دوشنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۴ - ۱۲:۵۲
فانی دیگر نیست

محمد میلانی: فانی این مرد بزرگ یک مرز است. مرزی مصلح در میانه دو نسل. نسلی دارا و پرکار و صاحب‌سبک و اثر و نسلی عجول و درگیر درخود و وابسته به جهان مجازی حتی برای بیان واقعیت‌های عینی که خودش آشنا به صاحب آن است.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) محمد میلانی محقق و مترجم حوزه فلسفه: نزدیک به هفده سال پیش وقتی اولین مصاحبه‌ام با کامران فانی را برای انتشار در ضمیمه فرهنگی روزنامه اعتماد انجام دادم در بخش اشاره نوشتم: کافیست که اراده کنید تا دایره‌المعارفی را نوشته و تهیه کنید. شما فقط یک کار باید انجام دهید و تمام! کامران فانی را پیدا کنید. آن وقت است که به هنر و سواد و متانت و طبع بلند این بزرگ مرد پی می‌برید و تمام!

فانی چنین شخصیتی بود و بیش از این‌ها داشت که کسی نمی‌دانست. هرچه قدر می گذشت به‌طرز عجیبی شیفته این دریای سواد، معرفت و ادب می‌شدم. بخش مهم علمی و معرفتی شخصیت فانی زمانی برای من آشکار می‌شد که برای تهیه کتاب" سنت ترجمه متون فلسفی در ایران" به حضورش رسیدم؛ آنجا بود که فهمیدم هیچ‌گاه به من نگفته بود، ولی می‌دانست که چند کتاب مشق ترجمه کرده‌ام و وقتی زبان باز کرد تا بگوید چه واژه‌هایی را به کار می‌بردم بهتر بود سکوت بر تمام فکرم ساکن شد که باید سر پایین بیاندازم و فقط متواضعانه کار کنم و عجب درس بزرگی بود که به من داد. پروژه ناتمام بزرگی که بر دل مرحوم فانی و بنده ماند، تاریخ علم در ایران بود. پروژه‌ای که اگرچه برای مقدماتش زحمتی بسیار کشیدیم؛ ولی با رفتن مرحوم محسن قانع بصیری پروژه ناتمام ماند. چندباری باز تلاش کردیم تا با ایشان پروژه را راهبری کنیم، اما هربار دردی و مشکلی جلوی پایمان سبز می‌شد و باز هم به دلیل نبودن سرمایه گذار توقف پشت توقف عامل خسته‌گی ما می‌شد و تمام.

فانی دیگر نیست
محمد میلانی

به سبب آشنایی با مرحوم محسن قانع بصیری، هرمز عبدالهی و..... بیشتر می‌توانستم ایشان را ببینم. در همین نشست‌و برخاست‌ها بود که به بُعد دیگر شخصیتش یعنی صمیمیتش، آرام دوست برگزیدنش پی بردم و اینجا بود فانی برایم دایی کامران شد. بیش از اندازه خوشحال بودم. بالاخص آن روزی که هماهنگ شدیم و باهم به دیدار مرحوم داریوش شایگان رفتیم. تجربه بس بزرگ و لذت‌بخشی که نصیبم شده بود. آنجا فهمیدم و بیشتر فهمیدم که شایگان با افتخار و ادعا می‌گوید سرنخ‌های فکری فانی، ذهن را به فلسفه و فلسفه را به علم و دریافت و درک سنت رهنمون می‌کند. باورش برایم دنیایی بود و جهانی مکشوف که هنوز در آن شنا می‌شود کرد تا به انتها نرسید.

کارکنان کتابخانه ملی و مرکز اسناد خوب یادشان هست و حرفم را تأیید می‌کنند که همگی چه اعتبار و عزتی برای دایی کامران قائل بودند. روزهای حضور در دفتر کارشان خیل مردانی متواضع و روشن‌اندیش و صاحب‌فکری که تنها به خاطر یک دیدار و آموختن درسی تازه از مسافت‌های دور و نزدیک به حضورش می‌رسیدند و آنگاه مملو از معرفت و ادب او را ترک می‌گفتند. یعنی در محضر او نشستن فارغ از آنکه پاسخ پرسش‌تان را می‌گرفتید؛ این‌ها مازاد آن دانشی بود که به طور مستقیم از وجود او به وجود مخاطبش تزریق می‌شد.

اغراق نیست که بگویم انرژی درونش و آرامش وجودش بی‌نظیر بود؛ اگر خارق‌العاده نبود. شاید اگر خودش بود در برابر همه واژگانی که در این یادداشت به کار برده‌ام می‌بایست پاسخ و ادله‌ای درست می‌داشتم وگرنه قطعاً با ناراحتی او مواجهه می‌شدم.

هیچکسی را نمی‌توانید پیدا کنید که درقبال این ادعاهایی که عنوان می‌کنم چوب تکذیب به دست بگیرد که از اساس شخصیتش طوری بود که هیچ رویداد یا امری را که در آن دخیل بود، به عمد یا سهواً فراموش نمی‌کرد و به اصطلاح پای هرآن‌چیزی که از سوی او بود یا در آن دخیل بود می‌ایستاد و از انجام وظیفه هرگز گریزان نبود.

