی به ارائه گزارش میپرداخت. اعضای هیئت، یک تیم قوی و معتبر بود که دو مشاور وزیر در آن عضویت داشتند. مدیر عامل کانون پرورش در آن عضو بود و به طور منظم به شکایات ناشران از اداره کتاب رسیدگی میشد و ابهامهای بررسان کتاب پاسخ داده میشد. به نظرم قانونمداری و شفافسازی که در هیئت نظارت بر کتاب کودک تجسم یافت از مهمترین دستاوردهای آن سالها بود. در همان سالها با تصویب هیئت نظارت جایگاه کتاب کودک در کتاب سال جمهوری اسلامی، تعداد جوایز کتاب کودک و جایگاه آن ارتقاء جدی یافت و بسیاری مصوبات دیگر که هیئت نظارت داشت.
به نظرتان آیا در دوران شما برنامه یا اتفاقی بوده است که انجام شده باشد و شما احساس کنید که امروز امکان انجام آن به شکل بهتری وجود دارد؟
البته شرایط سیاسی آن زمان خیلی به ما این اجازه را نمیداد که فعالیتهای گستردهای صورت گیرد و دوران مسئولیت من هم خیلی محدود بود؛ کلاً دو سال و نیم مسئولیت داشتم که شش ماه آن در دولت نهم و دو سال در دولت هشتم بود. در آن دو سال فرصت برای برنامهریزی طولانیمدت نبود ولی قطعاً اگر فرصتی باشد یک مدیر فرهنگی برای سالهای طولانی باید برنامهریزی کند و بتواند کارهایش را هر سال ارزیابی کند و سال بعد آنها را بهتر عرضه کند. لزومی هم ندارد که مدیر شخص ثابتی باشد، مدیریت میتواند تغییر پیدا کند ولی روند اداری امور باید یک ثباتی داشته باشد و آن چیزی که بهعنوان آسیب دوره خودمان میتوانم به آن اشاره کنم آن کاستیهایی است که از دوران کوتاه مدیریت پدید آمده بود و نمیشد به برنامههای درازمدت فکر کرد. قطعاً نقصهایی هم بوده است که مناسبتتر میبینم در این رابطه منتقدان صحبت کنند. ولی خود بنده آنچه مطلوب است به دلیل فرصت محدودی که وجود داشت در کار نمیبینم.
بهعنوان نکته پایانی، چنانچه بحث یا توصیهای به مدیران فرهنگی درباره کتاب کودک دارید بفرمایید.
فقط خواهشم این است که خیلی نگران این حوزه باشند، یعنی کتاب کودک را بهعنوان کاری در کنار کارهای دیگر نبینند و به آن توجه ویژه کنند.
نظر شما