دره دادجو، پژوهشگر و مدرس دانشگاه در یادداشتی که برای ایبنا ارسال کرده، نوشته است: «حافظ وقتی ضدیت خود را با ریاکاری ابراز میکند، منتقد اجتماعی است، اما مانند مولانا مصلح اجتماعی نیست. او در زمان خود نیز میدانست که شعرش در خارج از مرزهای ایران نیز خوانده میشود.
حافظ حتی با ریاکار صادقانه نیز کاری ندارد و آنچه او در غزلهایش مورد انتقاد خود قرار میدهد، راهب ریاکار است، یعنی کسی که نقاب به چهره دارد، اما ماهیتش ریاکاری است. در واقع حافظ با کسی که ریاکار است، چندان کاری ندارد.
نقش مصلح اجتماعی با منتقد اجتماع متفاوت است. مصلح اجتماعی نوعی معلم است و ایدههایی دارد که زیربنای حرفهایش با مذهب ارتباط برقرار میکند، اما منتقد اجتماعی چنین نیست و به طور مثال مانند حافظ نگاه منتقدانه به ریاکاری دارد.
در اینکه شعر حافظ فراگیر است و از خطه فارس و در مرزهای ایران بیرون رفته شکی نیست. او در زمان خود نیز میدانست که شعرش بیرون از رمزهای آن روزگار نیز خوانده میشود و دلیل این موضوع سختگیریهای نقادانهای است که حافظ نسبت به شعرش داشت و البته مانند مولانا در صدد پند دادن، نصیحت کردن و اصلاح جامعه نبود.
در واقع شعر برای مولانا دستمایهای است تا جامعه را اصلاح کند، اما حافظ کارش شاعری است و شاعر به دنیا آمده است. سرودن 500 غزل به روایت نساخان مختلف که معتقدند این تعداد متعلق به اوست گرچه برای انسانی که 70 سال سن دارد و از نوجوانی عمرش را پای شعر گذاشته کم است، اما او به این باور رسیده که شعرش ماندنی است.
حافظ غزل را از خاک به افلاک رساند و مینویسد: «به شعر حافظ شیراز میرقصند و مینازند/سیهچشمان کشمیری و ترکان سمرقندی». شعر حافظ در برخی فرهنگها جهانی است، مثلاً در آلمان که گوته «دیوان غربی شرقی» را با تأثیرپذیری او نوشته و بدیل شاخهنباتی را نیز برای خودش ایجاد میکند.
غزل حافظ وقتی ترجمه میشود زبان زیبای خود را از دست میدهد و آنچه از شعر میماند درونمایه و عشق خالصانه و ناب و زیبایی است که چندان برای غربیها جذاب نیست. اما در عین حال همانطور که گفتم وقتی موضع ضد ریا میگیرد، جهانی میشود. اما در عین حال آنقدر که رباعیات خیام برای غربیها جذاب است، غزلهای حافظ چنین نیست.
در ترجمه شعر به ویژه غزلهای حافظ، شکل و ساختار و قالب از بین میرود. دانته در جایی میگوید: «به عشق میگردد آفتاب و ستاره.» اما این حرف برای همه جذاب نیست. تمام غزلهای حافظ یکدست و دوشادوش هم حرکت میکنند و اگر مردم مثلاً 20 غزل او را میشناسند و میخوانند کم لطفی پژوهشگران است که کمتر آنها را میشناسانند. من نیز وقتی میخواستم در کتابم غزلهای حافظ را بررسی کنم، نمیتوانستم درخشانترین غزلها را به سادگی برگزینم.
به زعم پژوهشگران برخی غزلها میتوانند زیباتر باشند، اما آنها که وجه آهنگین بودنش وجه غالب است، بیشتر مورد توجه مردم قرار میگیرند. به عنوان نمونه میتوان به این غزل اشاره کرد که در مطلعش میخوانیم: «تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو/ پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو». در بیت «من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان/قال و مقال عالمی میکشم از برای تو» اختلاف وزنی موسیقی وجود دارد، گرچه رکن عروضی دست نخورده، اما همین متغیر بودنش آن را زیباتر کرده است.
نظر شما