خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)_کتاب «خدا و دین در رویکردی اومانیستی» عنوان اثری است به قلم دکتر مریم صانعپور، عضو شورای علمی گروه غربشناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. این اثر به تازگی به چهار زبان عربی، انگلیسی، تاجیک و اردو ترجمه شده و قرار است به زودی به چندین زبان دیگر هم برگردانده شود.
در این کتاب که به همت سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی منتشر شده، آمده است: «در عصر کنونی که از طرفی تعامل فرهنگها با یکدیگر اجتنابناپذیر و از طرف دیگر، نفوذ فرهنگ غربی در فرهنگ جهانی غیرقابل انکار است، بررسی جایگاه مقولههای ارزشی غربی در فرهنگ اسلامی و کشف شأن و ارزش واقعی آنها ضرورت دارد تا در صورت حقانیت، در جهت بارور کردن عقاید وحیانی استفاده شود.
کتاب خدا و دین در رویکردی اومانیستی، مبنایی است که به تلقیهای انسانگرایانه درباره خدا میپردازد و رابطه انسانگرایی غربی با خداباوری را بررسی میکند. بنابراین، نخست درباره دیدگاه اومانیستی غرب به اختصار بحث میشود؛ سپس خداشناسی و خداپرستی در نگاه اومانیستهای غربی بررسی میگردد و آنگاه هماهنگی یا عدم هماهنگی این تعاریف با تعاریف و حیانی از خدا و خداپرستی تحلیل میشود.»
با توجه به ترجمه این کتاب و عرضه آن در کشورهایی نظیر پاکستان، خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، با دکتر مریم صانعپور، مولف این کتاب درباره محتوا، ماهیت شکلگیری این کتاب و همچنین بهطور کلی مفهوم اومانیسم به گفتوگو پرداختایم که نتیجه آن از نظرتان میگذرد:
به عنوان نخستین سوال، اساسا چه ضرورتی دارد که مکاتب شکلگرفته در کشورهای دیگر در حوزههای مختلف اعم از سیاسی، اجتماعی یا فلسفی معرفی شوند، حال آنکه شاید آن مکتب سنخیت چندانی با فرهنگ کشور مقصد نداشته باشد؟
فکر میکنم در جهان امروز، به این علت که روابط میان انسانها به دلیل گستردگی فضای مجازی بسیار تنگانگ شده است، ضرورت دارد انسانها از اندیشههای یکدیگر در حوزههای مطالعاتی مطلع شوند. ضمن آنکه باید توجه داشته باشیم امکانات عصر مدرن نظیر اینترنت فرصت بسیار خوبی است برای آنکه اندیشه یکدیگر را بهتر بشناسیم.
باید به خاطر داشته باشیم که یکی از عوامل نزاع، درک نکردن و نفهمیدن یکدیگر است و در نتیجه، اگر در فضایی که امکان تعامل فکری ما جهان پیرامونی فراهم شده است، بتوانیم بهخوبی همدیگر را درک کنیم، این تفاهم از نزاع و درگیریهایی که حاصل نشناختن است، جلوگیری میکند. بنابراین، ضرورت شناخت یکی از دلایلی است که لزوم معرفی اندیشه دیگران را دوچندان میکند.
در جهان امروز که تکنولوژی حرف اول را میزند، باید اندیشههای خودمان را با اندیشههای دیگر بررسی کنیم و نقاط مشترک و تمایز آنها را از نظر بگذرانیم. اینکه اندیشهها به زبان «قوم» مطرح شود، اهمیتی وافر دارد؛ اینکه با آشنایی با فرهنگهای مختلف، فرهنگ خود را مورد بازبینی قرار دهیم مهم است، یعنی بیاییم و ببینیم آنچه هریک از مکاتب به عنوان هدف خود بیان میکنند، چه سنخیتی با اندیشههای اسلام دارد، آیا با یکدیگر قرابتی دارند یا خیر؟ و اگر ندارند باید دلایل آن را بررسی کنیم.
از نگاه شما، اومانیسم به عنوان یکی از مکاتب غربی که مباحث فراوانی پیرامونش وجود دارد، به چه معناست و چگونه شکل گرفت؟
اومانیسم (Humanism) یا همان انسانگرایی، عنوان یکی از مکاتب غربی است که در آن انسان محور مسایل قرار داده شده است. در واقع، اومانیسم جنبش فلسفی و ادبی است که در نیمه دوم قرن چهاردهم در ایتالیا پدید آمد و به کشورهای دیگر اروپا کشانده شد. این جنبش یکی از عوامل فرهنگ جدید به شمار می آید.
اومانیسم،ارزش یا مقام انسان را ارج مینهد و او را میزان همه چیز میشناسد؛ به عبارت دیگر، سرشت انسانی و حدود و علایق طبیعت آدمی را موضوع قرار میدهد.
اومانیسم در معنای ابتداییاش که مفهومی تاریخی است، جنبه اساسی و زیربنایی رنسانس به شمار میآید؛ همان جنبهای که متفکران از آن طریق، تفسیر انسان و کمال انسانی را در جهان طبیعت و تاریخ جست وجو کردند. اصطلاح اومانیسم در این معنا از «اومانیتاس» مشتق شده است.
ریشه شکلگیری اومانیسم هم به قرون وسطی بازمیگردد. در قرون وسطی چون فضای کلیسایی برای جامعه در حکم تصمیمگیرنده بود و به نوعی یک تئوکراسی (حاکمیت خدا در جامعه سیاسی) برقرار شده بود، اهداف کشیشها به اسم تئوکراسی در جامعه پیاده میشدند.
کشیشان ادعا میکردند که ما مفسران کتاب مقدسیم و مردم بلاواسطه نمیتوانند از کتاب مقدس درک داشته باشند و راهش آن است که از طریق قرائتی که ما عنوان میکنیم، با کتاب مقدس آشنا شوند.
اصحاب کلیسا خودشان را واسطه بین زمین و آسمان میدانستند و دنیا شهر زمینی تلقی میشد و آسمان به نحوی در تصاحب ارباب کلیسا بود؛ حتی آنها بهشت و دوزخ را معامله میکردند و کسانی که گناهکار بودند و قصد داشتند که توبه کنند، باید این توبه توسط کشیشان پذیرفته میشد یا فرد پولی میپرداخت تا توبهاش مقبول واقع شود. با این وصف، میتوان گفت تمامی شئون زندگی مردم در دست کلیسا بود. از مسایل فردی گرفته تا اجتماعی، همه چیز تحت تصاحب فکری ارباب کلیسا بود و همین باعث شد تا جامعه آن زمان در اروپا دچار سرخوردگی شدید نسبت به نظام مستبد کلیسا شود و احساس حقارت کند چراکه افراد احساس میکردند با این شرایط کرامت انسانی خود را از دست دادهاند و انسان به وسیله «ما هو انسان» خودش میتواند با خدا و کتاب آسمانی ارتباط برقرار کند. در نتیجه، کمکم رگههای این تفکر و مکتب شکل گرفت.
چه کسانی را میتوان به عنوان اگر نگوییم بنیانگذار، سرآمدان این مکتب محسوب کنیم؟
یکی از کسانی که بنیانگذار تلقی اومانیستی است «اِراسموس» است. او متأله و انسانی دیندار بود و به این نتیجه رسید که هر انسانی فینفسه آن قدر شأن و منزلت دارد که بتواند خودش با خدا ارتباط برقرار کند و نیازی به وساطت دیگران و قرائت خاص نیست.
البته دکارت به عنوان یکی از فلاسفهای مطرح بود که جریان اومانیستی را در قالب یک اندیشه، گسترش داد. البته به اعتقاد من، بهترین کسی را هم که میتوان مثال زد، دکارت است. او یکی از نخستین فیلسوفها و بنیانگذاران فکر فلسفی اومانیستی بود. او با آن جمله معروف خود «میاندیشم، پس هستم» تفکر فلسفیاش را آغاز کرد و گفت انسان باید از خودش آغاز کند. دکارت از اینجا شروع کرد و بعد یک فلسفه (subjective) یا مقوله ذهنی را پایهریزی کرد که بعدها در کانت به اوج خود رسید. با اصالتی که کانت برای فاعل شناسا قائل شد و باقی عالم را متعلق شناسایی معرفی کرد، ذهن انسان در اوج قرار گفت و همه چیز ابژه (Obje) و متعلق و مفعول این فاعلیت ذهن انسان شد. به هر حال، اومانیسم از این سیر آغاز شد و سیر تفکری آن بعد از دوره رنسانس شکل گرفت و در حوزههای مختلف از فلسفه، هنر و باقی شئون اجتماعی اعم از سیاست و .. حضور یافت.
اما در این مجال و با گذر از توضیحات مبسوطی که ارایه کردید، تصور میکنم زمان آن باشد که درباره دغدغه شکلگیری کتاب خدا و دین در رویکردی اومانیستی برای مخاطبان خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) بگویید. چه شد که قصد کردید تا کتابی با این موضوع را بنویسید؟
دغدغه من برای نوشتن این اثر، مبتنی بر سوالاتی بود که برایم وجود داشت؛ اینکه جایگاه فکری ما مسلمانان در فضای کنونی جهان بهویژه جهان غرب چگونه مطرح شده و چه تفاوتهایی موجود است. همچنین لازم میدانم به این مساله اشاره کنم که آن زمان که جرقه نگارش و تحقیق درباره این کتاب در ذهنم شکل گرفت، هنوز فضای مجازی تا این اندازه گسترده نشده بود و من مداوم مشغول تحقیق بودم، چراکه میدیدم آنچه در فضای تکصدایی جهان شکل میگرفت، مبتنی بر اندیشه غربی بود. حقیقتا برایم سوال بود که آیا اومانیسم یعنی اصالت قائل شدن به شان انسانی، اومانیسم چه جایگاهی در تفکر غربی دارد و آیا مفهوم متناظری با آن در دین اسلام وجود دارد. ترجیحم این بود که کاری مقایسهای را در باب این مسایل ارایه کنم و به این پرسشها پاسخ دهم.
در جریان تحقیق و نگارش کتاب با چه چالشها و ماجراهایی روبهرو شدید؟
بسیار پیش آمد که به من میگفتند چرا آمدهام و از یک مکتب غربی شروع کردم و چرا نیامدم از جایگاه و شان انسان در اسلام بگویم. پاسخ من آن بود که باید با طرز تفکر فرهنگهای دیگر آشنا شویم تا بتوانیم با جامعیت علمی کامل اندیشه خود را در برخورد با این فرهنگها ارایه کنیم. بنابراین، آمدم و از واژهشناسی شروع کردم و ریشه و تفکر اومانیست در غرب را که به منزله یک شاهرگ خونی در سراسر تفکر بعد از رنساسن غربی بهشمار میرفت، مورد بررسی قرار دادم. در واقع، میخواستم جریانشناسی کنم. بنابراین، رفتم سراغ این موضوع که اصالت انسان در غرب چگونه بیان شده است. برای درک بهتر و ارایه مطالب از ابتدا یعنی از ارایه نظرات ارسطو و افلاطون آغاز کردم تا نظریات اندیشمندان متاخر رسیدم و در نهایت عنوان کردم که اومانیسم چه میگوید.
بعد از این مرحله، مفاهیم را با درک و تفکر اسلامی خودمان عنوان و بررسی کردم که اومانیسم میتواند چه همخوانی با مکتب اسلام داشته باشد و در چه حوزههایی همخوانی وجود ندارد.
وقتی تحقیق را آغاز کردم، بسیاری میگفتند که این اثر بهنوعی غربزدگی محسوب میشود، در حالی که هدف من آشنایی با اندیشههای دیگران بود.
و سخن پایانی شما؟
فکر میکنم شناخت نظرات دیگران در فضای چندصدایی جهان امروز سبب میشود با آگاهی هرچه تمامتر بتوانیم سوالاتی را که برایمان ایجاد میشود، پاسخ گوییم.
کتاب «خدا و دین در رویکردی اومانیستی» با شمارگان دو هزار و 500 نسخه، در 272 صفحه در قطع رقعی و به بهای 40 هزار ریال به همت سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی منتشر شده است.
نظر شما