ادیبزاده که به تازگی کتاب «تبارشناسی تفکر علمی در ایران» به قلم او منتشر شده است، درباره ضرورت تالیف اثرش به خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، گفت: پیش زمینه موضوع کتاب، بحث این روزهای ایران یعنی تحول در علوم انسانی است. علوم انسانی مجموعه رشتههای مختلفی است که ما با ترجمه آن را آغاز کردیم و شکل امروزی آن از دوره امیرکبیر و عصر قاجاریه شروع شده است. از این دوره به بعد دانشگاههای مختلف در کشور تاسیس و رشتههای متعدد علوم انسانی تشکیل شدهاند.
وی ادامه داد: در دهههای اخیر فضای فکری در کشور به سمت نقد علوم انسانی رفته است و برخی در این باره نگاه سیاسی و برخی هم دغدغه فکری داشتند. بنابراین علوم انسانی موضوعی چالش برانگیزی بوده و نظرات متفاوتی در این باره مطرح شده است.
به گفته این کارشناس ارشد علوم سیاسی، دو قطب مختلف درباره علوم انسانی در کشور شکل گرفته و عدهای به این علم نگاه جهانی و عده دیگری نیز نگاه بومی و اسلامی داشتهاند.
وی یادآور شد: به همین دلیل محور اصلی کتابم را موضوع تفکر علمی قرار و معتقدم پیش از این که علوم انسانی را نقد کنیم باید ببینیم تفکر علمی چگونه شکل گرفته و چه مراحلی را پشتسر گذاشته تا به امروز رسیده است.
ادیبزاده در ادامه با اشاره به تاریخچه شکلگیری تفکر علمی در ایران، اضافه کرد: با شکلگیری اسلام ابتدا از طریق نهادهای سادهتری مانند مساجد، علوم انسانی شکل گرفت و بعدها حوزههای علمیه تشکیل شد.
وی با بیان اینکه «نگاهم در کتاب بیشتر تاریخی بوده است تا محتوایی» گفت: تا یک بینش تاریخی نداشته باشیم، نمیتوانیم درباره علم و علوم انسانی نظر دهیم.
وی با اشاره به اینکه این کتاب دو بخش اصلی دارد، افزود: در بخش نخست درباره تفکر علمی در دوره اسلامی و در بخش دوم درباره تفکر علمی در دوره جدید ایران صحبت شده است.
وی به تشریح چگونگی شکلگیری تفکر علمی در دوره اسلامی پرداخت و ادامه داد: در این دوره علوم انسانی اسلامی شکل میگیرد و شاخههای مختلفی پیدا میکند و در ادامه حیاتش در دو شاخه علوم عقلی و علوم نقلی تکوین مییابد. این در حالی است که تا قرون سوم و چهارم شاهد اوج شکوفایی در علوم عقلی و اسلامی هستیم و علمای بزرگی مانند فارابی و ابوعلی سینا در این دوره ظهور پیدا میکنند. علم حدیث نیز از حالت اولیهای که در مساجد داشته، خارج شده است و به علم پیچیده حدیث و تفسیر تبدیل میشود.
ادیبزاده افزود: به تدریج در قرن پنجم در جهان اسلام تحولاتی اتفاق میافتد و بهویژه در ایران بهتدریج نگاه به علوم عقلی تغییر مییابد. دربارهای سلاطین ایرانی هم باید گفت از آنجایی که نیاز به احکام فقهی را احساس میکنند و این احکام نیز از علوم نقلی نشأت میگیرند، گرایش به این علوم بیشتر میشود و در نتیجه توازن میان علوم عقلی و نقلی از بین میرود.
وی تاکید کرد: در ایران گذشته و کنونی، همواره دولتها متولیان علم بودند. در دوران قدیم ایران نیز دربارها متولی علم بودهاند و در دوران جدید نیز که دانشگاهها تشکیل شده است، بازهم دولت زمام علم را در دست دارد.
این کارشناس ارشد علوم سیاسی با اشاره به اینکه توازن در قرن پنجم به نفع علوم نقلی تغییر پیدا میکند، گفت: علوم عقلی در ادامه این روند به تدریج و با قدرت گرفتن فقها به حاشیه رانده و کمرنگ میشوند و این علوم کمتر مورد حمایت قرار میگیرند. مدارس نیز بیشتر به سمت ترویج علوم دینی با تاکید بر علوم نقلی گرایش پیدا میکنند. به همین دلیل است که در قرنهای بعدی امثال ابن سینا را نداریم. از طرف دیگر، با شکوفایی علوم نقلی در این دوره فقهای بزرگی ظهور پیدا میکنند.
به گفته ادیبزاده، در دوره صفویه نیز بیشترین پیوند بین منطق و علوم نقلی اتفاق میافتد، در حالی که در دوره ابن سینا منطق ابزار فلسفه است اما در این دوره ابزار علم فقه میشود.
این نویسنده در ادامه با اشاره به گرایش درباریان به استفاده از علوم مهندسی و فنی اضافه کرد: در دوره فتحعلی شاه که ایران درگیر جنگ با روسهاست، دولتمردان متوجه میشوند که در زمینه علوم مهندسی و فنی ضعف دارند. به همین دلیل عباس میرزا، ولیعهد فتحعلی شاه، از نخبگانی است که به فکر تغییر میافتد و میخواهد ارتشی را ایجاد کند که متکی به ارزشهای ارتشهای جدید باشد. بنابراین نیروهایی را برای آموزش به خارج از کشور میفرستد.
وی در پاسخ به این سوال که «به نظر میآید از این دوره است که کاهش مکتوبات علوم عقلی اتفاق میافتد؟» گفت: بله، میتوان شروع این فرایند را از این دوره دانست. فلسفه اسلامی و نگاه سنتی به علم در دوره قاجار دو شاخه میشود. پیشتر از آن یعنی دوره صفویه نیز در مدارس اسلامی بین علوم عقلی و علوم نقلی شکاف اتفاق میافتد و بسیاری از دانشندانِ علوم عقلی ر ا اخراج میکنند.
وی ادامه داد: این شکاف موجب میشود که این علوم از هم فاصله بگیرند و دروس فلسفه اسلامی تنها به عنوان واحدهای درسی توسط فقها خوانده شوند. در دوره قاجار بخش دولتی به سمت علوم جدید که فنی و مهندسی است، میرود و آن بخش که مذهبی و معنویاند، مانند حوزه علمیه به حاشیه رانده و به انزوا کشیده میشود. در دوره رضاشاه نیز این فرایند بیشتر میشود و حتی روحانیون از پوشیدن لباس روحانیت هم منع میشوند.
به گفته ادیبزاده، در دروه پهلوی علوم عقلی به جای اینکه با نهادهای جدید پیوند بخورند، از آنها فاصله میگیرند و به حاشیه رانده میشوند. در این دوره نیز نهادهای علمی جدید بدون هیچ ارتباطی با نهادهای قدیمی به کار خود ادامه میدهند.
وی با بیان اینکه در کتاب «تبارشناسی تفکر علمی در ایران» اشاره شده است که دو مرجع دانش قدیم و جدید در این دوره به وجود میآیند، گفت: در این راستا دو گروه در جامعه شکل میگیرند که بخشی مذهب را مرجع دانش میدانند و بخشی دیگر نیز دانش جدید را به عنوان مرجع دانش میشناسد.
وی افزود: بعد از انقلاب اسلامی نیز با توجه به در ارتباط بودن سیاست با علم همچنان این روند ادامه مییابد، دانشگاهها جایگاه خود را دارند و با دولت مدرن در ارتباطند. از ابتدای انقلاب اسلامی با وجود اینکه بحث اسلامی شدن علوم وجود دارد اما عملاً این اتفاق نمیافتد چراکه علم با دولت مدرن پیوند میخورد. دولت در این دوره به دلیل مدرن شدن و به وجود آوردن دستگاههای بوروکراتیک به علوم جدید نیاز دارد. بنابراین دانشگاهها موظف میشوند برای دولت نیروی کارآمد تربیت کنند و دولت نیز از دانشگاهها حمایت میکند. بنابراین با وجود اینکه گفتمان انقلابی کردن علوم مطرح میشود اما ساختارهای بوروکراتیک نیاز دیگری را ایجاب میکند.
