رمان معروف «هزار و نهصد و هشتاد و چهار» نوشته جورج اورول را میتوان رمان خوب بدی دانست که ایراداتش باید در کنار محاسنش قرار داشته باشند تا اثری چنین بزرگ خلق شود.
پس از گذشت بیش از 60 سال از دوره زندگی این نویسنده قرن بیستمی، مردم با وجود برخی اظهار نظرهای منفی درباره اورول و آثار او (مانند نظرات اخیر «ویل سلف» نویسنده انگلیسی) او را جز یک نویسنده بزرگ نمیدانند.
اورول در نقد برخی کتابها از عبارت«کتاب خوب بد» یا «کتاب بد خوب» استفاده میکرد و مثلاً «کلبه عمو تم» را یک کتاب بد خوب میدانست که سرشار از حوادث ملودرام نامعقول است.
اورول این عبارت را درمورد کتابها بکار برد. اما آیا همین عبارت درباره کتاب خود او «هزار و نهصد و هشتاد و چهار» صدق نمیکند؟ در واقع این کتاب نیز میتواند یک کتاب خوب بد باشد که سرشار از حوادث ملودرام نامعقول است.
اما جنبههای مثبت «نوزده هشتاد و چهار» را هم باید دید. کافی است ببینید این کتاب چقدر بر زبان تأثیرگذار بوده و تا چه حد آگاهی عمومی درمورد کمونیسم را افزایش داده است. واقعاً چه انتظار دیگری میتوان از کتابی پادآرمانشهری درمورد فساد سیاسی داشت؟ این کتاب تجزیه تحلیلهای سیاسی فوقالعادهای را به همراه داشته و یک نمای کلی بسیار جالب از جهانی وحشتناک را ترسیم کرده است.
قطعاً محاسن بیشتری را میتوان برای این کتاب برشمرد و خوانندگان کاملاً متوجه جنبههای مثبت آن میشوند. این کتاب بیشتر از 60 سال پر انتقاد را گذرانده و مطمئناً تحمل انتقادات بیش از این را نیز دارد.
به هرحال «نوزده هشتاد و چهار» آنقدر بزرگ هست که بتوان انتقاد کوچکی درموردش بیان کرد. حتی شاید بتوان گفت ایرادات آن بخشی از بزرگی آن هستند. اینکه در این کتاب برخی ایرادات ادبی با چنین تأثیرگذاری عمیقی درهم آمیخته بسیار قابل توجه است. مطمئناً این احتمال وجود دارد که بتوان گفت این کتاب هم ضعیف است و هم درخشان، بسیار پر ایراد و بسیار بزرگ!
نظر شما