سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – نیلوفر شهسواریان: وقتی میان قفسههای کتابهای تازه برای کودکان قدم میزنیم، یکی از گونههایی که بیش از قبل به چشم میآید زندگینامه بزرگان ایرانی است. شاید نوشتن زندگینامه کار راحتی به نظر بیاید اما اینکه تصویر درستتری از زندگی یک فرد که دیگر در میان ما نیست به نسل جدید ارائه کنیم، اصلاً کار راحتی نیست. این بار برای بحث درباره نوشتن زندگینامه برای کودکان به سراغ فاطمه سرمشقی، نویسنده کودک و نوجوان، رفتیم. او در مجموعه «انسان های کوچک؛ آرزوهای بزرگ» که از سوی انتشارات فیل منتشر شده، به زندگی سیمین دانشور با تمرکز بر کودکی او پرداخته است. به گفته سرمشقی یکی از اهداف این مجموعه این بوده که نشان بدهد بزرگان نیز مانند ما زندگی میکردهاند و در کودکی تفاوت زیادی با بقیه آدمها نداشتند با این تفاوت که توانستند هدفشان را به موقع و به درستی انتخاب کنند. از سرمشقی کتاب دیگری هم درباره سیمین دانشور و برای کودکان در مجموعه «کی؟ چی؟ کجا؟» در انتشارات نردبان منتشر شده است. او همچنین نویسنده کتابی درباره رمان «سووشون» سیمین دانشور، با عنوان «سووشون؛ آینه روزگار» است.
گفتوگو با این نویسنده کودکونوجوان را میخوانید:

چه شد که به فکر نوشتن کتابی در مورد سیمین دانشور افتادید؟
از خیلی سال پیش به سیمین دانشور و رمانها و داستانهایش علاقهمند بودم و البته هنوز هم هستم. همانطور که میدانید سیمین اولین زن داستاننویس به زبان فارسی است و این نکته بسیار مهمی در تاریخ ادبیات داستانی ماست. موضوع پایاننامه ارشد من نقد جامعهشناسی آثار سیمین بود. دانشور چنان تاثیر شگفتی در ادبیات داستانی ما داشته که همیشه حس میکنم هر علاقهمندی به فرهنگ و ادب فارسی باید حتماً با او و آثارش آشنا شود.
چند سال پیش هم که انتشارات نردبان مجموعه «کی؟ چی؟ کجا؟» را شروع کرد، پیشنهاد نوشتن زندگی دانشور را دادم چون معتقد بودم خوب است نوجوانان علاقهمند با او آشنا بشوند. در مورد کتاب «سیمین دانشور» در مجموعه «انسانهای کوچک؛ آرزوهای بزرگ» خود نشر پیشنهاد نوشتن درباره سیمین را به من داد و با کمال میل پذیرفتم. با اینکه قبلاً دو کتاب دیگر درباره سیمین نوشته بودم اما نوشتن این یکی متفاوت بود چون اولاً باید روی کودکی سیمین تاکید میکردم و ثانیاً مخاطبم کودکان بودند. هدف کتاب این بود که به کودک بیاموزد انسانهای بزرگ در کودکی تفاوت زیادی با بقیه آدمها نداشتند با این تفاوت که توانستند هدفشان را به موقع و به درستی انتخاب کنند و از همان اول راه با سختکوشی برای رسیدن به آن تلاش کردند.
به نظر شما سیمین دانشور چقدر به دنیای ادبیات کودک و نوجوان نزدیک است؟
دانشور نویسنده کودک و نوجوان نیست، اما نثر او چنان ساده و روان است که نوجوانان علاقهمند و آشنا با قصه و داستان به راحتی میتوانند داستانهایش را بخوانند. علاوه بر این موضوعاتی که در داستانهایش انتخاب کرده چنان با زندگی گره خورده که اصلاً دور از ذهن نیست و برای همین نوجوان میتواند به راحتی با آن ارتباط برقرار کند. از این گذشته دانشور در خلال تعریف قصه گاه به بیان خلاقانه تاریخ هم پرداخته و این موضوع برای نوجوانی که دوست دارد بداند در سالهای پیش چه اتفاقاتی برای کشورش افتاده، میتواند بسیار جذاب باشد. به عنوان مثال در رمان «سووشون» ما چهره زنده و پویای شیراز را در زمان جنگ جهانی دوم میتوانیم ببینیم. در تاریخ بسیار از این اتفاق خواندهایم اما تاریخ هیچوقت وارد زندگی مردم عادی نمیشود و فقط از طریق قصه و داستان میتوانیم متوجه شویم یک حادثه تاریخی چه تاثیری بر زندگی عادی مردم معمولی میگذارد.
هر چند خود قصهها و داستانهای سیمین به طور مستقیم نمیتوانند کودکانه قلمداد بشوند اما گاه بخشهایی از رمانها و داستانهایش اصلاً گویی برای آنها نوشته شده، مثل داستان ستارهها که مک ماهون در «سووشون» برای دوقلوها تعریف میکند. داستانی کودکانه در دل رمانی بزرگسال! ای کاش بشود این بخشهای کودکانه را به شکل جداگانه برای کودکان چاپ و منتشر کرد تا آنها هم با لذت بردن از خواندن داستانی زیبا، بهتر و بیشتر با این نویسنده بزرگ آشنا شوند.
برای به دست آوردن اطلاعات از زندگی این شخصیت از چه منابعی استفاده کردید؟
خوشبختانه سیمین دانشور در زمانی نزدیک به ما زندگی میکرد، بنابراین منابع زیادی درباره زندگی او وجود دارد. خاطرات و یادداشتهایی که خود سیمین نوشته و نامههایش به جلال در زمان سفرش به آمریکا از مهمترین منابع هستند. خواهر کوچک سیمین به نام ویکتوریا هم در مصاحبههایی از خواهر بزرگترش خاطرات به یاد ماندنی زیادی تعریف کرده است.
ناگفته نماند که یکی از مهمترین منبع برای شناخت هر نویسندهای آثار به جا مانده از اوست. این نویسنده را میتوان در شخصیتهای زن داستانها و رمانهایش هم یافت. مثلاً زری «سووشون» از جهات زیادی شبیه به خود اوست. در «جزیره سرگردانی» و «ساربان سرگردان» که اصلاً سیمین و جلال تبدیل به شخصیتهای داستانی میشوند و با همان نام اصلی خود در رمان حضور دارند.
یکی از خوشبختیهای من دوستی و آشنایی نزدیک با یکی از دوستان و همسایههای سیمین، مسعود جعفری، است که نامههای سیمین و جلال را تدوین و تنظیم کرده و از همان آغاز بسیار به من کمک کرد و هر جا به سوال یا نکته مبهمی برخورد میکردم از او میپرسیدم. دکتر جعفری حتی پایاننامه ارشدم را قبل از چاپ به سیمین نشان داد و سیمین از آن تعریفها کرد و نکتههایی گفت که بعداً آنها را اصلاح کردم. افسوس که هیچوقت فرصت دیدار مهیا نشد.
به نظرتان کتابهای زندگینامه برای کودک و نوجوان در ایران، آنهایی که مربوط به شخصیتهای ایرانی است، چقدر با کیفیت است؟
نوشتن زندگینامه برای کودکان و به ویژه نوجوانان کار تازهای نیست و اگر تاریخچه ادبیات کودک در ایران را نگاه کنیم نمونههای زیادی از این گونه ادبی را مییابیم. اما نکتهای که باید به آن توجه کنیم این است که زندگینامهها در سالهای اخیر رنگ و روی تازهتری به خودگرفتهاند و به نوعی شاید با روح زمانه همراهتر شدهاند. این همراهی با روح زمانه را هم میتوان در شکل و فرم کتابها دید و هم در محتوای آنها.
اگر تا چند سال پیش ظاهر زندگینامهها خشک و بیروح بود، امروزه به مدد تصویرهای مدرن و متناسب با موضوع، روحی تازه در آنها دمیده شده و خیلی بیشتر از قبل کودک را تشویق به خواندن میکند. تصویرهای خوش آب و رنگ و طرح جلدهای رنگین و کاغذهای باکیفیت کتابها از جمله مواردی هستند که دست هر بینندهای را میگیرند و او را تشویق به تورق کتاب و سپس خواندن آن میکنند. گذشته از ظاهر، محتوای زندگینامهها نسبت به گذشته بسیار تغییر کرده است. اولاً دیگر نویسنده به مشاهیر و دانشمندان و ادبیان سدههای گذشته بسنده نمیکند و فقط سعی ندارد از آدمهایی با بچهها حرف بزند که رنگ تاریخ به خود گرفتهاند (هر چند لازم است هر کودک و نوجوانی این بزرگان را بشناسد و قدردان خدماتی باشد که به فرهنگ، تمدن و ادبیات ایران داشتهاند). زندگینامهها در سالهای اخیر پا را فراتر گذاشتهاند و از بزرگانی که در همین دوران خود ما یا نزدیک به ما میزیستهاند هم برای کودک سخن میگویند و سعی میکنند کودک را با معاصران خود هم آشنا کنند. علاوه بر این در زندگینامهها بیشتر انگشت روی نکتههایی گذاشته میشود که برای کودک قابل درک و در عین حال جذاب باشد و به کودک این حس را بدهد که این آدمها هم در واقع آدمهایی معمولی بودهاند که تنها تفاوتشان با دیگران سختکوشی و تلاش بیشتر بوده است.

به نظر شما مخاطبان کودک و نوجوان چقدر با کتابهای زندگینامه ارتباط برقرار میکنند؟
به نظر من زندگینامه اگر با توجه به ویژگیها و علاقهمندیهای کودک نوشته شود و دغدغههای کودک را مورد توجه قرار بدهد و روی آنها انگشت بگذارد، میتواند بسیار مورد توجه قرار بگیرد. کودک با خواندن زندگینامهی افرادِ موفق میتواند همانطور که از خواندن قصه زندگی آنها و اتفاقات و حوادث زندگیشان لذت ببرد، با تجربههای زیادی از زندگی آشنا میشود که شاید در زندگی شخصی خود هیچ گاه مجال رویارویی با آنها را پیدا نکند. کودک به راحتی میتواند خود را جای شخصیت اصلی بگذارد و همراه با او زندگی جدیدی را تجربه کند. این آگاهی که شخصیتهای اصلی زندگینامهها از دل قصه و داستان بیرون نیامدهاند، واقعی هستند و زمانی روی همین زمین زندگی کردهاند، این تجربهها را برای کودک ملموستر میکند و حس همدلی و همراهی را در او بیدارتر از زمانی میکند که در حال خواندن قصه تخیلی است.
لطفاً درباره تصویرگری و قطع کتاب بگویید. به نظرتان چقدر تصاویر به نگاهتان نزدیک بوده و توانسته با مخاطب ارتباط بر قرار کند؟
به نظر من تصویرگری کتاب بسیار عالی بود. چنین کتابهایی احتیاج به تصاویری دارند که نه خیلی رئال باشند و مثل عکس بازتاب بیچون و چرای واقعیت باشند و نه آنقدر تخیلی که هیچ ارتباطی با واقعیت نداشته باشند و کاملاً بازتاب ذهن خلاق تصویرگر باشند. خانم ملانوروزی خیلی خوب توانستند با پل زدن بین خلاقیت و تخیل و واقعیت، آنها را به هم پیوند بدهند. تصویرها در عین اینکه خلاقانه و تخیلی هستند، رنگ و بوی واقعی دارند و بهنظرم آنقدر زیبا هستند که در ذهن کودک بمانند و بعدها وقتی کودک با عکس واقعی شخصیتها روبهرو شد بتواند به راحتی آنها را بشناسد و تشخیص بدهد. قطع کتاب با توجه به مخاطب کودک کاملاً مناسب انتخاب شده است. کودک به راحتی میتواند آن را در دست بگیرد، ورق بزند و بخواند.
بعد از خلق اثر چه کسی اولین بار آن را میخواند؟
اولین کسی که دوست دارم داستانهایم را بخواند دخترم مهرآیین است. اولاً چون خودش نوجوان است از سلیقه و دغدغه نوجوانان بیشتر و بهتر آگاه است و نکتههایش در این باره همیشه کارساز است، حتی وقتی خیلی کوچکتر بود و هنوز نمیتوانست خودش بخواند، همیشه اول داستان را برای او میخواندم و از عکسالعملی که نشان میداد میفهمیدم داستان خوب، متوسط یا ضعیف است. ثانیاً مهرآیین از کودکی کتابخوان بوده و با دنیای داستانها و قصهها بسیار آشناست؛ بنابراین نظرش همیشه برای مغتنم است. این را هم بگویم که سختگیرترین منتقد من است و اگر داستانی از نظرش مورد قبول باشد میتوانم نفس راحتی بکشم و خیالم راحت باشد که حتماً داستان خوبی نوشتهام. بعد از مهرآیین، بیشتر مواقع همسرم داستان را میخواند و بعد دوستان نویسندهام و نهایتاً کارشناسان نشر.
کتاب «سیمین دانشور» را چند بار بازنویسی کردید؟
دقیقاً یادم نیست اما همینقدر بگویم که هر قصه و داستانی در بازنویسی شکل اصلی خود را پیدا میکند. در نگارش اول نویسنده فقط سعی دارد چیزی را که در ذهنش هست روی کاغذ بیاورد اما در بازبینیهای متعدد است که میتواند به آن شکل بدهد.
نظر شما