به گفته این نویسنده، بعد از انقلاب اسلامی دانشگاهها یکی از جدیترین دورههای خود را سپری میکنند و بسیاری از کتابها توسط دانشآموختهها ترجمه میشوند. در این دوره ارتباط بین دولت و دانشگاهها ارتباطی تنگاتنگ است.
ادیبزاده در پاسخ به این سوال که «چرا دوگانگی میان علوم عقلی و نقلی در غرب به این شکل نبوده است؟» گفت: در غرب دولت مدرن شکل خود را دارد و دانشگاه نیز از دل نهادهایی مانند کلیسا برآمدهاند. همچنین این دو همیشه استقلال خود را دارند و در عین حال هر دو به رشد هم کمک میکنند اما در ایران دولت چون به توسعه دستگاههای بوروکراتیک نیاز است، به جای این که دانشگاه از نهادهای سنتی شکل بگیرد، از دولت شکل میگیرد و نهادهای سنتی به انزوا میروند و دانشگاه به عنوان یک زائده بوروکراتیک متولد میشوند و سلیقههای دولتمردان برنامههای علوم انسانی را شکل میدهد. به همین دلیل است که بینظمی در علوم انسانی وجود دارد.
وی با بیان اینکه «بعد از انقلاب اسلامی دچار بحران هویت در حوزه علم شدیم» ادامه داد: ما در واکنش به این بحران، به جای اینکه دنبال شناخت علم برویم دنبال هویتسازی برای علم رفتیم و واژههای علم شرقی، علم بومی و علم اسلامی ساخته شدند. شاید به همین دلیل است که به قدر کافی نظریهپردازی و تولید نداشتیم.
وی همچنین گفت: البته ما موقعیت این کار را هم نداشتیم. در غرب این موقعیت فراهم شده چراکه ریشه علم در این است که نظریات انتقادی شکل بگیرند. نظریات گروههای چپ در غرب به این موضوع کمک کرد و این نظریات پایهگذار جامعه شناسی شد اما در ایران سنت انتقادی شکل نگرفت و هر گروهی که سنت انتقادی داشت حذف شد.
ادیبزاده در این باره توضیح داد: در دوره رضا شاه سانسورهای مختلفی صورت میگرفت. گروههای چپ و نویسندههای منتقد نیز حذف شدند. دولتهای مدرن بعدی نیز همین مسیر را ادامه دادند.
به گفته وی، اینگونه شد که در ایران دولتهای مدرن داور علم شدند، در حالی که در دنیای غرب خود نهادهای علمی داور علم بودند و انجمنهای علمی و حلقههای فکری ارزیابی علوم را بر عهده داشتند اما در ایران دولت مدرن با به وجود آوردن دستگاههای سانسور داور علماند.
وی سپس در پاسخ درباره امکانپذیر بودن تحول در علوم انسانی گفت: از ابتدای تاریخ ایران و اسلام این بحثها مطرح بودهاند. نهادهای سنتی که در حاشیه رفتند، بعد از انقلاب اسلامی نسبت به علوم نقلی شکل تدافعی گرفتند، در حالی که خودشان نیز وارد دستگاههای بوروکراتیک شدند. اکنون میبینید که در حوزههای علمیه معاونتهای آموزشی به وجود آمده است. در گذشته این گونه نبود. فردی که فیلسوف بود، به مناطق مختلف برای کسب علمآموزی و دانش سفر میکرد اما امروزه اینگونه نیست و این نهادها نیز مدرن شدهاند و کنکور برگزار میکنند.
کتاب «تبارشناسی تفکر علمی در ایران» تالیف مجید ادیبزاده با شمارگان هزار نسخه و بهای 50 هزار ریال از سوی انتشارات الفبای فرهنگ منتشر شده است.
یکشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۲ - ۱۲:۰۰
نظر شما