کتاب در روزنامه ایران
ریشه هرج و مرج در بازار نشر
روزنامه ایران در صفحه فرهنگ و هنر یادداشتی درباره قانون کپی رایت در بازار نشر منتشر کرده که در آن میخوانیم: تصور ما این است که پیوستن به قانون کپیرایت به ضرر ماست چرا که به صورت مجانی از محصولات فکری، هنری و ادبی دیگران منتفع میشویم اما همه اینها یک روز محاسبه خواهد شد و ما مجبور خواهیم شد با قیمت گزاف در آینده نزدیک بهای این محصولات فرهنگی را بپردازیم چرا که تمام مبادلات و تعاملات ما در سطح جهانی قفل میشود و به اجبار برای همه آنها حساب و کتاب پس خواهیم داد؛ تسویه حسابی که به ضرر ما خواهد شد. به عنوان مثال شرکت مایکروسافت آمار تمام نسخههای ویندوزی که در ایران بدون مجوز استفاده میشود را دارد و بالاخره روزگاری همه اینها را پس خواهد گرفت یا از محل پولهایی که در امریکا بلوکه شده یا از روشهای دیگر. پس خیلی هم دلخوش به ارزان تمام شدن و بهرهجویی رایگان از آفرینشها و خلاقیتهای فکری دیگران نباشیم. علاوه بر این پرداخت حق مؤلف و ناشر خارجی باعث سروسامان یافتن بازار نشر کتاب هم خواهد شد؛ یعنی ناشرانی که قدرت انتخاب و تشخیص درست از آثار برگزیده جهانی و قدرت ارائه ترجمههای موفق را دارند در بازار نشر ایران فعال میمانند و بساط ناشرهایی که کارهای ضعیف ارائه میدهند برچیده میشود. رعایت نکردن قانون کپی رایت اساساً به هرج و مرج در کشور منجر شده است و گاهی یک کتاب را چند ناشر در کشور ترجمه میکند در حالی که اگر حق رایت پرداخت شود یک ناشر صاحب حق ترجمه کتاب میشود نه اینکه 4 ناشر دانشگاهی و غیردانشگاهی دست به ترجمه بزنند و بعد از 6 الی 9 ماه تازه متوجه شوند که این کتاب توسط ناشر دیگری ترجمه شده است. بنابراین جلوی این اغتشاش و هرج و مرجی که فعلاً در بازار نشر حاکم هست گرفته میشود.
کپی رایت، قانون یا اخلاق؟
روزنامه ایران در صفحه فرهنگ و هنر یادداشت دیگری درباره قانون کپی رایت در بازار نشر منتشر کرده که در آن آمده است: اظهارات آقای پیروز ارجمند که چندی پیش در یک نشست خبری درباره رعایت قانون کپیرایت عنوان شد، برای اهالی موسیقی شگفتانگیز بود حتی اگر ایشان ملاحظات مقطعی را مدنظر داشته باشند چنین موضعگیری مناسب جایگاه مدیر کل دفتر موسیقی که قرار است مجری قانون باشد نیست. با مطرح شدن چنین استدلال و اظهارنظری از سوی چنین سمتی، دیگر نمیتوان از بدنه جامعه توقع و انتظار داشت که حتی بخش اخلاقی قوانین مالکیت را هم رعایت کنند. هر چند قانون حمایت از حقوق مؤلفان و مصنفان هنوز بدرستی و کامل اجرا نشده است اما فعالان حوزه هنر از بدو امر تلاش کردهاند حداقل جنبه اخلاقی آن را تقویت و مورد توجه قرار دهند که با این اظهارات زیر سؤال میرود.
در پایان این مطلب آمده است: متأسفانه همیشه در این مملکت درباره آن چیزی که کسب میکنیم صحبت میکنیم و کسی حاضر نیست درباره فرصتهای از دست رفته و خسارتهایی که از محل انجام نشدن یک کار صورت میگیرد پاسخگو باشد. ما فقط خوشحال از آن هستیم که سالانه چندین هزار آلبوم به فروش میرسد غافل از اینکه آثار بیشماری که از خارج از کشور میآید و با بهای صفر در کشورمان تکثیر و به فروش میرسد جای اثری از هنرمندان ایرانی را میگیرد که میلیونها تومان پول برای آن هزینه شده است. ویترین ما دارد با چنین کالاهایی پر میشود چرا که حامل یا ناشر ترجیح میدهد کالایی را بفروشد که ریالی هم بابت محتوای آن هزینه نکرده است و طبیعتاً اوست که سرمایهگذاری میکند. مشابه همین وضعیت در حوزه کتاب هم صادق است. وقتی این همه اثر ترجمه شده وارد بازار نشر میشود بدون اینکه حتی از مؤلف آن کسب اجازه شود با این کار این فرصت و شانس را از نویسندهای که کار خلاقه انجام داده است میگیریم تا در شرایطی برابر به رقابت بپردازد. نتیجهاش را هم میبینیم که شمارگان آثار مؤلفان ایرانی به 500 یا 600 نسخه هم نمیرسد در حالی که مثلاً کتاب «خاطرات آلکس فرگوسن» سه بار تجدید چاپ میشود.
وقتی جایگاه ما به یک سارق ادبی تنزل مییابد
روزنامه ایران در صفحه فرهنگ و هنر مطلبی درباره بی اعتنایی به قانون کپیرایت منتشر کرده که در آن نوشته شده است: «نپیوستن ما به معاهدههای بینالمللی کپیرایت و نپرداختن حق مؤلف کشور ما را با این قدمت و عظمت فرهنگی کمنظیر به جایگاه یک سارق ادبی تنزل داده است!» فریده خلعتبری مدیر انتشارات شباویز درباره پیامدهای رعایت نکردن قانونی کپیرایت با اعلام این مطلب به «ایران» میافزاید: «وقتی بدون رعایت حق مؤلف و ناشر خارجی یعنی بدون پرداخت حق کپی رایت به صاحب اصلی اثر، کتابی را در ایران منتشر میکنیم علاوه بر اینکه از منظر بینالمللی این کار ما ناپسند و سرقت ادبی است در مقابل حضور جهانی و مؤثر آثار هنرمندانمان هم سد ایجاد کردهایم و نباید انتظاری جز این داشته باشیم چرا که نحوه برخورد آنها با ما برخورد با یک دزد است.» او در ادامه صحبتهای خود با تأکید بر شکلگیری تعامل و مصون ماندن اثر از لطمات و خطاهای احتمالی در صورت رعایت حقوق نویسنده و ناشر خارجی میافزاید: «اگر ما حق نشر را بپذیریم چنانچه در ترجمه یا تعدیل و اصلاح یک اثر نیاز به همفکری داشته باشیم میتوانیم از خود آنها کمک بگیریم کما اینکه وقتی کپیرایت یک اثر را به ناشر خارجی واگذار میکنیم اگر موردی وجود داشته باشد که با فرهنگ آنها مطابقت ندارد از خود ما درخواست پیشنهاد میکنند بر این اساس تعاملی شکل میگیرد که در سایه آن اصل کتاب لطمه نمیبیند، به طور مثال من کتابی دارم به اسم < صفر کله گنده > که حکایت یک صفر است با دو خط اطرافش که خودش را از صفر به بیست میرساند یعنی دو خط اطراف به صورت افقی و عمودی به هم متصل میشوند و صفر هم که سر جایش میماند. در خیلی از کشورها بالاترین امتیاز 100 است و 20 معنا ندارد حال اینکه 100 نمیتواند از ترکیب دو خط و یک صفر به وجود بیاید بنابراین آنها مجبورند جایگزینی پیدا کنند که معنای درست را برساند. به طور مثال از کشور تایوان خود ناشر برای من نامه نوشت که چون نمره 20 برای بچههای ما معنا ندارد میتوانیم از 101 استفاده کنیم که سمبل بزرگترین ساختمان کشور هم هست.»
کپی رایت؛ پیش شرط پیوستن به دهکده جهانی
روزنامه ایران در صفحه آخر یادداشتی درباره کپی رایت منتشر کرده که در آن آورده است: موضوع «کپیرایت» و پرداخت حق مؤلف را باید از دو منظر مادی و معنوی مورد بررسی قرار دهیم تا ببینیم چه دستاوردهای فرهنگی برای ما دارد یا چه آمارهای اقتصادی برای ما ایجاد میکند. از حیث اقتصادی باید آمار تعداد کتاب و میزان خرید حق کپی رایت و اینکه ارزش اقتصادی آن چقدر است و در مقابل چقدر می فروشیم و چقدر ظرفیت فروش داریم و... به صورت دقیق مشخص باشد تا بتوانیم در این خصوص قضاوت منصفانه داشته باشیم اما اگر سهم و بضاعت ما در بازارهای بین المللی اندک هم باشد قطعاً پیوستن به این کنواسیونها باعث می شود که هنرمندان ما سعی و تلاش کنند تا بر قسمت و بهره ما افزوده شود. تا زمانی که به بازارهای بین المللی نپیوسته ایم رشد و اعتلا صورت نمی گیرد چرا که برای حضور در بازارهای جهانی لازم است با همان اندازه ها و استانداردها فعالیت کنیم. پیوستن به کپی رایت باعث می شود که ما حداقل در یک منظومه دیگر هم بازی کنیم مثل ورزش فوتبال که لازم است مربیانمان جهانی فکر کنند. تصور من این است که پیوستن به قانون جهانی کپی رایت باعث شود بازارهای جدید برای هنر و ادبیات ایجاد کنیم. مادام که این قانون را به رسمیت نشناخته ایم نمی توانیم توقع ایجاد بازارهای جهانی برای هنر و ادبیات کشورمان و سهم خواهی از اقتصاد جهانی هنر داشته باشیم.
کتاب در روزنامه شرق
نابرابری و آن یکدرصد
روزنامه شرق در صفحه اندیشه یادداشتی درباره مقاله دنی دورلینگ منتشر کرده که در آن عنوان شده است: مقاله دنی دورلینگ که خلاصهای از ایدههای او در کتاب «نابرابری و آن یکدرصد» است، نشانههایی به دست میدهد از جهانی که در آن زندگی میکنیم؛ جهانی که شکاف میان یکدرصدیها و ٩٩درصدیهای آن روزبهروز بیشتر میشود. استعاره «یکدرصدیها» که در تقابل با اکثریت مطلق ساکنان این جهان بهکار میرود، بیش از همه با «جنبش اشغال والاستریت» بهطور عام وارد ادبیات سیاسی عصر حاضر شد. گرچه نابرابری عمری به درازای تاریخ دارد، نابرابری ساختاری جهان مبتنی بر سرمایه و سود، چیزی بیش از داستان قدیمی فقر و غناست؛ تقسیم جهان به دواردوگاه ثابت و لایتغیر است که در آن فقط معدودی، شایسته زندگی و بهرهمندی از امکانات مادی و معنویاند؛ جهانی که در آن مسکن، تحصیل، بهداشت، درمان، آبوهوا، محیطزیست و نیازهای اولیه حیات با کالایی به نام پول مبادله میشود؛ جهانی که هرروز بیشازپیش شاهد افرادی است که سطلهای زباله را در جستوجوی غذا زیرورو میکنند و همزمان بر حقوق و مزایای مدیران مالی و اجرایی آن افزوده میشود. «تولید» نابرابری بههمراه تولید ثروت در اختیار اقلیت از مختصات پایهای نظام مبتنیبر سرمایه است.
کتاب بیشعوری ٥٠هزار نسخهای شد
روزنامه شرق در صفحه آخر نقدی درباره «کتاب بیشعوری» منتشر کرده که در آن بیان شده است: ٥٠هزار نسخه از «کتاب بیشعوری» فروش رفته و این رقم اگر نگوییم بیسابقه، لااقل کمسابقه است. در بازار کتاب، به وفور کتابهای روانکاوی، مشاوره و... هستند که اتفاقا تیراژهای بالایی دارند اما این کتاب با آنها کمی فرق دارد. چند سالی از تحریر «کتاب بیشعوری» توسط «خاویر کرمنت» میگذرد؛ نویسنده شوخ طبعی که در جهان یک بیماری تازه کشف کرده؛ بیماری بیشعوری و قصد دارد به مخاطبان کتابش بگوید چطور با بیشعورهای اطرافشان رودررو شوند و از پس زندگی با آنها برآیند. پنجسال پیش «محمود فرجامی» این کتاب را ترجمه کرد اما آنطور که مدیر روابطعمومی انتشاراتی تیسا به «شرق» میگوید، هیچکدام از ناشرانی که کتاب را برای مجوز به ارشاد برده بودند، نتوانستند مجوز آن را دریافت کنند و در نهایت این انتشاراتی تیسا بوده که کتاب را وارد بازار کرده است. در این میان اما مترجم، نسخهای اینترنتی از آن منتشر کرد و بعد که کتاب توانست مجوزهای لازم را بگیرد و در اردیبهشت امسال از نمایشگاه کتاب سردر بیاورد؛ فرجامی از مخاطبان «کتاب بیشعوری» درخواست کرد نسخه چاپشده آن را تهیه کنند که قابلیت خواندنش بهتر است.
حالا اما قاسمزاده، مدیر روابطعمومی این انتشاراتی، دلیل استقبال مردم از این کتاب را اسم جذاب و محتوای متفاوت آن میداند: «البته کتاب پیشتر در فضای مجازی معرفی شده بود و همین موضوع در کنار اعلام خبر انتشار آن از سوی مترجم، کمک کرد که مخاطبان این کتاب اقدام به خرید آن کنند.»
کتاب در روزنامه اعتماد
وقتي به خودمان و نوع مواجههمان با هگل نينديشيم، حقيقتا نميتوانيم به خود هگل بينديشيم
روزنامه اعتماد در صفحه اندیشه با دكتر محمدمهدي اردبيلي، نويسنده، مترجم و مدرس فلسفه غرب گفت و گو کرده که از وي تاكنون آثاري مانند «آگاهي و خودآگاهي در پديدارشناسي روح هگل»، «واسازي هگل»، «خودآگاهي هگلي و پساساختارگرايان فرانسوي»، «دفترهاي سياست مدرن ١ (منتخبي از نوشتههاي سياسي هگل) » و «نقادي نقدِ عقل محض» منتشر شده است.
او می گوید: يادم هست كه نقل قولي از فيشته خواندهام كه روزي به شاگردانش گفت كه «به ديوار بينديشيد. بعد به خودتان بينديشيد كه داريد به ديوار ميانديشيد. بعد به كسي بينديشيد كه دارد به كسي ميانديشد كه به ديوار ميانديشد و... ». البته فيشته از اين مثال براي توضيح مفهوم «منِ مطلق» استفاده ميكرد، اما من ميخواهم آن را در مورد بحث خودمان به كار ببرم. به نظرم اين خود يك رويكرد هگلي است كه ما در عين آنكه به هگل ميانديشيم، به خودمان نيز بينديشيم كه داريم به هگل ميانديشيم. حتي ميتوان از اين هم فراتر رفت و گفت تا وقتي كه ما به خودمان و نوع مواجههمان با هگل نينديشيم، حقيقتا نميتوانيم به خود هگل بينديشيم. بحث چگونگي مواجهه ما با هگل ابعاد گستردهيي دارد كه در اينجا، در مقام يك مصاحبه، نميتوان به كفايت به آن پرداخت. اما به هر حال، من هم به نوبه خودم مدتي است به اين مساله فكر ميكنم و دقيقا همين مساله را در ماهنامه «اطلاعات حكمت و معرفت» در قالب سلسله ويژهنامههايي با عنوان «نسبت ما و هگل» در سه شماره مورد بررسي قرار دادهام كه دو شمارهاش امسال منتشر شد و در اينترنت قابل دسترسي است و شماره سوم و آخر آن هم احتمالا بهار سال آينده منتشر خواهد شد. در آنجا تمام يادداشتها، مقالات و مصاحبهها مشخصا و دقيقا به همين مساله مواجهه ما و هگل اختصاص دارد.
استیلای ديكتاتوري بر تمام شئون فرهنگ و هنر و ادبيات
روزنامه اعتماد در صفحه آخر نقدی درباره رمان «ستاره دور دست» اثر روبرتو بولانيو به ترجمه اسدالله امرايي منتشر کرده که در آن میخوانیم: روبرتو بولانيو در روايت «ستاره دور دست» به نقد بيپرواي فرصتطلبي ميپردازد و از روزگار عسرت كمونيستها در دوره ژنرال پينوشه ميگويد، البته اين فقط كمونيستها نبودند كه در آن روزگار در شيلي تحت تعقيب و آزار بودند بلكه ژنرال ديكتاتور تمام منتقدان و مخالفانش از هر گروه جمعيتي را به انحاي مختلف مورد آزار قرار ميداد؛ اما روبرتو بولانيو، كمونيست به دليل تعلق خاطرش به چپها بر بازنمايي فجايع رفته بر كمونيستها در آن روزگار تاكيد دارد. او از استيلاي ديكتاتوري بر تمام شوون فرهنگ و هنر و ادبيات حرف ميزند و اين دخالتهاي صاحبان قدرت در حوزه فرهنگ را موجب انحطاط هنر و خلاقيت و ادبيات ميداند. روايت ِ «ستاره دور دست» بيشتر از اينكه وامدار تخيل غني نويسنده باشد، مديون تجربههاي زيست ِ بولانيو است. نويسنده در اين روايت ِ خطي با خونسردي از تجربه كمونيستهاي شيليايي ميگويد.
کتاب در روزنامه آرمان
چقدر بنویسیم تا قلممان از سکه نیفتد
روزنامه آرمان در صفحه آخر یادداشتی درباره نویسندگی منتشر کرده که در آن آمده است: هر نویسندهای بنا به خواست و توان خود میتواند بنویسد یا ننویسد، منتشر کند یا نکند. مشکل از جایی آغاز میشود که نویسندگان جوان و تازهکار از این دست نویسندگان الگو میگیرند و کمنویسی یا منتشر نکردن آثار خود را مایه افتخار میدانند و نویسندگانی را که پرکار هستند، مدام میخوانند، مینویسند یا در مطبوعات فعالیت دارند به زیادنویسی متهم میکنند و اینکه با این زیاد نوشتن قلمشان از سکه میافتد. البته فقط نویسندگان نیستند که به این امر دامن میزنند. بعضی ناشرین هم از انتشار کتاب از یک نویسنده در فاصله کوتاه امتناع میکنند. نوشتن یک امر فردی است و بنا به شخصیت نویسنده، شرایط اقتصادی، شرایط روحی و روانی و وضعیت بیرونی ممکن است نویسندهای پرکار یا کمکار باشد. فقط به یاد داشته باشیم کمکاریهای خود را ملاک قرار ندهیم. با زیاد نوشتن قلم کسی از سکه نمیافتد همانطور که قلم امثال مارکز که در مطبوعات مینوشتند و قلم نویسندگان پرکاری مانند موراکامی و آپدایک هرگز بیارزش نشد و از سکه نیفتاد.
کتاب در روزنامه شاپرک
تا آخر عمرم دولت ترکيه را نخواهم بخشيد
روزنامه شاپرک در صفحه ادبیات نوجوان مطلبی درباره زندگي ياشار کمال منتشر کرده که در آن نوشته شده است: ياشار کمال که از سال 1950 بکرات بخاطر دفاع از آزادي بيان و تساوي حقوق مردم دستگير و زنداني شده است، بار آخر بخاطر نوشته خود در باره مسئله کردها بنام «ابري سياه بر آسمان ترکيه» محکوم به يک سال و هشت ماه زندان گرديده بود. اوج خشم ياشار کمال در سال 1997 بود که در اعتراض به زنداني کردن «اشبر ياغمور دره لي» نويسنده نابيناي ترکيه گفته بود: «تا آخر عمرم دولت ترکيه را نخواهم بخشيد!»
ياشار کمال، نويسنده بلند آوازه کرد، در ميان خوانندگان ايراني نامي آشناست. بيشتر رمانهاي ياشار کمال به زبان فارسي ترجمه شده و مقبوليت خاص و عام، يافتهاست. آثار ياشار کمال اگر چه از متن سرزمين و جغرافيايي محدود ومشخصي بر آمدهاند، اما ساختار و محتوايي جهاني دارند. رمان «اينجه ممد» او تا کنون به بيش از 20 زبان منتشر شده و بارها به فيلم در آمدهاست.
ياشار کمال در اکتبر 1997 به جهت دفاع از صلح و حقوق بشر، موفق به دريافت جايزه صلح ناشران آلماني شد.اين نويسنده شهير در سال 2008 جايزه بزرگ ادبيات رياست جمهوري ترکيه را دريافت کرد که يکي از مهمترين جوايز ملي در ترکيه است و به نويسندگان، شاعران، هنرمندان و خوانندگان ملي تعلق ميگيرد.
نخستين داستانهاي کوتاهي به نام گرماي زرد (چاپ 1952) بود. وي بلا فاصله بعد از چاپ کتاب اينجهممد (محمد قرقي) شهرت يافت. به عنوان يک روشنفکر مطرح وي از سخن گفتن درباره مصيبتهاي اهالب مختلف ترکيه ابايي نداشتهاست.
"آنسوي کوهستان"، "اگر ما را کشتند" ، "دريا قهر کرد" ،"افسانه چياي آگري"، "مرد تنها"، "لانه هاي پريان"، "پيت حلبي"، "علف هميشه جوان" و "ستون خيمه".
نظر شما