سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - نیلوفر شهسواریان: بهتازگی برندهی لوح تقدیر آسترید لیندگرن در بخش ترجمه شده است. او با ۵۱ سال سابقهی ترجمهی کتابهای کودک و نوجوان، توانسته آثار بسیاری از نویسندگان مطرح دنیا مانند رولد دال، شرمن الکسی و دیوید کالی را به فارسیزبانان معرفی کند و بین جهانها پل فرهنگی ایجاد کند. رضی هیرمندی مدتی در مدارس به عنوان دبیر زبان انگلیسی و سالها در دانشگاه تهران و دانشگاه آزاد به تدریس زبان انگلیسی مشغول بود. به او در بیست و سومین کنگرهی فدراسیون بینالمللی مترجمان (FIT)، که در محل سازمان جهانی مالکیت معنوی ملل متحد در تاریخ ۴ سپتامبر ۲۰۲۵ برگزار شد لوح تقدیر بخش ترجمه اهدا شد؛ بخشی که برای اولین بار به این جایزه اضافه شده است. در متن بیانیه این لوح تقدیر آمده: به پاس بیش از نیم قرن تلاش پیگیر در عرصهی ترجمه و برگردان بیش از ۱۷۰ اثر از نویسندگانی چون رولد دال، دکتر زیوس و لئو تولستوی، به حق شایستهی تقدیر و ستایش ویژه شناخته شد. آثار رضی هیرمندی که از او به عنوان «جادوگر ترجمه» یاد کردهاند نقشی مؤثر و ماندگار در گسترشِ چشماندازِ فرهنگی ایران ایفا کرده است.
به همین مناسبت با این مترجم باتجربه و صاحبسبک به گفتوگو نشستیم، مترجمی که میداند آثار جدی، طنزآمیز و یا حتی فلسفی را چگونه به زبان فارسی برگرداند تا فارسیزبانان هم لذت مطالعهی ادبیات را بچشند.
شما در متن سخنرانیتان که در کنفرانس جهانی فدراسیون بینالمللی مترجمان ایراد شد، اشاره کردید که لوح تقدیر آسترید لیندگرن مانند هدیهای پشت شیشه است. چرا این تمثیل را به کار بردید؟
حالا که لوح تقدیر آسترید لیندگرن را میگیرم افسوس که من آن را از راه دور میبینم، چون در آنجا نتوانستم حضور پیدا کنم و از طرفی یک ماه مکاتبهام برای آماده کردن ویزا برای رفتن به ژنو به نتیجه نرسید و مشخص نیست چه زمانی لوح به دستم برسد. یک ماه وقت گذاشتم تا بگویم لوح را چگونه و با چه شرایطی برایم بفرستید. این بیست و سومین کنفرانس فدراسیون بینالمللی ترجمه بود که چند روز برنامه گذاشته بودند و یک بخش آن اهدای جوایز و لوح تقدیرها بوده، بنابراین الان باید بگردم لوح تقدیر کجاست؟ حق هم دارند که بینظمی به وجود بیاید چون محل جوایز ترجمه آسترید لیندگرن در سوئد نیست، مراسم در ژنو سوئیس برگزار شده. اما چون استثنائاً در محل برگزاری این رویداد حاضر نبودهام، جایزهام را با خود به جای دیگری بردهاند!
شما اولین نفری هستید که در ایران برندهی لوح تقدیر آسترید لیندگرن شدهاید، درست است؟
بله، اولین نفر. در ضمن این جایزه برای اولینبار است که با این عنوان اهدا شده. جریان از این قرار است که فدراسیون بینالمللی مترجمان در سال ۲۰۲۴ با تأیید و حمایتهای مالی و معنوی بنیاد آسترید لیندگرن، طرح جایزهای به نام آسترید لیندگرن را به تصویب رساند. بر این اساس کمیتهای تشکیل شد و یک شورای داوری که پس از ماهها شور و بررسی و استفاده از نظرات انجمنهای مترجمان کشورهای عضو دو نفر را انتخاب کرد: خانم شی کِوینه از چین برندهی جایزهی آسترید لیندگرن و من از ایران برندهی لوح تقدیر جایزهی آسترید لیندگرن به همراه نشان افتخار.
در مورد پیشینهی فدراسیون بینالمللی مترجمان (FIT/IFT) باید بگویم که این فدراسیون یا اتحادیه در سال ۱۹۵۳ پایهگذاری و در سال ۱۹۷۶ از سوی سازمان ملل متحد به رسمیت شناخته شده است. این فدراسیون دارای بیش از ۱۱۰ انجمنِ عضو عادی و ۲۸ سازمانِ عضو وابسته از بیش از ۴۵ کشور جهان است که در مجموع ۶۷ هزار مترجمِ کتبی، شفاهی و اصطلاحشناس از سراسر دنیا را در بر میگیرد.
این فدراسیون نزد یونسکو وضعیت مشورتی دارد و با نهادهای بینالمللی همچون سازمان مالکیت فکری (معنوی) و دیگر سازمانهای حرفهای و حقوقی مرتبط با ترجمه همکاری دارد.

جالب است که شما در بیانیهتان از همسرتان تشکر کردید. همراهی ایشان در طول سالها چگونه بوده؟
تشکر از همسر و همراه زندگی – در صورتی که موضوعیت داشته باشد – در اینگونه مراسم چیز تازهای نیست. همسرم به دو صورت به من کمک کرده؛ اولاً او همواره همراه و پشتیبان من و مشوق کارهایم بوده است. هیچگاه مانعی بر سر راهم ایجاد نکرده و در همان حال سعی کرده چرخ زندگی را به رغم داشتن کمبودهای مادی در اوایل زندگی مشترک، به پیش ببرد. بابت کمبود درآمد به من زخم زبان نمیزد، چه آن زمان که نیمهوقت بیرون از خانه معلم بودم و نیمهوقت در خانه مترجم و چه زمانی که خود را از معلمی بازنشسته کردم و یکسره به ترجمه و نوشتن پرداختم. البته گاهی پیشنهادهایی میداد اما وقتی میگفتم مثلاً این کارها با گروه خونی من همخوانی ندارد، دیگر سماجت نمیکرد!
کمک دیگر اینکه چون خودش در دانشگاه رشتهی ادبیاتِ فارسی خوانده و طبع شعر و داستاننویسی دارد، تقریباً تمام ترجمههایم را با علاقه میخواند و نکات ویرایشی خوبی را به من گوشزد میکرد.
این روزها چه مشکلاتی بر سر راه ترجمهی کتابهای کودک و نوجوان وجود دارد؟
اولین مشکل ما مترجمان هم مثل بقیهی مردم مشکل تحریم و در حصار بودن است. شما در حال حاضر چند کتابفروشی انگلیسی یا زبانهای دیگر اروپایی را در تهران و شهرستانها سراغ دارید که کتاب بهروز بفروشند؟ قبلاً حداقل در تهران دو، سه کتابفروشی تقریباً روزآمد در این زمینه فعال بودند. در همین چهارراه طالقانی – فردوسی که آن زمان به چهارراه فیشرآباد معروف بود، کتابخانهای دو طبقه به نام «کیوان» بود که کتابهای بهروز انگلیسی و فرانسه و آلمانی میفروخت. حالا کجاست؟ فرض کنید شما میخواهید کتابی را در فضای مجازی آن هم با این اینترنت لاکپشتی پیدا کنید، چطور خریداریاش میکنید؟ حتی بعضی از کتابهایی که برای کاربران خارجی بهصورت رایگان در دسترس است، برای ما ایرانیها مینویسند این سرویس در کشور شما مجاز نیست! مشکل دیگر ما مترجمان مشکل همهی اهالی ادبیات و هنر است. سانسور یا به اصطلاح تر و تمیزتر «ممیزی». سانسور آفت گسترش هنر است. نبود تشکیلات صنفی فعال بدون قید و بندهای دست و پاگیر مانع دیگر بر سر تبادل فکر و پیشرفت مترجمان است.
حرف حمایت دستگاهها و رسانههای رسمی را هم نزنیم بهتر است. لوح تقدیر من به کنار، شما در همین رسانهی موسوم به ملی چند خبر موفقیتآمیز نویسندگان و هنرمندان ایرانی را در خارج از کشور دیدهاید که بازتابی داشته باشد؟ اگر فضای مجازی نبود معلوم نبود ما از لحاظ فرهنگی و هنری امروزه در چه حالی بودیم.

دوست داشتم در مورد همهی کتابهایتان که در سال ۱۴۰۴ برای بار اول منتشر شده سوال کنم. از میان کتابهایی که امسال از شما به عنوان مترجم برای اولین بار منتشر شده مانند «زندگی این است» از نشر پرتقال، «فیلسوف کوچک» از نشر افق، «آن چیز» و «سفر به سوی خانه» از انتشارات مهرسا و «ماه نقرهای» از انتشارات بازی و اندیشه. ترجمه کدام برایتان پرچالشتر بوده است؟
مجموعهی «فیلسوف کوچک» از شینسوکه یوشی تکه برایم چالشبرانگیز بوده چون ایجازی دارد که خیلی خوشایند است. طنز خوبی دارد که به عنوان مترجم باید دقت کنم آن را یکدفعه با زبان بزرگسالانه و کوچه و بازاری منتقل نکنم، بلکه سعی کنم در قالب بچهها قرار بگیرم و ببینم آنچه کودک خارجی را میخنداند، آیا برای کودک ایرانی هم طنزآمیز است؟ مسلماً مترجم دوم که این کتاب را از ژاپنی به انگلیسی برگردانده، چنین مواردی را متناسب با فرهنگ خودشان رعایت کرده است. من هم با رعایت امانت باید از یک طرف تعهد و وفاداریام را به نویسنده، مترجم دوم و از طرف دیگر به خواننده ایرانی نشان دهم. اینکه طوری ترجمه کنم تا علاوه بر کودک، پدر و مادرش هم بخوانند دشوار است. تازگیها والدین بعد از بچههایشان کتابخوان میشوند. یکی از خوشحالیها و افتخارات من است که عدهای از بزرگسالان را با کتابهای کودک کتابخوان کردهام. در همین مجموعه «فیلسوف کوچک» کتاب «خیلی مشکل برای بچههای مشکلپسند» از ایدان بنباراک را گنجاندهایم. یک تسهیلگر این کتاب را خوانده بود و میگفت چه دشوار است و باید به خودآموز انتهای کتاب مراجعه کنم. جالب است که این کتاب مانند آچار فرانسه هم برای کودک مناسب است هم بزرگسال. گاهی برای ترجمه، بعضی کتابها را مثل همین مجموعهی فیلسوف کوچک دو بار میخوانم. مثلاً کتاب «آن چیز» یک نفر یک شیء مبهم را میبیند و آن را بالا پایین میکند. یکی دیگر هم میآید و نمیداند چیست. شب میشود و صبح میرسد و میگویند یک چیزی درست کنیم تا استراحت کنیم و بخوابیم. آنجا آبادی میشود در حالی که آن چیز گم میشود و مشخص نیست چه چیزی بوده است. این برای من و برای بزرگها هم مسئله است که برای برخی چیزها ارزش قائل هستیم و ممکن است در مورد آنها شناختی نداشته باشیم. سخت است این مفاهیم را طوری به خواننده بگویید تا مخاطب را از متن نراند و از آن لذت ببرد و در موردش فکر کند. اساساً یک نوع بیماری دارم که کتابهایی انتخاب کنم تا من را اذیت کنند!

چه کتابهایی در دست چاپ دارید؟
دو کتاب تازه از مجموعهی «فیلسوف کوچک» از شینسوکه یوشی تکه در نشر افق در مرحلهی آمادهسازی و شاید هم چاپ باشد. چند کار هم در نشر پرتقال دارم از جمله یک کتاب قصهی جدید از کوری دورفِلد نویسندهی «خرگوش گوش داد». دو سه اثر هم در نشر بازی و اندیشه به زودی منتشر میشود از جمله کتابی به نام «تندر پسر کوچولو» از شرمن الکسی.
نظر شما