پنجشنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۲ - ۱۴:۰۰
خدمتکار و پروفسور

ايبنا - خواندن يك صفحه از‌‌ يك كتاب را مي‌توان چند گونه تعبيركرد؛ چيدن شاخه گلي از يك باغ، چشيدن جرعه‌اي از اكسير دانايي، لحظه‌اي همدلي با اهل دل، استشمام رايحه‌اي ناب، توصيه يك دوست براي دوستي با دوستي مهربان و...

شاید مزاحم بودم

کمی بعد از آن ماجرا، پیامی از آژانس به دستم رسید که ازم می‌خواست برای کار مجدداً به خانه‌ی پروفسور برگردم. مطمئن نبودم دلیل این ماجرا تغییر رأی بیوه بوده یا دوست نداشتن خدمتکار جدید. هیچ راهی هم نداشتم که مطمئن شوم آن سوء تفاهم بی‌پایه و اساس از بین رفته یا نه. به هر حال پروفسور ستاره‌ی یازدهم را هم دریافت کرده بود.
هزار بار آن صحنه‌ی عجیب را توی ذهنم مرور کردم. هیچ فایده نداشت. همیشه برایم راز باقی خواهد ماند. چرا بیوه گزارش من را به آژانس داد و باعث اخراجم شد؟ چرا آن قدر خشن به کار رادیکال واکنش نشان داد؟ مطمئنم آن شب بعد از بازی بیس‌بال، جاسوسی‌مان را می‌کرد. وقتی تصورش کردم که پای علیلش را پشت سرش می‌کشد و در بوته‌ها قایم می‌شود، تقریباً همه‌ی عصبانیتم یادم رفت و دلم برایش سوخت.
جریان پول چیزی در حد یک صحنه‌ی مه‌آلود بود. شاید بیوه حسادت می‌کرد. به راه خودش، او هم سال‌ها محبت نثار پروفسور کرده بود و به چشمش لابد من مزاحم می‌آمدم.

صفحه 125/ خدمتکار و پروفسور/ شقایق نظرزاده/ نشر نیکا/ چاپ اول/ سال 1392/ 184 صفحه/ 12000 تومان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها