یکشنبه ۱۱ آبان ۱۴۰۴ - ۱۷:۲۴
آرمان، شهید کتابخوان

گلزار شهدای پنج‌شنبه شب‌ها به عادت همیشگی آرمان تبدیل شده بود. هر بار که به آنجا می‌رفت، بالای سر شهیدی می‌نشست، نوحه‌ای پخش می‌کرد و مزار شهید را تمیز می‌کرد. او همیشه سر مزار شهید زبرجدی می‌رفت و می‌گفت: «واقعاً سجاد زبرجدی فوق‌العاده است. هر کسی پیش سجاد زبرجدی رفته، دست خالی برنگشته.»

‌به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتاب «آرمان عزیز» تالیف مجید محمدولی، روایت‌هایی مستند از زندگی طلبه شهید «آرمان علی‌وردی» را بازگو می‌کند که توسط انتشارات ۲۷ بعثت منتشر شده است. در این اثر ۲۴ روایت از خانواده، دوستان و هم‌درس‌های شهید گردآوری شده است.

هر روایت بخشی از زندگی شهید علی‌وردی را به تصویر می‌کشد و جنبه‌های مختلف زندگی و شخصیت او را بازگو می‌کند. فصول، ابتدایی و انتهایی کتاب به رویدادهای مربوط به شهادت شهید آرمان علی‌وردی اختصاص یافته است. روایت ابتدایی با عنوان «شهادت»، به روز چهارم آبان ۱۴۰۱ و دو ساعت پیش از شناسایی و دستگیری آرمان توسط افراد حاضر در ناآرامی‌ها می‌پردازد. روایت پایانی نیز از لحظه‌ی شناسایی آرمان توسط همین افراد آغاز می‌شود و تا دقایق پایانی زندگی و شهادت او ادامه می‌یابد.

شوق کتاب‌خوانی در کودکی
آرمان علی‌وردی در ۱۳ تیر ۱۳۸۰ چشم به جهان گشود. او از همان کودکی علاقه فراوانی به کتاب‌خوانی داشت؛ از زمانی که مادر شب‌ها برایش کتاب می‌خواند و او با دقت و اشتیاق گوش می‌داد، تا زمانی که خود خواندن و نوشتن را آموخت و به تنهایی کتاب می‌خواند. در سال‌های نخست، به سراغ کتاب‌ها و داستان‌های کودکانه می‌رفت. کم‌کم که بزرگ‌تر شد، مادر برای آشنایی بیشتر او با زندگی و سیره امامان، کتاب‌های کودک درباره همین موضوع تهیه می‌کرد. بعدها نیز خودش کتاب‌های مورد علاقه‌اش را انتخاب و مطالعه می‌کرد.

کودکی که کاسه شیر به دست امام علی (ع) داد
عزت‌الله علی‌وردی پدر آرمان که خود از یادگاران دفاع مقدس است و هنوز اثر گازهای شیمیایی جنگ را در ریه‌هایش دارد؛ در شکل‌گیری شخصیت آرمان نقش ویژه‌ای داشت. از زمانی که آرمان ۹ ساله بود او را به همراه خود به مسجد می‌برد و با اصرار و علاقه آرمان او را در کانون فرهنگی مسجد ثبت نام کرد. این کانون فرهنگی برنامه‌های متنوعی از جمله اردو، کلاس‌های، آموزشی، نقاشی و نمایش برگزار می‌کرد. نخستین حضور جدی آرمان در برنامه‌های کانون، در شب قدر بود.
در آن برنامه، او نقش پسربچه‌ای را بازی می‌کرد که در زمان ضربت خوردن امام علی (ع) کاسه‌ای شیر به دست آن حضرت می‌دهد. آرمان با اشتیاق و علاقه وافر این نقش را ایفا می‌کرد. او خستگی‌ناپذیر بود؛ هم به کارهای مدرسه‌اش می‌رسید و هم در مسجد و کانون فرهنگی فعالیت می‌کرد. از کودکی پای منبر و در محیط مسجد بزرگ شد و شخصیت اجتماعی و فرهنگی‌اش را پدرش پرورش داده بود.

الگویی برای برادر
هنگامی که آرمان ۱۱ ساله بود، برادرش محمدامین به دنیا آمد. او علاقه و محبت خاصی به برادر کوچکش داشت. محمدامین که بزرگ‌تر شد، هر زمان که آرمان به هیئت می‌رفت، او را نیز با خود می‌برد. به گفته مادر آرمان، «او علاقه‌ی زیادی به برادرش محمدامین داشت؛ هم دوستش بود و هم برادرش. هیچ‌گاه با هم دعوا نمی‌کردند؛ به‌جای دعوا، با هم بازی می‌کردند. نهایتِ دعوایشان کشتی گرفتن یا چرخاندن محمدامین در هوا بود».

از همان دوران کودکی، آرمان اهمیت ویژه‌ای برای نماز قائل بود و رفتار او باعث شد برادرش محمدامین نیز از او الگو برداری کند. مادر آرمان علی‌وردی نقل می‌کند: «یک‌بار آمان از محمدامین خواست که او را برای نماز بیدار کند. اما محمدامین او را بیدار نکرده بود. وقتی بیدار شد و دید چیزی تا قضا شدن نمازش نمانده، سریع وضو گرفت و نمازش را خواند. سپس با لبخند به محمدامین گفت: پدرصواتی! خوب شد بهت سپرده بودم بیدارم کنی.»

انتخاب مسیر طلبگی
پس از دریافت مدرک دیپلم، آرمان تصمیم داشت به جای ورود به دانشگاه، راه حوزه را در پیش گیرد و درس طلبگی بخواند. با این حال پدر و مادرش موافقت نمی‌کردند، زیرا تصور می‌کردند طلبگی ممکن است آینده و درآمد مشخصی برای او نداشته باشد. آرمان به احترام پدر و مادر در آزمون کنکور سراسری شرکت کرد و یک ترم در دانشگاه درس خواند. با این حال، به این نتیجه رسید که روحیاتش با محیط دانشگاه سازگار نیست. در نهایت، توانست رضایت پدر و مادر را جلب و درس طلبگی را اغاز کند.

براتِ شهادت از امام علی (ع)
گلزار شهدای پنج‌شنبه شب‌ها به عادت همیشگی آرمان تبدیل شده بود. هر بار که به آنجا می‌رفت، بالای سر شهیدی می‌نشست، نوحه‌ای پخش می‌کرد و مزار شهید را تمیز می‌کرد. او همیشه سر مزار شهید زبرجدی می‌رفت و می‌گفت: «واقعاً سجاد زبرجدی فوق‌العاده است. هر کسی پیش سجاد زبرجدی رفته، دست خالی برنگشته.» شهید دیگری که همیشه در برنامه او جای ویژه‌ای داشت، شهید نیری بود. آرمان درباره او می‌گفت: «این شهید خیلی بزرگ است؛ یک طلبه شهید که کرامات زیادی داشته.»

به گفته مهدی معصومی، از طلاب حوزه، حجت‌الاسلام مجتهدی و دوستان نزدیک آرمان، او علاقه زیادی به شهدا داشت. بهشت زهرا را مثل کف دست می‌شناخت و مزار تمام شهدای شاخص را همراه با داستان زندگی و وصیتنامه آن‌ها به‌خوبی می‌دانست. معصومی خاطره‌ای از سفر به نجف با آرمان تعریف می‌کند. آن‌ها زمانی که به زیارت امیرالمؤمنین علی (ع) در نجف اشرف رفتند، آرمان از امام علی (ع) می‌خواست که او را برای شهادت آماده کند و برات شهادت را به او عطا فرماید. در نهایت، او در ۶ آبان ۱۴۰۱ به آرزوی دیرینه خود، شهادت رسید.

کتاب «آرمان عزیز»،تالیف مجید محمدولی، با شمارگان ۱۰۰۰ نسخه در ۳۸۱ صفحه توسط انتشارات ۲۷ بعثت منتشر شده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها