جمعه ۲۵ بهمن ۱۳۹۲ - ۱۵:۴۳
فرهنگ آشفتگی؛ نگاهی به واژه‌نامه اگرواکولوژی

آشفتگی در برخی آثار دانشگاهی عموما در آثار استادانی دیده می‌شود که شماری از دانشجویان خود را به کارهای پژوهشی وامی‌دارند و در نهایت حاصل کار را بی‌کمترین بازبینی و ویرایش به ناشر می‌سپارند.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)ـ دکتر اکرم شعاع، مدرس دانشگاه: اگر بخواهیم کشاورزی بوم‌شناختی یا اگرواکولوژی را با ساده‌ترین عبارات توصیف کنیم باید آن را «کاربرد قوانین و نظریات بوم‌شناختی در طراحی، مدیریت، و ارزیابی نظام‌های کشاورزی مولد با حفظ منابع طبیعی» بنامیم. تعاریف زیر را نیز برای این اصطلاح می‌توان یافت. 

کاربرد قوانین بومشناختی در طراحی و مدیریت بوم-نظام‌های کشاورزی نظامی یکپارچه که در آن، توسعه نظام‌های کشاورزی و تولید غذا بر دانش سنتی، کشاورزی جایگزین، و تجربه‌های منطقه‌ای تولید غذا تکیه دارد. برقراری ارتباط میان بوم‌شناسی، فرهنگ، اقتصاد و جامعه، برای تولید پایدار در کشاورزی، محیط زیست سالم، و غذا و جوامع کشاورزی پایا. 

البته هنوز میان صاحب‌نظران در زمینه این‌که باید آن را «دانش»، «جنبش»، یا صرفا مجموعه‌ای از مهارت‌ها بدانیم، توافق کاملی حاصل نشده است. «کشاورزی بوم‌شناختی» همچنان که از نامش پیداست، رشته‌ای میان‌رشته‌ای تلقی می‌شود که پژوهش در آن، بدون داشتن دانش کافی در رشته‌هایی چون بوم‌شناسی، کشاورزی و البته آشنایی کافی با فرهنگ و سابقۀ تاریخی یک جامعه ممکن نخواهد بود.
 
کشاورزی بوم‌شناختی رشته‌ای نسبتا نو در ایران تلقی می‌شود، با این وجود چند سالی است که دانشگاه‌های معتبر کشور، دوره کارشناسی ارشد این رشته را تاسیس کرده‌اند و خوشبختانه اخیرا دوره دکترای این رشته نیز در دانشگاه فردوسی مشهد که گروه کشاورزی و منابع طبیعی آن بسیار قوی است، تاسیس شده است. اما به رغم توجه نهادهای آموزش عالی ایران به این رشته، منابع فارسی در این زمینه بسیار ناچیز است. 

بی‌گمان انتشار واژه‌نامه‌ای در این زمینه، می‌توانست نویدی باشد برای توجه بیشتر استادان و پژوهشگران ایرانی به حوزه‌های میان‌رشته‌ای که اتفاقا بسیای از آن‌ها به نحوی به محیط زیست، بوم‌شناسی و کشاوزی مرتبطند.

نخستین نکته‌ای که دست کم برای من شگفت می‌نمود به کار رفتن واژه «اگرواکولوژی» در عنوان فارسی این واژه‌نامه بود. زیرا گمان می‌کردم یکی از اهداف انتشار واژه‌نامه‌های دوزبانه، رواج واژگان فارسی به جای اصطلاحات انگلیسی است. در همین واژه‌نامه، برای اصطلاح اگرواکولوژی دو معادل فارسی «بوم‌شناسی کشاوزی» و «کشاورزی بوم‌شناخت» یاد شده است. 

شایسته‌تر آن بود که مولف یکی از این دو عنوان را که رواج بیشتری دارد به کار می‌برد. زیرا به کار رفتن Agroecology در عنوان انگلیسی برای آنان که احتمالا نمی‌دانستند اصطلاح فارسی معادل چه اصطلاح انگلیسی به کار رفته، به اندازه کافی راهگشا است. در ادامه اشکالاتی را که به نظر من بر این واژه‌نامه وارد است به چند دسته تقسیم می‌کنم. البته اشکالات برخی از مداخل چنان است که شاید بشود آن را در بخشی دیگر مطرح ساخت. 

نایکدستی تعاریف و معادل‌های فارسی
با مطالعه شماری از مداخل این فرهنگ به خوبی می‌توان دریافت که تعاریف و معادل‌های فارسی حاصل «دست کم دو سلیقه بسیار متفاوت» است. با اندکی حوصله می‌توان مداخلی را که حاصل هر یک از این سلیقه‌های متفاوت است از دیگری تمیز داد. در واقع واژه‌نامه اگرواکولوژی از این منظر، به آثاری می‌ماند که استادان، با کمک نیروی انسانی «دانشجویان نمره‌خواه» پدید آمده و در نهایت نیز کسی به خود زحمت یکدست ساختن حاصل کار را نداده است.
 
از این آشفتگی سلیقه، می‌توان دریافت که در تعریف و معادل‌یابی واژگان، اصل «تعریف خوشه‌ای مفاهیم و اصطلاحات» (که دقت، یکدستی و سرعت بیشتر حاصل کار را در پی دارد) توجه نشده است. در این‌جا تنها برای مثال شمای از نخستین واژگان هم‌خوشه این مدخل را نخست با هم و سپس با مفاهیم مخالف آن‌ها مقایسه می‌کنیم:

Abiotic factor
عامل غیر زیستی 1) هر یک از عوامل غیر‌زنده موثر بر موجودات زنده مانند دما، الگوهای باد، رطوبت، اسیدیته و سایر عوامل فیزیکی و شیمیایی. 2) جزء غیر زنده یک محیط مانند خاک، عناصر غذایی، نور، آتش یا رطوبت.
تفکیک معنایی دوم احتمالاا ترجمه این عبارت انگلیسی است:
A non-living component of the environment, such as soil, nutrients, light, fire, or moisture
کلمه نازیوا را فرهنگستان نخست در برابر Abiotic پیشنهاد کرده است. جالب آنکه مولف در توصیف Abiota از ترکیب ناهم‌گون «جزء نازیوا» (مرکب از یک کلمۀ عربی و یک کلمه برساخته و ناآشنای فارسی) بهره می‌گیرد؛ اما در مورد خود واژه Abiotic چنین نمی‌کند. با توجه به آنچه گفته شد آیا می‌توان تصور کرد که «نازیوا» و «غیر زیستی» حاصل یک سلیقه باشند (البته به خاطر داشته باشید که نگارنده این سطور وجود «سلیقه» را مفروض گرفته است)؟ ناگفته نماند که بسامد واژه نازیوا چندان اندک است (در گوگل: 199 مورد، با حذف موارد مکرر کمتر از 90) که شایسته بود معادل دیگری انتخاب می‌شد. 

تعاریف نادرست، نادقیق یا ناقص
Biotechnology
فناوری زیستی، زیست‌فناوری دستکاری ژنتیکی موجودات زنده به منظور تولید غذا، دارو و سایر فرآورده‌ها برای مصارف انسانی. 

این تعریف فقط یکی از شاخه‌های پیشرفته زیست‌فناوری را پوشش می‌دهد. این شاخه گرچه بخش اعظم زیست‌فن‌آوری را تشکیل می‌دهد، اما همه آن نیست. بسیاری از روش‌های زیست‌فناوری هیچ ربطی به دستکاری ژنتیکی ندارند. زیست‌فناوری سابقه‌ای بسیار کهن و چند‌هزار ساله دارد. نمونه آشنای بکارگیری روش‌های زیست‌فناوری استفاده از خمیر ترش در پخت نان و نیز استفاده از مایه برای تولید ماست و پنیر است. مسلما هیچ یک از این‌ها ارتباطی به دستکاری ژنتیکی موجودات ندارند. 

تاکید مولف بر «برای مصارف انسانی» نیز نادرست است. زیرا با چنین تعریفی اگر برای مثال با دست‌کاری‌های ژنتیکی راهی برای درمان بیماری‌های برخی گونه‌های حیوانی و گیاهی که انسان آن‌ها را «مصرف» نمی‌کند پیدا شود، این فن‌آوری در شمار زیست فناوری نخواهد آمد.

Alternative Agriculture
کشاورزی جایگزین: 1) روش تولید محصولات کشاورزی با در نظر گرفتن جنبه‌های بوم‌شناختی و پایداری و نیز تحقق سودآوری اقتصادی. این روش که کشاورزی پایدار نیز نامیده می‌شود شامل روش‌های متعددی مانند زراعت ارگانیک، کنترل زیستی آفات و روش‌های خاص بازاریابی است. این نوع کشاورزی از آن جهت پایدار است که مزایای اجتماعی، اقتصادی و زیست‌محیطی آن می‌تواند در درازمدت استمرار داشته باشد بدون آن‌که منابع طبیعی را تخریب کند. 2) نوعی عملیات کشاورزی که اساس آن کاهش کاربرد کودها و آفت‌کش‌های شیمیایی، استفاده حداکثر از تناوب زراعی و کاهش عملیات خاک‌ورزی است. 

در تعریف نخست آنجا که مؤلف می‌گوید: «این روش که کشاورزی پایدار نیز نامیده می‌شود ...» مقصود مولف به درستی معلوم نیست. آیا در زبان فارسی برای Alternative Agriculture دو معادل «کشاورزی جایگزین» و «کشاورزی پایدار» بکار می‌رود یا آن‌که مولف به برابری دو اصطلاح Alternative Agriculture و Sustainable agriculture اشاره دارد. اگر چنین است چرا در تعریف مدخل دوم هیچ اشاره‌ای به همسانی این دو اصطلاح نشده است. 

Sustainable agriculture
کشاورزی پایدار: 1) نوعی نظام تولیدی کشاورزی که در آن، کشاورز توان تولیدی نظام را در سطحی که از نظر اقتصادی توضیح‌پذیر، از نظر زیست‌محیطی سازگار و از نظر اجتماعی قابل پذیریش باشد، در درازمدت حفظ کرده و یا حتی بهبود می‌بخشد. این نظام مدیریت کارآمد منابع با حداقل خسارت به محیط زیست و سلامت انسان را موجب می‌شود. 2) روش پرورش گیاهان زراعی و حیوانات اهلی با کاربرد کودهای آلی، حفاظت آب و خاک، مهار آفات به روش زیستی و کمترین استفاده از انرژی‌های تجدیدناپذیر که وابسته به سوخت‌های فسیلی هستند. 3) نوعی کشاورزی است که در آن، جنبه‌های مختلف زیست‌محیطی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی رعایت شده و بر به کارگیری حداقل نهاده‌های خارجی مصنوعی تاکید دارد. 

تعریف نخست «کشاورزی جایگزین» (هم‌چنان که در خود تعریف نیز بدان تصریح شده) بیشتر شایسته اصطلاح «کشاورزی پایدار» است. این دو اصطلاح گرچه ارتباط تنگاتنگی با یک‌دیگر دارند، اما یکی نیستند و نمی‌توان یکی را جایگزین دیگری کرد. گذشته از این هیچیک از تعاریف سه‌گانه «کشاورزی پایدار» جامع و مانع نیستند و هر یک فقط برخی جنبه‌های آن را روشن می‌کند. در حالی‌که گذاشتن شماره برای تعاریف مختلف یک اصطلاح به معنی آن است که این تعاریف به‌طور کلی از یکدیگر متمایزند و بر کاربردهای متفاوتی از یک اصطلاح دلالت دارند. و فرض بر این است که هر کدام به تنهایی می‌تواند مفهومی روشن را به خواننده منتقل کند. 

همین اشکال در مهم‌ترین مدخل این کتاب که بی‌گمان باید Agroecology باشد به وضوح دیده می‌شود. بوم‌شناسی کشاورزی، کشاورزی بوم‌شناخت»: 1) مطالع روابط متقابل میان موجودات زنده بایکدیگر و محیط اطراف خود در یک نظام کشاورزی. 2) دانش بکارگیری اصول و مفاهیم بوم‌شناختی به منظور طراحی و مدیریت بوم‌نظام‌های کشاورزی پایدار. 3) پیاده کردن جنبه‌های بوم‌شناختی در بوم‌نظام‌های کشاورزی با تاکید ویژه بر پایداری اکولوژیک بوم‌نظام  تفاوت میان تعریف دوم و سوم تنها در واژه‌هاست. کاملا پیداست که فرهنگ‌نگاران، صرفا هر تعریفی را که به زبان انگلیسی در این سو و آن سو (یا به قولی «منابع»!) یافته‌اند، به فارسی ترجمه کرده و از پی هم آورده‌اند. بی‌آنکه یکبار آن‌ها را با هم مقایسه کنند. درباره اشکال وارد بر تعریف نخست به ادامه مطلب را بخوانید.

Crop evolution
تکامل گیاه زراعی سازگاری گیاه زراعی در دوران زندگی بشر. این سازگاری در جهت بهره‌وری بیشتر برای انسان، افزایش کمیت و کیفیت غذایی و محافظت بیشتر در مقابل بیماری‌ها و آفات گیاهی بوده است.

تاکید بر تکامل گیاه زراعی «در دوران زندگی بشر» کاملاا زاید است. زیرا گیاه زراعی همچنان که از نامش پیداست، گیاهی است که «زرع» یا کشت می‌شود و مسلما کاشته شدن اتفاقی یک دانه در خاک بر اثر حرکت یک حیوان «زرع» تلقی نمی‌شود. در نتیجه وجود «گیاه زراعی» منوط به وجود نوع بشر است و هر اتفاقی (از جمله تکامل) برای «گیاه زراعی» بیفتد، بی‌گمان در دوران زندگی بشر روی خواهد داد. استفاده از فعل «بوده‌است» در پایان تعریف نیز اشاره به این دارد که «گیاهان زراعی» از این پس قصد ندارند تکامل یابند!

Dormancy
خواب حالتی که در آن یک بذر با وجود شرایط مساعد محیطی و فقط به علت موانع درونی قادر به جوانه‌زنی نیست. هورمون‌های گیاهی (مانند اسید آبسیزیک) نقش مهمی در ایجاد این حالت دارند. خواب بذر یکی از سازوکارهای بقا در گونه‌های گیاهی به‌شمار می‌رود. 

کاملا روشن است که در این جا seed dormancy تعریف شده است و نه dormancy. در واقع dormancy در زیست‌شناسی مفهومی بسیار گسترده‌تر دارد و نه فقط برای گیاهان، که در مورد حیوانات، ویروس‌ها و باکتری‌ها نیز به کار می‌رود. حتی اگر بخواهیم با توجه به عنوان کتاب، مفهوم Dormancy را محدودتر در نظر بگیریم، باز هم نمی‌توان از «خواب گیاهان» یا plant dormancy صرف‌نظر کرد. اگر چه بسامد کاربرد ترکیب plant dormancy به مراتب از بسامد کاربرد seed dormancy کمتر است، اما بازهم ترکیبی بسیار پرکاربرد به‌شمار می‌آید و طبعا نباید مولف از توجه به چنین اصطلاحی بازمی‌ماند. 

ترکیبات دیگری همچون «خواب تابستانی» (summer dormancy) و «خواب زمستانی» (winter dormancy) نیز از جمله اصطلاحات زیست‌شناسی گیاهی و کشاورزی به‌شمار می‌آیند. به نظر من، مولف باید نخست اصطلاح dormancy را به‌طور کلی و سپس هر یک از ترکیبات آن را به‌طور مجزا تعریف می‌کرد.

Electromagnetic pollution
آلودگی الکترومغناطیسی میدان‌های الکترونیکی و مغناطیسی که به وسیله مدارهای الکتریکی تولید می‌شوند و ممکن است سلامت انسان را به خطر اندازند. تا به حال که چیزی به نام «میدان‌های الکترونیکی» نداشته‌ایم. مگر آن‌که فرض کنیم مقصود میدان‌های الکتریکی باشد (میدان‌های الکترومغناطیسی هم‌چنان که در عنوانشان نیز منعکس است، از تغییرات میدان‌های الکتریکی پدید می‌آیند. مانند میدان مغناطیسی اطراف سیم‌های برق فشار قوی).
 
در هر صورت، برخلاف تصور مولف «میدان الکترومغناطیسی» مجموعه‌ای از میدان‌های «الکتریکی» (در متن: الکترونیکی) و «مغناطیسی» نیست (میدان مغناطیسی به طور طبیعی در اطراف آهنربای طبیعی وجود دارد.
 
سراسر کره خاک پیوسته تحت تاثیر میدان مغناطیسی کره زمین قرار دارد و به همین علت است که عقربه قطب‌نما همیشه در راستای محور مغناطیسی زمین قرار می‌گیرد و قطب شمال مغناطیسی را نشان می‌دهد). از این نیز که بگذریم، «آلودگی الکترومغناطیسی» از جنس هیچ «میدانی» نیست، بلکه از جنس آلودگی است و در تعریف آن باید تعریف «آلودگی» را در نظر داشت. در همین واژه‌نامه آلودگی چنین تعریف شده است:

Pollution
آلودگی هرگونه تغییر نامطلوب در کیفیت بخشی از زیست‌کره. آلودگی زمانی مشکل‌ساز است که آلاینده‌ها با سرعتی بیش از آن‌چه که بتوانند بازیافت، جذب و یا بی‌اثر شوند، در محیط انتشار یابند. نتیجه این انتشار به خطر افتادن سلامت انسان و سایر موجودات زنده است. 

تعریف آلودگی در این فرهنگ به‌صورت «هرگونه تغییر نامطلوب در کیفیت بخشی از زیست‌کره» بسیار نارساست. زیرا مقصود از «نامطلوب» در این تعریف معلوم نیست (ادامه مطلب، اگر درست باشد اطلاعاتی اضافی درباره آلودگی است و نه تعریف آلودگی). به‌طور مثال با چنین تعریفی نمی‌توان «آلودگی نوری» را تعریف کرد و حتی توضیحات اضافی مولف نیز به آن کمکی نمی‌کند. 

آلودگی در واقع وارد ساختن هرگونه آلاینده (هر نوع عامل غیرطبیعی) به محیط زیست است به نوعی که موجب بی‌ثباتی، ناهنجاری، آسیب یا مشکل در اکوسیستم شود. 

بر این اساس، خطوط انتقال برق فشار قوی عامل آلودگی الکترومغناطیسی به‌شمار می‌روند، زیرا شدت میدان الکترومغناطیسی پدید آمده در اطراف این خطوط به حدی است که (به ویژه در درازمدت) «بی‌ثباتی، ناهنجاری، آسیب یا مشکل در اکوسیستم» را در پی دارد. 

مولف جلوگیری از آلودگی را نیز چنین تعریف کرده است:

Pollution prevention
جلوگیری از آلودگی بهره‌گیری از راهکارهای مناسب جهت کاهش انتشار پسماندهای خطرناک در محیط زیست. باز هم باید توجه داشت که بسیاری از آلودگی‌ها (از جمله همین آلودگی الکترومغناطیسی) پسماند ندارند چه رسد به پسماند خطرناک و چیزی را که وجود ندارد با هیچ راهکاری نمی‌توان کاهش داد. 

Production
تولید میزان محصول به دست آمده به ازای یک مقدار معین از نهاده‌های به کار برده شده است. تولید در هر حوزه‌ای و از جمله در حوزۀ کشاورزی یک مفهوم مطلق است و نباید در تعریف آن عبارت «به ازای ...» بکار رود.
 
عباراتی از این قبیل، در مورد مفاهیمی نسبی چون کارآیی بکار می‌روند. اگر فرض کنیم که تعریف مؤلف از تولید درست باشد، هر وقت بخواهیم دربارۀ مثلاً تولید گندم ایران صحبت کنیم حتماً باید مشخص کنیم که چه «نهاده‌هایی »(کود، آفت‌کش، بذر، سوخت فسیلی و ... ) و از هر یک چه مقدار صرف آن شده است (البته شاید این اشکال ناشی از ضعف دانش زبانی تعریف‌نگار باشد)

Tidal energy
انرژی جزر و مدی الکتریسیته تولید شده ناشی از حرکت توده‌های آبی که در اثر جزر و مد دریا رخ می‌دهد و یکی از شکل‌های انرژی تجدیدپذیر است. 

صرف‌نظر از این‌که انرژی جزر و مدی تا چه حد می‌تواند به اگرواکولوژی مربوط باشد، باید گفت که اولا اصطلاح رایج‌تر و درست‌تر برای مفهوم مورد نظر مولف Tidal power است. گذشته از این، انرژی جزر و مدی نه تنها از جنس الکتریسیته نیست. بلکه از جنس انرژی الکتریکی نیز نیست. Tidal power یا نیروی جزر و مدی یکی از «منابع تجدیدپذیر انرژی» است که می‌توان از آن برای تولید انرژی الکتریکی (یا انرژی مکانیکی) استفاده کرد. هم‌چنان که انرژی یا نیروی باد نیز از جنس الکتریسته نیست و می‌توان از این منبع انرژی هم برای تولید انرژی مکانیکی (آسیای بادی) و هم برای تولید انرژی الکتریکی استفاده کرد. جالب آن‌که خود مولف در مورد انرژی بادی کمابیش به درستی عمل کرده است. اما مدخل بعدی باز اشتباه دارد. 

اشکال در گزینش مدخل انگلیسی
Breast height

ارتفاع سینه ارتفاع استانداردی که در آن قطر ساقه یک درخت ایستاده اندازه‌گیری می‌شود و 3/1 متر بالای سطح زمین است. 

آن‌چه اصطلاح کشاورزی تلقی می‌شود diameter at breast height (DBH) است و نه breast height در زبان فارسی نیز معمولا آن را «قطر برابر سینه» ترجمه می‌کنند. در حالی‌که از روی معادل مولف «قطر در ارتفاع سینه» به دست می‌آید. مولف کافی بود نگاهی به‌عنوان شماری از مقالات تخصصی جنگل و مرتع بیندازد تا به اشتباه نیفتد. 

گذشته از این ارتفاع مرجع برای اندازه‌گیری قطر فقط در اروپا، استرالیا و کانادا 130 سانتیمتر است. در ایالات متحده آمریکا، نیوزلند، برمه، هند، مالزی و آفریقای جنوبی، این قطر را در ارتفاع 140 سانتیمتری (دقیقا 137 سانتیمتر برابر با 4 و نیم پا) اندازه می‌گیرند. ارتفاع معیار برای درختان زینتی
 (Ornamental trees) عموما 150 سانتیمتر در نظر گرفته می‌شود. 

Boreal forest
جنگل شمالی یک اجتماع جنگلی که در مناطق برخوردار از دماهای پایین در نیم‌کره شمالی رشد می‌کند و بیشتر از مخروطیان متحمل به سرما مانند کاج و سرو تشکیل شده است. 

Boreal forest غالبا به سراسر زیست‌بومی اطلاق می‌شود که ما در ایران آن را با نام آشناتر «تایگا» می‌شناسیم. تایگا بخش وسیعی از شمال روسیه و کانادا و ... را دربر می‌گیرد. اصطلاح Boreal forest گاه (به ویژه در کانادا) فقط به جنوبی‌ترین بخش تایگا نیز اطلاق می‌شود. اگر مولف به هردلیل ذکر واژه Boreal forest را در واژه‌نامه اگرواکولوژی ضروری می‌دانسته، به همان دلیل باید واژه به مراتب رایج‌تر تایگا را نیز ذکر و ارتباط میان این دو اصطلاح را روشن می‌کرد؛ اما چنین نکرده است. گذشته از این عبارات و ترکیب‌های نامانوسی چون «اجتماع جنگلی» (احتمالا معادلی برای Forest Community) و «مناطق برخوردار از دماهای پایین» نیز سخت خودنمایی می‌کنند. 

اشکال در ترتیب الفبایی مداخل
ترتیب الفبایی مداخل گاه نادرست است مثلا Browse species پیش از Browse آمده است. 

اشکالات ناشی از ضعف در فن واژه‌نامه‌نگاری
برخورداری تعریف‌نگاران از دانش واژه‌نامه‌نگاری بسیار اندک می‌نماید. برای مثال بازهم تعریف Agroecology را ببینید. 

بوم‌شناسی کشاورزی، کشاورزی بوم‌شناخت: 1) مطالع روابط متقابل میان موجودات زنده بایکدیگر و محیط اطراف خود در یک نظام کشاورزی. 2)  گذشته از این تعریف نخست با کنار گذاشتن «نظام کشاورزی»، بیشتر شایسته اکولوژی یا بوم‌شناسی است. پرواضح است که اگر «بوم‌شناسی کشاورزی» همان «بوم‌شناسیِ کشاورزی» (ترکیب اضافی) باشد لازم نیست به‌عنوان یک اصطلاح تعریف شود. زیرا در این صورت به قول فرهنگ‌نگاران، این عبارت، «واحد واژگانی» نیست و کافی است که «بوم‌شناسی» و «کشاورزی» جداگانه تعریف شوند. آنگاه کسی که مفهوم «ترکیب اضافی» را بداند می‌تواند معنی «بوم‌شناسی کشاوزی» را نیز دریابد. 

Biotype
زیست‌جور: بیوتیپ 1) در طبیعت گروهی از افراد که اساسا ساختار ژنتیکی مشابهی دارند. یک گونه شامل چندین زیست‌جور است. 2) گروهی از افراد با ژنوتیپ مشابه. زیست‌جورها ممکن است از نظر ژنتیکی خالص و یا ناخالص باشند. 3) یک تقسیم فرعی از گونه که در آن افراد از نظر ویژگی‌های مورفولوژیکی، همسان ولی از نظر صفات فیزیولوژیکی، ناهمسان هستند. 

در تعریف دوم سوالی که پیش می‌آید این است که مؤلف چه کمکی به خواننده می‌کند. خواننده‌ای که معنی بیوتیپ را نمی‌داند چرا باید معنی ژنوتیپ را بداند. در واقع این تعریف نه تنها گرهی از کار مراجعه کننده باز نمی‌کند، بلکه معنی «ژنوتیپ» را نیز بر مجهولات وی می‌افزاید. جالب آن‌که مؤلف واژه ژنوتیپ را نیز در شمار مداخل کتاب نیاورده است. مولف در تعریف واژه Ecotype نیز واژه ژنوتیپ را بکار برده است. 

در این جا باید مهم‌ترین اصل تعریف‌نگاری را یادآور شوم و آن اینکه به قول منطقیون «معرف باید اجلی از معرف باشد» یا به زبان ساده، نباید فهم جمله‌ای که در تعریف یک اصطلاح به کار می‌بریم از فهم خود اصطلاح دشوارتر باشد. 

اشکالات ناشی از ضعف دانش زبانی
Bone meal

پودر استخوان استخوان آسیاب‌شده‌ای که به مصرف کود و نیز تغزیه دام می‌رسد.
تعریف فوق بدین معنی است که استخوان آسیاب شده، تا «به مصرف کود و نیز تغزیه دام» نرسد پودر استخوان یا Bone meal نامیده نمی‌شود. در این تعریف «ای» بعد از «آسیاب شده» باید حذف شود. 

Biotrophic
زیواپروری، زنده‌خواری حالتی که در آن، یک انگل مواد غذایی مورد نیاز خود را از بافت‌های زنده میزبان به دست می‌آورد. حشرات آفتی که از بافت‌های سبز گیاهی تغذیه می‌کنند در این دسته قرار می‌گیرند. 

واژه «زیواپروری» قاعدتاً باید به عمل (البته ناخواسته) میزبان اطلاق شود که انگل را می‌پروراند. اما زنده‌خواری به گمانم فعل خود انگل باشد که میزبان زنده را می‌خورد. اگر این «زیوا»ی نام آشنا با «خواری» ترکیب و اصطلاح «زیواخواری» حاصل می‌شد، نتیجه بهتر از این بود.

Browse species
گونه دام‌چر یک گونه گیاهی است که دام‌ها از آن تغذیه می‌کنند. احتمالاا مقصود مولف «هرگونه گیاهی» بوده است. از جمله فوق خواننده چنین می‌پندارد که فقط یک گونه گیاهی خاص مدنظر بوده است (و چه بسا از مولف گله‌مند شود که چرا نام علمی و مشخصات دیگر این گونه گیاهی مرموز را قید نکرده است.) 

اشکالات دیگر
بسیاری از اصطلاحات باید با نیم‌فاصله نوشته شوند تا معلوم شود نوشتن آن‌ها با فاصله مفهوم را دگرگون می‌سازد. اما در این کتاب تقریبا در هیچ جا به این نکته ظریف توجه نشده است. از جمله آن‌هاست: «بوم‌شناسی»، «بوم‌شناخت»، «بوم‌نظام»، «کنه‌کُش»، «دام‌چر» (واژه‌های روزمره مانند مسموم‌کنندگی نیز از این رهگذر آسیب دیده‌اند). 

سخن پایانی
همچنان که دیده شد، مطابق معمول، یکی از مهم‌ترین اشکالات این واژه‌نامه تخصصی، ضعف مفرط در ساختار است که از ناآگاهی مؤلف از فن واژه‌نامه‌نگاری خبر می‌دهد. گذشته از این در اغلب موارد متن فارسی از نظر روانی و دستور زبان و کاربرد کلمات معمولی دچار آشفتگی است. در ترجمه اصطلاحات فنی حوزه‌های مرتبط با عنوان نیز اثر اشتباهاتی قابل توجهی دیده می‌شو که خواننده را شگفت‌زده می‌کند. در برخی موارد آشکارا تعاریف حاصل دست کم دو سلیقه کاملا متفاوتند که بی‌گمان در مراحل نهایی نیز کوششی برای یکدستی آن‌ها صورت نگرفته است. 

آشفتگی‌هایی از این دست و تنوع سلیقه در نگارش اثر، عموما در آثار استادانی دیده می‌شود که شماری از دانشجویان خود را به کارهای پژوهشی وامی‌دارند و در نهایت حاصل کار آنان را (که معمولا نیز چنگی به دل نمی‌زند) بی‌کمترین بازبینی و ویرایش به ناشر می‌سپارند. 

اگر چنین آثاری را ناشران بازاری و خصوصی منتشر کنند، البته چندان عجیب نیست. در اینجا البته ناشری دانشگاهی متولی نشر کتاب بوده است. امید آنکه ناشران دانشگاهی نیز در بررسی آثاری که برای چاپ به آنان سپرده می‌شود، تنها وسواس علمی را در نظر داشته باشند. 

کتاب «واژه‌نامه اگرواکولوژی» نوشته دکتر غلامرضا محمدی، با شمارگان یک‌هزار نسخه در 292 صفحه، به بهای 50 هزار تومان به همت انتشارات دانشگاه رازی در سال 1390 منتشر شده است.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • محمدی ۱۲:۱۶ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۵
    با سلام البته نقد کتاب به ویژه کتاب های علمی کار به غایت شایسته ای است ولی بهتر بود که منتقد این کتاب یعنی خانم اکرم شجاع پیش از نگارش این نقد عریض و طویل و وارد کردن اتهامات بی اساسی مانند واداشتن دانشجویان به تالیف کتاب و به طور خلاصه یک تنه به قاضی رفتن ایرادات مطرح شده را با مولف کتاب در میان می گذاشت و سپس نتیجه گیری می کرد. به نظر اینجانب این کمترین کاری بود که از جنبه های اخلاقی و وجدانی پیش از اینهمه جوسازی منفی می شد انجام داد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها