دوشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۱ - ۱۲:۲۲
مخاطب داستانم تمام مردمانی‌اند که رویایی برای رسیدن دارند

ثریا شیری، نویسنده کتاب «لیان‌دخت» که در اولین اثر خود به سراغ قصه‌ای بومی رفته است درباره مخاطب اصلی داستانش گفت: مخاطب داستانم تمام مردمانی هستند که رویایی برای رسیدن دارند؛ نه فقط زنان که حتی مردان هم هر چند کمتر و متفاوت‌تر اما گاهی با چالش‌هایی مواجه می‌شوند که نه تنها منع قانونی ندارد، بلکه هیچ استدلال منطقی قوی‌ای برای نرسیدن به هدف‌شان نمی‌توان یافت و تنها یک‌چیز مقابل آن‌ها قد علم می‌کند: «عرف غلط».

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ «آفتاب داغ، از لای پرده پنجره که از تش‌باد بی‌رحم جنوب سرگردان است، خود را عبور داده و تن خسته و عصبانی‌اش را روی گلیم دست‌بافت و روزگار گذران خانه ما پهن کرده است؛ خانه‌ای کهن‌سال با معماری‌ای عربی در محله‌ای پیر و قدیمی از بندر بوشهر. اگر شدّت داغی آفتاب را به صدای عصبانی مادر ربط دهم، شکّی ندارم که آفتاب تازیانه مادر است که با این شدّت به صورتم تابیده. گردنم خیس عرق است و همین باعث شده با غرولُند سر از روی بالش بردارم. پرده را که کنار می‌زنم، جوری به خورشید چشم‌غرّه می‌روم که انگار اشتباهی مرتکب شده است، فارغ ازاینکه او مثل همیشه کارش را انجام می‌دهد. این منم که به قول مادر تا دل ظهر خواب هستم و روزم را از دست می‌دهم. صدای مادر که دوباره بلند می‌شود و این‌بار «سلیمه» را با عصبانیت بیشتری می‌گوید، چشم می‌چرخانم تا ببینم مهمان داریم یا نه؟ درِ هال نیمه‌باز است و فقط گوشه لباس مادرم پیداست که آنجا نشسته است. در را که باز می‌کنم، صدای قیژقیژ درِ اتاق رسوای عالمم می‌کند. مادر همان‌طور که با مهمان مخفی‌اش صحبت می‌کند، خم می‌شود و درِ نیمه‌بازِ هال را بیشتر باز می‌کند تا مرا ببیند. روسریِ سبزش را سر کرده. زمانی‌که بابااحمد این روسری را برای مادرم هدیه آورد، هنوز هم پاهایش جان داشت؛ هنوز صبح‌های زود از خانه بیرون می‌رفت و با نان داغ به خانه برمی‌گشت؛ هنوز صیّاد بود و با ماهی تازه به خانه می‌آمد... هنوز کربلایی‌احمد، صیّاد اسکله جفره، رانده‌شده از سفره گسترده دریای بی‌معرفت نشده بود.»
متنی که خواندید گزیده‌ای از رمان «لیان‌دخت» به قلم ثریا شیری، جوانی از بوشهر است که برای اولین‌بار در سی‌وسومین نمایشگاه کتاب تهران به مخاطبان داستان ایرانی عرضه شد. شیری متولد دی‌ماه 1369 است و خبرنگار محلی بوشهر. او نیز یکی از کتاب‌اولی‌های ادبیات ایران به شمار می‌آید که می‌توانید صحبت‌هایش را در ادامه بخوانید:
 
 
آرزوی نویسنده‌شدن چه‌طور و از چه زمانی در شما شکل گرفت؟
از زمان کودکی، علاوه بر خواندن، به نوشتن هم علاقه زیادی نشان می‌دادم. همیشه یک دفتر مخصوص برای داستان‌هایم داشتم و کنار دستم بود تا هر وقت حس نوشتن در من شدت گرفت، بنویسم و چون ذهن خیال‌پردازی داشتم ایده‌های مختلفی به ذهنم می‌رسید و دوست داشتم داستانی را که در حال نوشتنش بودم زودتر تمام کنم که به سراغ بعدی بروم.
 
شما علاوه‌بر این‌که خبرنگار هستید، اولین کتاب‌تان هم منتشر شده است و حالا می‌توان گفت نویسنده هستید. دوست دارید شما را با داستان‌نویسی بشناسند یا خبرنگاری؟
هر دو را خیلی دوست دارم. خبرنگاری یکی از حرفه‌های موردعلاقه من بوده و هست؛ اما به دلیل این‌که بیشتر با بحران‌های اجتماعی و مشکلات مردم سروکار داریم و آن‌ها را می‌نویسیم، روح آدم به مرور فرسوده می‌شود. در داستان نویسنده می‌تواند فضای شادتر و رنگی‌تری را روایت کند، و از این جهت فکر می‌کنم علیرغم علاقه فراوانی که به هر دو دارم، داستان‌نویسی یک پله بالاتر قرار می‌گیرد.
 
درباره درون‌مایه داستان، روند شکل‌گیری ایده و مدت‌زمان نگارش آن برای‌مان بگویید.
داستان در مورد دختری‌ست که برای رسیدن به رویایش با عرف بزرگ منطقه زندگی‌اش مقابله می‌کند. چون داستانم قرار بود یک روایت بومی از بوشهر باشد باید سراغ مواردی می‌رفتم که این فضای بومی را بیشتر به تصویر بکشد. ایده داستان از همان‌جا شکل گرفت، و چون این داستان برای شرکت در دومین جشنواره داستان‎‌نویسی خودنویس نوشته شد، مدت‌زمان نگارش آن که چندماه بود، طی برگزاری جشنواره بود؛ از اردیبهشت تا دی‌ماه 1400.
 
چرا اسم «لیان‌دخت» را برای عنوان کتاب انتخاب کردید؟
لیان اسم قدیم شهر بوشهر است. به نظرم رسید حالا که قرار است یک روایت از دختری بوشهری بخوانیم نام کتاب را هم براساس آن انتخاب کنم.
 
داستان «لیان‌دخت» فضای بومی شهر بوشهر را به تصویر می‌کشد و عنصر پررنگ آن بومی‌گرایی است. چرا این فضا را برای داستان‌تان انتخاب کردید؟ علت آن ساکن‌بودن خودتان در این جغرافیاست یا دلایل دیگری داشتید؟
چون داستان برای یک جشنواره نوشته می‌شد و حالت رقابتی داشت باید به مواردی که برای دبیر و داوران مسابقه اهمیت داشت، می‌پرداختم که یکی از آن موارد بومی‌گرایی بود. البته این موضوع به نفع من شد. نوشتن و تصویرسازی از فضایی که نویسنده در آن زندگی کرده است و آشنایی کاملی دارد کار را بسیار راحت‌تر می‌کند. به‌خصوص وقتی برای تصویرسازی از یک فضای خاص، می‌توانستم شخصا به آن محل مراجعه کنم و تصویر دقیق‌تری را ارائه دهم.
 
دوست دارید داستان‌های بعدی‌تان را هم بومی‌گرایانه بنویسید؟ و آیا دوست دارید که شما را یک نویسنده جنوبی بشناسند؟
به نظرم برای داستان‌های بومی‌گرایانه هنوز ایده‌های خیلی زیادی مانده است که می‌توانم به آن‌ها بپردازم. نه این‌که جز بومی‌گرایی داستان دیگری ننویسم، نه؛ اما حداقل تا حدودی مطمئنم که داستان بعدی نیز در همین فضای بومی روایت می‌شود.
بله، چرا که نه. باعث افتخار است برایم که یک نویسنده جنوبی شناخته شوم. دوست دارم تا جایی که بتوانم قصه‌ها و روایت‌های بیشتری از جغرافیایی که در آن زندگی می‌کنم بنویسم و خوانده شود. اگر محرومیتی هست، افتخاری هست، فرهنگ و آداب و رسومی هست، مشکلاتش، زیبایی‌هایش هر چه را که هست دوست دارم نقش بیشتری در بیان قصه‌ها و روایت‌های استانم داشته باشم. 

 
زنان و مسائل آنان مبحث دیگری است که در این داستان به آن پرداخته‌اید. درباره این دغدغه برای‌مان بگویید.
مقابله با عرف‌های غلطی که معمولا در شهرهای سنتی بیشتر نمود دارند و به شخصه در زندگی‌ام با آن‌ها دست و پنجه نرم کرده‌ام همیشه دغدغه من بود. وقتی نوشتن داستان را شروع کردم، با خودم فکر کردم چه چیزی بهتر از اینکه یکی از این دغدغه‌ها را به شکل داستان روایت کنم.
 
شخصیت اصلی داستان که یک دختر بوشهری است می‌خواهد ماهیگیر شود و در این راه چالش‌هایی را از سر می‌گذراند. چرا بین شغل‌هایی که یک دختر جوان می‌تواند در این زمانه انجام دهد، ماهیگیری را انتخاب کردید که به نظر سنتی‌تر و مردانه‌تر است؟
اول به‌خاطر این‌که یکی از نمادهای بومی داستان من بود، و دوم به‌خاطر مقابله با عرف‌های غلط. «ماهیگیری یک شغل مردانه است» از نظر من یک تفکر اشتباه است و شخصیت اصلی داستان من در تلاش بود همین را به اطرافیانش ثابت کند. او یک شغل مردانه را انتخاب نکرد. شغلی را که به آن علاقه داشت انتخاب کرد و با تلاش و پشتکاری که نشان داد به دیگران هم ثابت کرد که مردانه‌بودن این شغل، یک باور غلط است.
 
در داستان «لیان‌دخت» قهرمان یک زن است. برای شخصیت‌پردازی سلیمه به‌عنوان یک قهرمان آیا با چالش‌هایی مواجه بودید؟
تا حدودی بله. به صورت کلی از نگاه من و احتمالا خیلی از مردم، زنان در جامعه نسبت‌به مردان از آزادی کمتری برخوردار هستند. این محدودیت‌ها گاهی به اجبار قانون است و گاهی به اجبار عرف، که البته اجبار عرف گاهی از قانون هم سفت و سخت‌تر می‌شود. این‌که دختری بدون اینکه به خانواده‌اش پشت کند یک تابو را بشکند و با عرف مقابله کند، کار سخت‌تری است تا یک پسر همین کار را انجام دهد. وقتی کتابم منتشر شد، یکی از سوالاتی که از من پرسیده می‌شد همین بود: «چرا شخصیت اصلی داستانت یک مرد نیست؟»، و من جواب دادم کدام مرد برای ماهیگیر شدن باید با خانواده، قانون و سایر ماهیگیران بجنگد؟
 
مخاطب اصلی داستان «لیان‌دخت» چه کسانی هستند؟
زمانی که داشتم داستان را می‌نوشتم فکر می‌کردم یک تلنگر برای تمام زنان است. اول برای دختران بوشهری و بعد دختران ایران. با خودم می‌گفتم «لیان‌دخت» اسم تمام دختران ایران است؛ اما بعد که در مراحل بازنویسی و ویرایش بیشتر به داستان فکر می‌کردم به این نتیجه رسیدم که نه فقط زنان که حتی مردان هم هر چند کمتر و متفاوت‌تر اما گاهی با چالش‌هایی مواجه می‌شوند که نه تنها منع قانونی ندارد، بلکه هیچ استدلال منطقی قوی‌ای برای نرسیدن به هدف‌شان وجود ندارد و تنها یک‌چیز مقابل آن‌ها قد علم می‌کند: «عرف غلط». به نظرم مخاطب داستانم تمام مردمانی هستند که رویایی برای رسیدن دارند.
 
چشم‌اندازتان برای حرفه نویسندگی چیست و دوست دارید ۱۰ سال بعد در کدام نقطه ادبی قرار بگیرید؟
اول این‌که دوست دارم واقعا قلمم تقویت شود، بتوانم از نقص‌ها و ضعف‌هایی که کار اولم دارد مطلع شوم و آن‌ها را در آثار بعدی رفع کنم. دوم این‌که دوست دارم ۱۰ سال بعد وقتی به عقب برمی‌گردم و گذشته‌ام را نگاه می‌کنم از دیدن مسیر پیشرفتم لذت ببرم و داستان‌های باکیفیتی نوشته باشم.
 
اثر بعدی‌ای در دست نگارش دارید؟
می‌شود گفت بله. البته روند نگارشش به کندی پیش می‌رود ولی امیدوارم تا پایان سال به جاهای‌ خوبی رسیده باشد.



شماره یک پرونده کتاب‌اولی‌های ادبیات ایران (گفت‌وگو با محمد عربی) را می‌توانید در این مطلب بخوانید.
شماره دو پرونده کتاب‌اولی‌های ادبیات ایران (گفت‌وگو با صبا خالدی‌فر) را می‌توانید در این مطلب بخوانید.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها