خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)- روی صندلی نشستهام و نگاه میکنم به آدمها که دست در جیب ژاکتهای گرمشان فرو بردهاند و از پشت شیشه نگاه میکنند به گرمای کافه. چند دقیقه میگذرد تا بعضی از آنها بوستان را دور بزنند، برسند به خیابان شریعتی تا درهای فروشگاه مرکزی شهر کتاب که برای آنها باز شوند.
وارد که میشوی، در سمت راست، گالری جمع و جور و کوچکی میبینی که از چند نقاشی روی سه پایههای چوبی تشکیل شده. پای هرکدامشان هم مُهر بزرگان نقاشی ایران، کسانی مانند «منوچهر معتبر»، «ایرج زند» و «محمد حسین ماهر» خورده و در عین حال، هیچ يك «غیر قابل فروش» نیستند.
چند قدم جلوتر، شهری از کتاب پیش روی تو است. ۱۳ پله که بالا بروی، میرسی به باغی از کتابهای خارجی؛ فرانسه، آلمانی، انگلیسی و اسپانیایی. بخشی که سفارش شما را قبول میکند تا از خود انتشارات «آمازون» برایتان کتاب بیاورد.
۱2 پله را که برگردی به طبقه هم کف، پلهها را یکسره میروی تا بخش کودک. اینجا کودک ذهنت میتواند بدود میان میدانگاه و محل بازی کودکان. همان جایی که نشستهای قصهخوانی برگزار میشوند و گاهي هم نویسندگان کودک و نوجوان ميهمان فروشگاه مرکزی شهر کتاب. چند قدم بعد از قفسههای کتابهای کودک و نوجوان، به بخش نوشتافزار میرسی و زغالهای طراحی و گچهای رنگی و خیال نقاشی با جعبههای بزرگ مدادرنگی یا نوشتن با رواننویسهای صورتی و بنفش، امکان ندارد كه بگذارند دست خالی از آنجا به بالا و دنیای آدم بزرگها برگردی.
پلهها را که بالا بیایی، دنیای کتابهای خواندنی، از شعر و ادبیات و رمان تا دین و فلسفه و و عرفان، پیش روی توست. آزادی که کتابها را برداری و روی مبلهای بادی دور و بر قفسههای چوبی شهر کتاب، لم بدهی و بخوانی تا تمام شود مکتوب منتخب تو. قفسههای کوتاه بخش موسیقی هم، خوراک فكري مناسبياند برای آنهایی که دوست دارند کتاب را با موسیقی نوش جان کنند.
بخش صنایع دستی، گوشه راست انتهای سالن گرچه بخش بزرگی را دربرنگرفته و ممکن است پنهان بماند از چشم، اما سفالینههای کار دست مردمان ایران و آینههای شفاف با قابهای چوبی در دسترس گذاشته شدهاند.
از بخش موسیقی، سرت را که بگردانی، همان کافهای را میبینی که گرمای آن از پشت شیشههای سرما زده تو را گرم کرده و به سمت خود کشانده بود، کافهای که میتوانی تمام کتابهای شهر کتاب را با خود به آنجا برده و با قهوه و بهار نارنج سر بکشی. یا از دریچه لپتاپ کوچکت با اینترنت وایرلس، جهان بیرون را رصد کنی. اینجا تو میتوانی با کتاب توی دستهایت، موسیقی را زیر گوشهایت داشته باشی و ببلعی با کتاب و موسیقی، گرمای دل پذیر چای را.
دوشنبه ۱۲ دی ۱۳۹۰ - ۱۴:۳۰
نظر شما