نویسنده کتاب «منطق اشراق» در اتاف گفتوگوی ایبنا
فلسفی: اغلب سهروردیپژوهان در چارچوبهای ارسطویی ماندهاند/ سهروردی فیلسوف 500 سال آینده است
حسین فلسفی، نویسنده و پژوهشگر معتقد است که پژوهشهایی که تاکنون درباره سهروردی انجام شده در پارادایم ارسطویی است بنابراین سهروردی پژوهی هنوز آغاز نشده است، چون این دانشمند میخواست این پارادایم را بشکند و شکست.
ـ به نظر میرسد در ابتدای سهروردی پژوهی، وحدت رویهای در نگاه محققان نسبت به سهروری وجود داشته و اغلب محققان او را عارف، حکیم و فیلسوف میدانستند اما بعدها این رویه از بین رفت و هر محققی از زاویهای خاص به سهروردی نگریسته است. علت این مساله چیست؟
در ابتدا از شما تشکر میکنم که در وضعیت نابسامان کتاب، به کتاب میاندیشید. در این وضع آدم دلگرم میشود. سهروردی فیلسوف شاید 500 سال آینده باشد. او فیلسوف دیروز نیست و برای امروز هم نخواهد بود. در گذشته یک تفسیری از سهروردی بوده که تحت تاثیر هانری کربن است. شاید قبل از هانری کربن هم یک تفسیر کلیشه وار بوده که نگاه تاریخی است بدین معنی که محققان نگاه تاریخی به سهروردی داشتهاند به طور مثال چون حسین نصر درباره سهرودی چنین گفته، آن مباحث تکرار میشده است یا اگر در میان حوزویان، شهید مطهری نکتهای را درباره سهروردی میگفته این نکته دوباره تکرار میشده است. به ویژه تاریخ فلسفه بسیار نابسامانی که ملاهادی سبزواری از تاریخ فلسفه ارائه میدهد. ایشان بالاخره هر جا که دوست دارد بدون اینکه روش و مبنای تاریخی را به کار ببرد نسبتی به کسی میدهد و میگذرد، به طور مثال میگوید سهروردی اینگونه میگوید... و بعد وارد مطلب دیگری میشود. همینها در طول تاریخ تکرار میشوند. چون ما آثار سهروردی را در طول تاریخ ویرایش شده نداشتیم. هانری کربن روی آن کار میکند و پس از آن تفسیر از سهروردی، هانری کربنی است.
تاکنون هر چه سهروردیپژوهی از بزرگان داشتیم و کتابهایشان هم منتشر شده اینها همهاش در پارادایم ارسطویی است. بنابراین سهروردی پژوهی آغاز نشده است. شما اگر در چارچوب ارسطو بخواهید سهروردی را بشناسید، هیچگاه سهروردی شناخته نمیشود. مگر در پرتو مطالعاتی که امروز هرمنوتیک به ویژه هایدگر به فیلسوفان پیش سقراطی داشته است. اکنون عدهای میخواهند آن نگاه را به سهروردی داشته باشند. بنابراین تمام پژوهشهایی که درباره سهروردی صورت گرفته است همه در این پارادایم قرار میگیرد.
ما زمانی سهرودی را میشناسیم که از این پارادایم جدا شویم. اصلاً سهروردی میخواست این پارادایم را بشکند و شکست، اما همه سهروردی پژوهان از ملاصدرا تا امروز حتی کتابهایی که همین پارسال هم منتشر شدند در چارچوب ارسطو میخواهند سهروردی را بشناسند. در واقع نگاه منصفانهای به سهروردی نشده و این سهروردی پژوهی نیست.
ـ نظام فلسفی سهروردی چه شاخصههایی دارد؟ چگونه سهروردی توانسته پاراداریم ارسطو را بشکند؟
پارادایم ارسطو در گذشته وجود داشته و در غرب این پارادایم تا دکارت ادامه مییابد و کلیسا هم به کمکش میآید و دکارت این پارادایم را میشکند و فلسفه را وارد یک فضای دیگری میکند. عدهای میگویند مسائل فلسفه ارسطو 200 عدد بوده ولی اکنون مسائل فلسفه اسلامی 500 یا 700 عدد است. اما وقتی پارادیم هست، مسائل هر چه کم و زیاد شوند باز آن پارادایم هست و در آن تغییری ایجاد نمیکند. شما میتوانید دکورتان را عوض کنید اما همچنان در آن اتاق هستید. بنابراین در پارادایم هر تغییری ایجاد کنید باز آن پارادایم وجود دارد. فلسفه دکارتی کار زیادی انجام نمیدهد و سه اصل میآورد؛ «من میاندیشم پس هستم» این یک پارادایم جدید میشود، که در پارادایم ارسطو جا ندارد اما فلسفه اسلامی در چارچوب فلسفه ارسطو است. ما متکلمانی مانند غزالی داشتیم که میخواستند از این پارادایم بیرون بروند اما نتوانستند به هر حال تنها فیلسوفی که با فلسفه میخواست از این پارادایم بیرون برود و رفت، اما این رفتنش با جانش تمام شد و متاسفانه رفتنش خودش را نشان نداد سهروردی بود. در غرب سقراط برای فلسفه جان خودش را از دست میدهد اما در فسلفه اسلامی سهروردی جام شوکران را نوشید هر چند توجه و بازخوانی نشد تا اینکه در اواخر این موضوع تا حدی بررسی شده است.
سهروردی هم از نظر معرفتشناسی و هم از نظر فلسفی پارادایم ارسطو را شکسته است. فلسفه خود شاخههای مختلفی دارد که شامل موضوع فلسفه، مسائل فلسفه، انسانشناسی و ... است. معرفت شناسی پارادایمی که ارسطو مطرح کرده و ما امروز درگیر آن هستیم منطق ارسطویی است. منطق ارسطویی، منطق مفهومی است و بین من به عنوان عالم و شیء به عنوان معلوم، مفهوم را واسطه قرار میدهد، در صورتی که سهروردی به دو گونه این پارادایم را میشکند.
سهروردی نخست با نقد منطق ارسطویی این کار را انجام میدهد و میگوید این منطق نا کار آمد است و بعد هم خودش نظام دیگری پشنهاد میدهد. او تنها نقاد ارسطو نیست و به جای اندیشه ارسطو اندیشه نو میآورد که راهگشاست. اندیشهای که دکارت آورده را ما در سهروردی داشتیم. اندیشهای را که امروز در ویتگنشتاین هست میتوان در سهروردی دید. این اندیشهها در سهروردی بررسی نشدهاند و مهمترین دلیل هم این است که ما در چارچوب ارسطو گرفتاریم. ما با این نگاه به سراغ سهروردی میرویم پس سهروردی به چنگ ما نمیآید و گرفتار همان تفسیر پیشین میشویم. مثلاً ملاصدرا میگوید سهروردی میخواسته حرف من را بزند او میخواسته بگوید موضوع فلسفه وجود است اما میگوید نور است. در حالی که اصلاً ماجرا این نبوده و نیست.
سهروردی پارادایم شکنی میکند و وارد فضای جدیدی میشود و مبانی اندیشهای ارسطو را نقد میکند. او در حکمةالاشراق منطق ارسطو را نقد میکند و در ده برگ، مهمترین مبانی فلسفه مشایی را نقد میکند و سخن نو به جای آن میآورد. پس او معرفت شناسی ارسطو را نقد میکند و وارد یک معرفتشناسی جدید میشود. از سوی دیگر مبانی فلسفه ارسطو را نقد و نظام جایگزین ارائه میکند و فلسفه خودش را مطرح میکند، فلسفهای که هیچ شباهتی بین آن و فلسفه پیش از خودش مگر در عبارت وجود ندارد. سهروردی میگوید اگر من میگویم وجود منظور من چیزی است که عین آگاهی است بنابراین شما آن را نباید با مفهوم وجودی که ارسطو از آن یاد میکند و خشک و توخالی است بسنجید. علت و معلول ارسطو چیز دیگری است و به معنای علت و معلول ارسطو نیست. بنابراین سهروردی چارچوب را میشکند و وارد فضای جدیدی میشود. به این فضا تاکنون سهروردیپژوهان وارد نشدند.
ـ علت این موضوع چیست؟ آیا محققان نمیخواستند از این فضا خارج شوند یا اینکه عوامل دیگری دخیل است؟
اینگونه نبوده که محققی نخواهد از فضای ارسطو خارج شود بلکه به دلیل آن آموزههایی است که وجود دارد و آن این است که سایه صدرا بر سهروردی است. ما سهروردی را میخوانیم که صدرا را بفهمیم چون سهروردی را راهگشای صدرا میدانیم. در حالی که به نظر من آنچه صدرا درباره سهروردی میگوید نسبتی با هم ندارند. محققان ما گرفتار آن نوع نگاه شدند. مارتین هایدگر سخن بزرگی دارد و میگوید تکنولوژی حاصل تغییر نگاه ماست. بشر اگر قبل تر هم نگاهش عوض میشد موبایل میساخت. ما تا روزگاری که نگاهمان عوض نشده تکنولوژی نداشتیم روزگاری من بخشی از این جهان بودم، با این جهان زیست میکردم و آن را دوست داشتم. جدا از این جهان نبودم، روزگاری که جهان ابژه شد و من سوژه شدم، آن موقع من به خودم حق دادم که جهان را آنگونه که دوست دارم تفسیر کنم. نگاه که عوض شد جهان، جهان امروزی شد. نگاه به سهروردی هنوز عوض نشده و به نظرم به این زودی عوض نمیشود.
شما تا وارد فضا نشوید، نمیتوانید سهروردی را بفهمید. اشکالی که به هایدگر میگیرند این است که به او میگویند شما زبانتان از یک عالم دیگری خبر میدهد شما باید وارد این فضا شوید که از آن سر دربیاورید. من یک شعر را میفهمم که وارد فضایی بشوم که آن شاعر زیست میکند. اگر من وارد آن عالم شدم زبانش را میفهمم. سهروردی از این چارچوب گذشته و وارد دنیای دیگری شده است. ما میخواهیم سهروردی را به کام فضای کنونی تفسیر کنیم نه آنچنان که هست.
ـ اگر سهروردی را عارف بدانیم گفته میشود که عرفان با عقل سر ناسازگاری دارند. آیا علت دوری از سهروردی در دوره معاصره نمیتواند این باشد؟
اگر مبنا را بر کتاب حکمةالاشراق بگذاریم، سهروردی به معنای ابن عربی عارف نیست. البته اینکه سهروردی را عارف بدانیم از یک نظر درست است اما از یک نظر اشتباه است چون عرفان ابن عریی چیزی دیگری است اما سهروردی به دنبال شهود است که شهودش با عرفا هم متفاوت است. این ستم بزرگی است که سهروردی را به معنای ابن عربی عارف بدانیم. سهروردی شهودش گونه دیگری است. من الان این میز را شهود میکنم. یک شهود ارسطویی است که در آن من از میز تنها یک صورت را مشاهده میکنم و من با خود این ارتباط ندارم تنها با صورتش ارتباط برقرار میکنم اما سهروردی میگوید من خود این را مییابم و از آن شهود میسازم. شهود سهروردی فلسفی است و نه عرفانی. اتفاقاً خیلیها هم گرفتار همین شدند. سهروردیپژوهان میگویند اگر سهروردی عارف است ما ابن عربی را داریم، سهروردی میخواهیم چه کار؟ در حالی که سهروردی عارف نیست و اهل شهود است. او فیلسوفی است با روش جدید. فیلسوفی است که روش ناکارآمد ارسطویی را کنار گذاشته است. البته روش جدیدش همانندیهایی با عرفا دارد اما آن نیست.
ـ نگاهی که ایرانیها به سهروردی داشتند چقدر با نگاه عربها متفاوت است؟
عربها دوست دارند بگویند سهروردی فیلسوف عرب است. اما ما با دیدگاه بازتری دوست داریم بگوییم فیلسوف مسلمان. البته من در نوشتههایم مینویسم فیلسوف ایرانی، چون ما فیلسوف عربی نداشتیم مگر کندی. من در کارهای عربی کسی را ندیدم که یک کار درست و حسابی انجام داده باشد. اگر کار شده یا در بین محققان اروپایی است یا ایرانیان. آثار ماندگاری در این باره هست که فقط عیبش این است که در آن چارچوب ارسطویی است.
ـ چرا نتوانستیم سهروردی را به اندازه فیلسوفان دیگر مانند ابن سینا به جهان بشناسانیم؟ آیا آنها تمایل ندارند از آموزههای سهروردی استفاده کنند یا مشکل جای دیگری است؟
غرب در همه مسائل به شرق این برتری را دارد که خودش را نقد میکند و نقد غربیان نیز نقد شناسایی توانمندیها و مهارتهاست اما این نگاه در شرق از اول نبوده است. مساله دیگر این است که شما هرگاه بخواهید از پارادایمی جدا شوید مخالفت میبینید. اما در غرب ساز و کاری درست شده که اگر کسی بخواهد حرف نو بزند حمایت میشود اما در شرق برعکس است. البته اوج آزادگی و نقد کردن نسبت به شرق در ایران بهتر است. همین است که اگر فیلسوفی داریم ایرانی است و این برتری اندیشه ایرانی است به هر حال در هر جامعهای با اندیشه نو مخالفت میشود و این تا آنجاست که سهروردی جان خودش را از دست میدهد.
تا زمانی که نتوانیم اندیشههای خودمان را نقد کنیم نمیتوانیم موفق باشیم. حالا اینکه در تاریخ مینویسند که فقها تنها با سهروردی مخالفت کردند که درست نیست، چارچوبی که سهروردی در حال شکستن آن بود همه با آن مخالفت میکردند. فقط مختص فقها نبوده است. سهروردی حرف نو داشت که پایایههای اندیشه را به لرزه در میآورد. همین امر سبب میشود که ما نتوانیم به راحتی وارد چارچوب دیگری بشویم.
ما سهروردی را به جهان معرفی نکردهایم اگر هم معرفی کردهایم سهروردی را مثل صدرا نشان دادهایم. پس اگر یک غربی حرف ما را بخواند میگوید این همان اندیشه ارسطویی است در صورتی که اگر بخواهیم آنچنانکه سهروردی هست او را معرفی کنیم سخنی تازه است و خریدار هم دارد.
ـ غربیها هم روی سهروردی کار خاصی انجام دادند؟
ما هر چه داریم از هانری کربن داریم. در دوره معاصر هم البته به سهرودی پرداخته میشود اما آنها هم به ما نگاه دارند که در سهروردی چه میکنیم و ما هم کار برجستهای که از نگاهی نو باشد نداریم.
ـ استاد شما درباره سهروردی چندین کتاب داشتید و صاحب نظر هستید. در این باره توضیح بفرمایید.
کتاب حکمةالاشراق 60 صفحه است. اینها با شتاب نوشته شده و نساخ هر چه خواستند روی آن انجام دارند. کار سهروردی را میتوان سه بخش کرد؛ یکی منطق است. یک بخش دیگر 10 داوری است که مبانی فلسفه مشا را نقد میکند که من در کتاب «خرد در برابر خرد» به آن پرداختهام. سهروردی در اینجا میگوید شما با عقل خودتان حرف میزنید من هم با عقل خودتان شما را نقد میکنم. من نمیگویم وارد فضای سهروردی شدم اما خواستم این کار را کنم به همین دلیل در کتاب پنج جلدی فلسفه روشنایی این کار را کردم. هر مقاله را در قالب یک کتاب آوردم. من 10 صفحه سهروردی را بهانه کردم تا حرف های جدید خودم را بزنم بنابراین این کتابها شرح و ترجمه نیست. من درباره یک خط سهروردی که به طور مثال نور نیاز به تعریف ندارد، 40 صفحه مطلب نوشتم. سهروردی حرفی را که در یک سطر زده پیشینهای دارد که اگر آن را نادیده بگیرید نمیتوانید وارد فضای سهروردی بشوید.
اگر روشن شود که موضوع فلسفه نور است و موضوع فلسفه پیش از ارسطو وجود است به نظر میرسد ما وارد اتاق سهروردیشناسی شدیم. موضوع فلسفه تا الان وجود بوده است. ارسطو میآید 14 مساله را به عنوان موضوع فلسفه پیشنهاد میدهد. یکی از این 14 مساله موجود به ما هو موجود است. اکثر ارسطو شناسان میگویند موضوع فلسفه از نظر ارسطو جوهر است به ویژه ارسطو شناسان غربی. من نیز به این نتیجه رسیدم وقتی سهروردی میگوید موجود به ما هو موجود به معنای آن چیزی که در فلسفه اسلامی هست، نیست. منظور همان جوهر است. این موجود به ما هو موجود در فلسفه اسلامی واژه اون بوده و فارابی برای آن معادل ساخته است. ما پیش از فارابی واژه وجود نداشتیم. همچنین خود وجود هم به معنای یافتن بوده است. ابن سینا در کتاب شفا این موضوع را نهادینه میکند و چند چیز را دانسته مغالطه میکند اینکه موضوع فلسفه وجود است و چیز دیگری نیست یک مغالطه است و میگوید موجود به ما هو موجود موضوع فلسفه است. این موجود به ما هو موجود خودش مسالهای برای فلسفه میشود. ما وقتی میگوییم موضوع فسلفه موجود به ما هو موجود است چه چیزی در ذهنمان میآید. برای هر کسی که وارد فلسفه میشود اولین مساله خود موجود به ما هو موجود است. فلسفه مشایی و صدرایی بر این اساس بنا نهاده میشوند. سهروردی میآید این مساله را کنار میزند او به فلسفه ارسطو و افلاطون و فلاسفه پیش از افلاطون هراکلیت بر میگردد. او میگوید موضوع فلسفه موجود نیست و 11 دلیل میآورد.
اگر دلایل سهروردی را در کفهای قرار دهید و دلایل ابن سینا را در کفه دیگر بگذارید هیچ قابل مقایسه نیست. اگر موضوع همان موجود باشد قرار است چه بگوییم. اینجاست که سهروردی اشکال میگیرد و میگوید اگر شما از موجود معنایی میفهمید که من نمیفهمم پس هیچ، هر کدام به راه خودمان میرویم. پس اساس کار این است که موضوع فلسفه چیست. سهروردی اولاً 11 دلیل برای اینکه موضوع فلسفه چیست میآورد که خدشه ناپذیر است. سهروردی برخی دلایل را در فضایی ارسطویی نقد میکند و میگوید موضوع فلسفه نور است. آیا این نور فقط تغییر در عبارات است؟ خیر موجود فقط یک مفهوم است.
خیلیها آمدند توضیح دادند که نور چیست؟ سهروردی میگوید نور یعنی هر چیزی که کارگر است و دانا. الان این استکان فعالیت دارد. افلاطون در مقدمه کتاب سوفیست تعریفی از وجود دارد و میگوید وقتی به وجود فکر میکنیم دچار سرگیجه میشویم. هر چیزی که اثر میکند یا اثر میگذارد. در اینجا سهرودی هم همین کار را میکند. از نظر سهروردی هر چیزی که کارگر است فعال است و یک ذره شعور دارد نور است پس تمام چیزهایی که در اطراف ماست نور هستند. هایدگر در تفسیری که از فیلسوفان پیش سقراطی دارد میگوید تا نظر خودش را نشان دهد. آیا ما درکش میکنیم؟ این ماییم که چیزی را درک میکنیم یا آن چیز خودش را به ما نشان میدهد؟ در فضای ارسطویی ما چیزی را درک میکنیم اما چیزی باید خودش را نشان بدهد تا ما آن را بیابیم. آن نمایان کردن همان وجود است.
ـ شاید از این منظر اثبات وجود خدا در نظام سهروردی، راحتتر باشد؟
در فلسفه سهروردی ما برای علم و شناخت خدا مشکل نداریم در حالی که علم خداوند و صفاتش در فلسفه مشا مشکل ساز است ولی در فلسفه سهروردی اینگونه نیست. علم الهی در فلسفه مشا و متعالیه پیچیده است تا نشان بدهد خدا علم دارد اما سهروردی در دو سطر توضیح میدهد. چون مبادی روشن است و راحت این موضوع را توضیح میدهد. با این حساب که موضوع فلسفه وجود است مسائل فلسفه وارونه میشود و هیچ نسبتی بین سهروردی و پیش سهروردی نیست و اگر تنها نسبتی باشد در عبارت است آن عبارات هم کاملاً تفاوت دارد.
ـ شارحان و مفسران سهرودی برای اینکه بهتر او را بشناسانند چه میتوانند بکنند؟
همه پژوهشهای ما کتابخانهای است و عیب بزرگی دارد و آن این است که من عیب کار خودم را نمیبینم. در بین متخصصان همه رشتهها گفتوگو نیست در حالی که فلسفه غرب با گفتوگو شروع شد و با آن رشد کرد و با گفتوگو نقد میشود. این ماجرا در کشور ما نیست ما به ندرت با هم گفتوگو میکنیم، حتی در مسائل خانواده زوجین که با هم گفتوگو نمیکنند روابط یا خشک میشود یا وارونه. اگر بخواهیم سهروردی پژوهی را آنچنان که باید باشد داشته باشیم لازم است سهرودی پژوهان محفلی تشکیل دهند تا نگاههای نادرست هم اصلاح شود و فکر نکنیم نگاه ما درست است. متاسفانه ما رسانه درستی هم نداریم. اگر همه فوتبال نگاه میکنند چون رسانه تکرار میکند. ما در زمینه کتاب و دانش چیزی نداریم. شبکه چهار هم کار مبنایی نمیکند و بحثها روتین است بنابراین ما نیازمند کارهای عمیق هستیم.
نظر شما