فانی دیگر نیست

چند سال پیش به سفارش دوست بزرگواری و برای ویژه‌نامه نوروزی روزنامه اعتماد به بهانه جفاهایی که در طول مدیریت یکی از حضرات به ظاهر فرهنگی ولی مدیر مجموعه به جانِ عَقبه و سنت انجمن حکمت و فلسفه ایران رفته بود، به یاد کامران فانی افتادم. زیرا در بخشی از تاریخ این مرکز که به سال‌های ابتدایی پس از انقلاب اسلامی مربوط می‌شود گویا برای مدتی طولانی نه کسی رفت‌وآمدی در مرکز داشت و نه کسی مدیریت صالحی بر آن مجموعه روا می‌داشت. اما چند نفر به صورت اختصاصی به کتابخانه ارزشمند انجمن می‌رفتند و در آنجا مطالعات و کارهای خودشان را می‌کردند. گویا بعدها حرف و حدیث‌هایی هم در بدنه انجمن و یا در پروژهشگاه مطالعات علوم انسانی و دانشگاه تهران باب شد بود که استفاده اختصاصی نمی بایست می‌شد و......

با دایی کامران مطرح کردم. چرا که دیگرانِ آن به اصطلاح پرونده در ایران نبودند و فقط به مرحوم فانی دسترسی داشتم. ایشان یکی از آن ۳ یا ۴ نفری بودند که عنوان کردم. با ایشان طرح موضوع کردم. آن ایام را خوب به خاطر داشت. خوب هم یادش بود که زخم زبان‌هایی که شنیده بود. لحظه‌ای به کنجی خیره شد و گفت:

یادت باشد که در چه دوره‌ای این افتراها را بر ما وارد کردند. دوره‌ای که سطح مطالعه عمیق در کشور به پایین‌ترین سطح خودش رسیده بود. آرا و عقاید مزخرف و اشتباهی در دانشگاه‌های کشور فروکش کرده بود. دوران تعطیلی دانشگاه‌های کشور بود و کتابخانه‌های شهرهای کشور نیز کسادترین روزهای خودشان را سپری می‌کردند. فرض کن ایراد بزرگ تنها و تنها کامران فانی است که از زندگی روزمره خود می‌زند که می‌رود کتابخانه انجمن حکمت و فلسفه ایران تا کتاب بخواند. ببین چه دوره فترتی بود که کتاب خواندن و حضور بنده و از سوی همکاران و مطلعین چقدر تابو می‌توانست باشد.

در کلامش درد همچون طیف‌های نور در جریان بود. آری فانی چنین روزهایی را پشت سرگذاشته بود. چنین دوران فترتی را که هم می‌بایست در آن دوام بیاوری و هم وارث انتقال گذشته به این سوی باشی. از این روی فانی یک کنشگر معرفتی و علمی است. فانی انتقال‌دهنده دارایی‌های غنی سنت مکتوب و شفاهی ما به دوره نوین است. یک تنه به اندازه چندین مرکز معتبر در ایران کار گرده و تأثیرگذار بوده است. مراکزی فرهنگی در ایران هستند که فقط افتخارشان حضور کامران فانی در جلسه سالیانه مجمع اصلی آنها است. دایره‌المعارف بزرگ اسلامی و جهان تشیع به حضور این انسان شریف در اساس کاری‌شان می‌بالند.

فانی این مرد بزرگ یک مرز است. مرزی مصلح در میانه دو نسل. نسلی دارا و پرکار و صاحب‌سبک و اثر و نسلی عجول و درگیر درخود و وابسته به جهان مجازی حتی برای بیان واقعیت‌های عینی که خودش آشنا به صاحب آن است. اما برای درکش به هوش مصنوعی و جهان مجازی روی می‌آورد.

جمله‌ای تلخ که در یکی از گفت‌وگوهای من و فانی رد و بدل شد، مدت‌ها بود که هم ایشان را می‌آزرد و هم بنده را. فرض کنیم که به هوش مصنوعی بگوییم برای ما از اشارات و تنبیهات بگو و یا برای‌مان دوره‌ای برای شرح فصوص‌الحکم برگزار کن.

جملاتی تلخ که فانی می‌دانست چه دردی و یا چه رنجی از پس طرح آنها بر ذهن‌مان سنگینی می‌کند.

فانی رفت. غم از دست دادنش شب گذشته خواب از چشمم ربود. نمی‌دانم امشب و شب‌های آینده چه خواهد شد. دوری من از او نگذاشت تا روزهای تلخ حضورش در آسایشگاه بتوانم در کنارش باشم یا حدااقل بیشتر ببینمش. اهل تلفن همراه نبود و این خود باز ارتباط‌مان را سخت تر می‌کرد. بنا بود در هفته آینده برنامه‌ای برای دیدنش بگذارم که اینگونه از میان‌مان رفت. بی‌هیچ اغراقی یکی از اصیل‌ترین و بزرگ‌ترین چهره‌های فکری و فرهنگی این مملک از میان‌مان رفت و تأثیر نبودنش بدون هیچ تعارفی سال‌های سال در فضای فکری و فرهنگی ما باقی خواهد ماند.

خدانگهدار دایی کامران. مرد بزرگ و بلند مرتبه با فکرهای بس بزرگ.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها