چهرزاد بهار: ما برای اهل فرهنگ و ادب کشورمان چه کردیم؟/التماس میکنم به آرامگاه ظهیرالدوله رسیدگی کنید
چهرزاد بهار، دختر ملکالشعرا بهار میگوید: التماس میکنم به ظهیرالدوله رسیدگی کنید. این آرامگاه را حفظ کنید زیرا همه جای دنیا مقبره بزرگان را ارج میگزارند اما در تهران از این گنبد و بارگاهها خبری نیست.
چهرزاد بهار، دختر ملکالشعرای بهار که در این نشست حضور داشت سخنانش را با شعری از پدرش آغاز کرد و گفت: «به نام برازنده نامها/ کز آغازها داند انجامها» بسیار خوشحالم که در روزهای نخست چاپ این کتاب فرزندم، افشین این کتاب را برایم آورد و گفت که به تازگی منتشر شده است. بنده نویسنده کتاب (نسیرین ظهیری) را بسیار دوست دارم و به یاد میآورم که روزی در خدمتش بودم و از خانه بهار گفتیم. خانه بهار اکنون در ظهیرالدوله است و در مقبرهای بسیار معصوم در گوشهای افتاده است.
به ظهیرالدوله که آرامگاه اهالی فرهنگ و ادب است رسیدگی کنید
دختر ملکالشعرا بهار در این نشست از مسجدجامعی درخواست کرد: به ظهیرالدوله که برخی اهالی فرهنگ و ادب این کشور در آنجا آرمیدهاند توجه و رسیدگی کنید. 63 سال پیش پدرم درگذشت. همان زمان برخی اهالی شهر مشهد آمدند و اصرار کردند که وی را برای دفن به این شهر ببرند. زادگاه پدر مشهد بود و وی عاشق این دیار بود اما متاسفانه این امر ممکن نشد.
چهرزاد بهار افزود: آن زمانی که پدر درگذشت من بسیار نوجوان بودم و دوستان گفتند بهترین مکان ظهیرالدوله است و اکنون بهار در ظهیرالدوله است. خانه بهار یکی از زیباترین مکانهای این شهر در بیرون از دروازه دولت بود. آن زمان این محل تمامش بیابان بود و زمانی که من زمستانها با پای پیاده به دبستان زرتشتیان میرفتم تا زانو در برف فرو میرفتم. دبستانی که در حوالی خیابان نادری بود. در اطراف خانه ما چیزی دیده نمیشد و علت انتخاب این منطقه برای خانه، این بود که بهار پولی نداشت تا در شهر تهران(که آنزمان محدوده معینی داشت) خانهای بخرد!
وصف خانه ملکالشعرا بهار در کتاب خواندنی است
دختر ملکالشعرا ادامه داد: مادرم اصرار داشت باید خانه متعلق به خودمان باشد. زمان زیادی را در آبسردار زندگی کردند و تنها یک فرزند داشتند. بالاخره پدرم با دوستان زیادی که داشت که خانواده هدایت از جمله آنها بود در بیرون دروازه دولت در کنار باغ امجدیه (که میگفتند باغ بزرگی بوده اما من آن را ندیده بودم، بلکه شنیده بودم) آسیابی بود و کشت و زرع میکردند و رضاخان به زور آنجا را از امجدالوزاره (که شوهرخالهام بود) بدون پرداخت پول گرفت و آن را تصاحب کرد و آنجا امجدیه نام گرفت.
وی گفت: به هر حال خانه ما در جوار خیابان امجدیه، خیابان چلواربافی باغچهای پر از میوه بود. (وصف این خانه در کتاب آمده و میتوانید آنرا با جزئیات بخوانید) مادرم آن خانه را آباد کرد و با تلاش بیرونی و اندرونی خانه را ساخت. خانهای که به نظر بنده یکی از بهترین جاهای دنیاست. روزی که آنجا را ترک کردم، 18 ساله بودم آنروز همین قدر میدانم که روز وحشتناکی بود.
چهرزاد بهار افزود: آن زمان از حکومت خواستیم که خانه را بخرند زیرا پس از مرگ پدر از لحاظ مالی امکانش وجود نداشت و ناچار به فروش خانه شدیم اما کسی به ما توجه نکرد زیرا بهار را خاندان پهلوی دوست نداشتند. به ناچار ما آن خانه زیبا و تمام یادگارهای پدر را از دست دادیم. متاسف هستم که این جملات را میگویم اما به قول شخصی خوشبختانه نام خیابان ملکالشعرا بهار را عوض نکردند در حالی که خیابان بزرگان این مملکت را یک به یک تغییر دادند اما خوشبختانه خیابان بهار و ملکالشعرا هنوز وجود دارد.
همه جای دنیا مقبره بزرگان را ارج میگزارند
دختر ملکالشعرا بهار ادامه داد: خانه بهار اما دیگر وجود ندارد آن زمینی که شما میگویید تکهای از یک باغ بود که آن را ساختند تا از درآمدش خانواده ما زندگی کند. بعد از درگذشت بهار آنجا فروخته شد و دیگر هیچ! اما خوشحالم که نسرین ظهیری چنین کتابی را منتشر کرد تا یادگاری باشد از بزرگانی که در این شهر تهران به خاک سپرده شدند. بزرگانی که شاید کسی قدرشان را ندانست. با این همه من التماس میکنم به ظهیرالدوله رسیدگی کنید. این آرامگاه را حفظ کنید زیرا همه جای دنیا مقبره بزرگان را ارج میگزارند و بزرگان را واقعا احترام میکنند. برای آنها گنبد و بارگاه میسازند. اما در ایران شاید تنها در تبریز بارگاهی برای بزرگانی باشد اما در تهران از این گنبد و بارگاهها خبری نیست.
وی افزود: چهل تا پنجاه بزرگ در کنارهم در ظهیرالدوله به خاک سپرده شدند، من، مادرم و فرزندانم مقبره پدرم را در این مکان بهسختی حفاظت کردیم، (البته مادرم 54 سال است که به دیار باقی شتافته است) تنها صبح پنجشنبه زنان میتوانند بروند و عصر مردان. برای دیدن آرامگاه پدرم باید به خانم درویش نامی التماس کنیم تا یکروز به غیر از پنجشنبه اجازه ورود به ظهیرالدوله و دیدن مقبره پدرم را به من بدهد. نمیدانم این چه شیوهای است ما برای اهل فرهنگ و ادبمان چه کردیم؟! امروز دوباره داغ دلم تازه شد!
نظر شما