کتاب «واپسین دهههای خلافت عباسی» به فراز و فرود این دستگاه خلافت در واپسین دهههای حیاتش، یعنی از سال 575 تا 623 ه.ق میپردازد.
یکی از خلیفههای تاثیرگذار عباسی «الناصرلدین الله» است که نویسنده در تلاش است در این کتاب به بررسی حضور وی و نقش مهمش در تدوام این خلافت بپردازد. درباره این خلیفه در کتاب میخوانیم: «سی و چهارمین خلیفه عباسی (622 – 575) به عنوان یک خلیفه آگاه و صاحب تفکر سیاسی و پس از او فرزندش «الظاهر»، توانستند با استفاده از اوضاع یاد شده در جهت تحقق هدف عباسیان یعنی تجدید مجد و عظمت خلافت گام بردارند. در آستانه خلافت «الناصرلدین الله»، مطرحترین قدرتهای سیاسی موجود در جهان اسلام عبارت بودند از: «سلاجقه عراق، سلاجقه روم، اتابکان آذربایجان، ایوبیان، خوارزمشاهیان، غوریان و اسماعیلیان.»
مجد و عظمت دستگاه خلافت
این کتاب در شش فصل با عنوانهای «الناصرلدین الله و الظاهر بامرالله»، «خلفای عباسی و سلاجقه عراق»، «دستگاه خلافت عباسی و خوارزمشاهیان»، «واکاوی رابطه عباسیان و جنبشهای اجتماعی»، «دستگاه خلافت عباسی و جریانهای مذهبی» و «چگونگی تهاجم مغولان و واکنش دستگاه خلافت عباسی» به بررسی خلافت عباسی پرداخته است.
در مقدمه کتاب درباره مشخصههای خلافت عباسی که از سال 132 ه.ق با ابوالعباس سفاح آغاز و در سال 656 ه.ق با یورش مغولان به پایان رسید، با تکیه بر نقش خلیفه «المسترشد» آمده است: «مهمترین مشخصه این عصر، تلاش دستگاه خلافت برای احیای قدرت و عظمت از دست رفته سیاسی خویش است؛ اگرچه تلاشهای فراوان «المسترشد» و فرزندش الراشد (529 ـ 530 ه.ق) و المقتفی (530 ـ 555 هـ ق) نتیجه محسوس و عینی در تحقق هدف مذکور نداشت، اما توانست بستری فراهم کند تا جانشینان آنها؛ الناصر، الظاهر و المستنصر، بار دیگر به کالبد ناتوان خلافت، جانی دوباره ببخشند و در ایام پیری و کهولت، دستگاه خلافت قدرت و عظمت خود را باز یابد.»
نویسنده در بخشی از کتاب درباره هدف اصلی این پژوهش در دهههای پایانی خلافت عباسی مینویسد: «این پژوهش به فراز و فرود دستگاه خلافت عباسی در واپسین دهههای حیات خویش، یعنی از 575 ـ 623 ه.ق میپردازد. بنابراین آنچه از نظر پژوهش فوق، مسأله اصلی است، شناخت خلافت «الناصرلدین الله و الظاهر بامرالله» چگونگی اثرگذاری زمامداری آنان در ساختار خلافت عباسی در وجه مثبت و منفی است، در واقع، تحلیل تأثیر عملکرد آنها بر مجد و عظمت دستگاه خلافت در آغاز و اثرگذاری آن در شدت گرفتن زمینههای ضعف دستگاه خلافت در سالهای پایانی آن، مساله این پژوهش است.»
تضاد میان سلطنت و خلافت
در فصل نخست کتاب چگونگی شخصیت سیاسی، اجتماعی دو تن از واپسین خلفای عباسی «الناصرلدین الله» و «الظاهر بامرالله» و نقش آنان در ساختار قدرت دستگاه خلافت عباسی بررسی شده و در آن به واکاوی نقش و تاثیر این دو خلیفه در استحکام قدرت در این دستگاه پرداخته شده است.
در فصل دوم کتاب با عنوان «خلفای عباسی و سلاجقه عراق» بر نوع ارتباط خلافت و سلاجقه عراق و سرانجام نقش این سلاجقه، برای انتقال قدرت دنیوی از سلاجقه و دستگاه خلافت عباسی تاکید شده و بدیهی است که اعظم قدرت از دست رفته دنیوی خلافت، در اختیار سلاجقه است که با فروپاشی تشکیلات حکومتی سلاجقه، میتواند به خلافت بازگردد.
«دستگاه خلافت عباسی و خوارزمشاهیان» عنوان فصل سوم این پژوهش است. این بخش از نوشتار میکوشد با شناخت چگونگی روابط عباسیان و خوارزمشاهیان، تضاد میان نهاد سلطنت و خلافت برای دستیابی به قدرت دنیوی را بشناسد.
بازسازی و احیای قدرت سیاسی
چهارمین فصل این پژوهش به واکاوی نوع «رابطه عباسیان و جریانهای اجتماعی» میپردازد و سعی دارد نشان دهد که خلفای عباسی چگونه از تشکیلات یاد شده برای تحقق اهداف خویش، یعنی احیای قدرت سیاسی خلافت استفاده میکردند. در این فصل نویسنده میکوشد با شناخت تشکیلات جوانمردی در اصول، ساختار و چگونگی تغییر آن از سلک فردی به یک جریان اجتماعی، تعامل میان این جریان با دستگاه خلافت عباسی را در قرن هفتم هجری بررسی کند.
فصل پنجم به «ارتباط دستگاه خلافت عباسی و جریانهای مذهبی» میپردازد. تشیع به مثابه یک جریان مذهبی در دو شاخه شیعه اثنی عشری و اسماعیلی در عرصه قدرت سیاسی نیز حائز اهمیت است. بدین روی سعی شده با شناختن اندک، درباره چگونگی شکلگیری آن، تعامل میان این جریان و دستگاه خلافت عباسی را در قرن هفتم هجری بیان کند. آنچه پاسخ این سوال است آنکه، دستگاه خلافت عباسی و به ویژه خلیفه الناصر با نزدیک شدن به این جریانها، از توانمندی آنها برای رسیدن به هدف خود که همان بازسازی و احیای قدرت سیاسی دستگاه خلافت است سود جست.
«چگونگی تهاجم مغولان و واکنش دستگاه خلافت عباسی» عنوان فصل ششم کتاب است. در این پژوهش سعی شده با شناخت چگونگی تهاجم مغولان و فتح سرزمینهای شرقی خلافت عباسی، نقش و سهم خلافت در این رویداد بزرگ جستوجو شود.
خلافت مأمون و از دست رفتن مرکزیت قلمرو وسیع اسلامی
در قسمتی از نتیجهگیری کتاب درباره دو پاره شدن خلافت عباسی آمده است: «خلافت عباسی پانصد بیست و چهار سال عمر کرد. در این دوره طولانی، جهان اسلام با تغییرات و تحولات بسیاری از جمله، تجزیه قدرت سیاسی و قلمرو جغرافیایی دستگاه خلافت مواجه شد. توضیح آنکه دوره دوم خلافت عباسیان یعنی پس از خلافت مأمون با از دست رفتن مرکزیت قلمرو وسیع اسلامی، قدرت بین حکومتهای نیمه مستقل تقسیم شد. این وضعیت موجب تضعیف دستگاه خلافت شد، به طوریکه از سرزمینهای وسیع خلافت عباسی جز بغداد و نواحی اطراف آن از قدرت دنیوی و مذهبی آن، جز قدرت معنوی چیزی باقی نماند.»
کتاب «واپسین دهههای خلافت عباسی» تالیف محبوبه شرفی با ویراستاری زهرا درودیان در 124 صفحه، شمارگان دو هزار نسخه و بهای پنجهزار و 200 تومان از سوی نشر دانشگاه آزاد اسلامی (شهر ری) روانه بازار کتاب شده است.
نظر شما