سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - سمیه خاتونی؛ اکبر رادی، زاده ۱۰ مهر ۱۳۱۸ در رشت، از ۱۷ سالگی نوشتن را آغاز کرد و در سال ۱۳۳۸ با نمایشنامه «روزنه آبی» به یکی از مهمترین نمایشنامهنویسان ایران بدل شد. رادی علاوه بر نویسندگی، معلم بود و تجربه زیسته و نگاه آموزشی او در آثارش مشهود است.
هرچند برخی معتقدند آثارش تحت تأثیر چخوف، ایبسن و یا آرتور میلر است، رادی سبک و زبان ایرانی ویژه خود را شکل داد و آن را با پیشینه تاریخ درام تلفیق کرد. ویژگی برجسته دیگر رادی استقلال هنرمندانه و حفظ قلم شخصی بود. او وقتی نمایشنامه «روزنه آبی» را نزد جلال آلاحمد برای چاپ برد، از اعمال تغییرات پیشنهادی که جلال برایش مشخص کرده بود خودداری و با عصبانیت دفتر او را ترک کرد.
بعدها رادی اعتراف کرد که نقد آلاحمد درست و راهگشا بوده است، نکتهای که نشان میدهد جدال میان نویسنده و منتقد میتواند مسیر رشد خلاقانه را روشن کند. همچنین وقتی بهرام بیضایی قصد اجرای صحنهای نمایشنامه «از پشت شیشهها» را داشت، رادی تغییرات مدنظر او را نپذیرفت. بعدها اجرای صحنهای این اثر توسط رکنالدین خسروی انجام شد.
ویژگی مهم دیگر رادی، استقلال هنرمندانه اوست؛ او هیچگاه با ارگانهای دولتی همکاری نکرد و نثر آثارش همواره برنده و جدلی بود، همانطور که در نامههایش به منتقدان و سردبیران مشهود است. کاراکترهای محوری آثارش نیز زبانی دقیق و برنده دارند که به خوبی منظور شخصیتها را منتقل میکنند. رادی در مجموع ۲۲ نمایشنامه نوشت که برخی از آنها مانند «پلکان» به مهمترین آثار تاریخ ادبیات نمایشی ایران بدل شدند. او رویکرد اجتماعی ویژهای داشت و دغدغههای جامعه را از طریق زبان و دیالوگ شخصیتها بازتاب میداد. در «آهسته با گل سرخ»، دو طبقه جامعه – بالا و پایین – در برابر یکدیگر قرار میگیرند و طبقه بالای جامعه با وجود انقلاب تغییر چندانی نمییابد.
در «باغ شبنما»، رادی به دوران قاجار بازمیگردد و زبان خود را متناسب با آن دوره تغییر میدهد و در «پایینگذر سقاخانه»، زبان لاتهای تهرانی را به کار میگیرد. به این ترتیب، آثار او سه نوع زبان متفاوت – معاصر طبقه متوسط، تاریخی و محاورهای طبقات پایین – را در بر میگیرند، که نشان میدهد رادی صرفاً به زبان حال نمیپرداخت، او با ترکیب زبان طبقه متوسط، تجربه زیسته و دغدغههای اجتماعی، نمایشنامههایی خلق کرد که آینهای از جامعه ایران بودند.
در آثار رادی، شخصیتها گاهی از بستر داستان جدا میشوند و وارد بازیهای زبانی شاعرانه میشوند؛ این شیوه، تمرکز بر زبان و دیالوگ را جایگزین کنشهای بیرونی میکند این رویکرد اگرچه از نظر دراماتیک محدودیتهایی دارد، اما جذاب و آموزنده است. یکی دیگر از ویژگیهای آثار رادی، پرداخت به خودزنی نویسنده و جدال طبقات است. در «منجی در صبح نمناک»، کاراکتر شایگان خودکشی میکند تا زیر بار سفارش نرود و در «کاکتوس»، کاراکتر اعتماد به دلیل نابرابری اجتماعی دست به خودکشی میزند. در تمام آثار رادی، دغدغه زندگی بهتر برای همه مردم و مخالفت با داروینیسم اجتماعی مشهود است و اعتقاد او به برابری اجتماعی در زبان و رفتار کاراکترها بازتاب یافته است. برخلاف تصور رایج که رادی را صرفاً پرچمدار رئالیسم میدانند، او در آثار مانند «خانمچه»، «مهتابی هملت»، «با سالاد فصل» و «شب بخیر جناب کند» دست به تجربهگرایی و مدرنسازی متن زده است.
پس از انقلاب، هادی مرزبان بیشترین اجرای آثار اکبر رادی را برعهده داشت. آثار شاخصی همچون؛ «پلکان»، «آهسته با گل سرخ»، «آمیز قلمدون»، «شب روی سنگفرش خیس»، «ملودی شهر بارانی» و «پایینگذر سقاخانه» که توسط او روی صحنه رفتند. مرزبان در تئاتر ایران جایگاهی ویژه و بیبدیل دارد؛ کارگردانی که بیشترین و ماندگارترین اجراها را از آثار اکبر رادی بر صحنه برد و توانست به نوشتههای او حیاتی تازه ببخشد. اگرچه رادی با نمایشهایی چون «صیادان» و «از پشت شیشهها» جای خود را در تاریخ نمایشنامهنویسی ایران تثبیت کرده بود، اما این مرزبان بود که با آثاری همچون «شب روی سنگفرش خیس»، «آهسته با گل سرخ» و «پلکان» جان تازهای به نوشتههای او بخشید و نگاه نسل تازهای از مخاطبان را به این نمایشنامهنویس جلب کرد. در این گفتوگو هادی مرزبان، مهمترین کارگردانِ و مفسرِ آثار اکبر رادی، با ایبنا از نسبت خود با این نمایشنامهنویس و ویژگیهای آثار او سخن گفت.

از هنر عقیم بیزارم
به باور مرزبان، آنچه رادی را از دیگران متمایز میکند، تمرکز ویژه بر خانواده، بحرانهای اجتماعی و لحن واقعگرای اوست، عناصری که بهروشنی با نگاه خود مرزبان همخوانی داشته و همکاری طولانیمدت این دو را رقم زده است. مرزبان با اشاره به دغدغههایش در کار هنری توضیح میدهد: از نوجوانی و جوانی تاکنون از هنر عقیم بیزار بوده و هستم و اعتقاد دارم که یک هنرمند باید چشمانی تیزبین داشته باشد و گوشه گوشه جامعهاش را خوب رصد کند… در همه کارهای من این دو شاخصه مهم دیده میشود؛ فقر و بی عدالتی! فقر را خوب میشناسم و بیعدالتی را هم خوب تجربه کردهام شما کاری از من نمیبینید که به این دو مسئله نپرداخته باشم.
او درباره نخستین دیدارش با رادی میگوید: «تازه از انگلیس آمده بودم به واسطه دوستی، ملاقاتی با زندهیاد رادی داشتم. در یک شب سرد زمستانی سال ۶۳، رادی را دیدم و همان شب پیریزی نمایش «پلکان» ریخته شد و من وارد دنیای پر رمز و راز رادی شدم» مرزبان از آخرین همکاری خود با رادی چنین یاد میکند: «آخرین نمایشی که در حیات رادی اجرا کردم «لبخند باشکوه آقای گیل» بود. پس از اجرا استاد رادی در سالن اصلی تئاتر شهر پشت میکروفون قرار گرفت و گفت: ربع قرن است که من و مرزبان در کنار هم کار میکنیم و کوچکترین مشکلی هم نداشتهایم.
اختلافنظر یا خلاقیت؟
همایون علیآبادی در تحلیل این همکاری تأکید میکند که مرزبان، رادی را صرفاً بهعنوان یک نمایشنامهنویس نخواند، بلکه او را متفکری اجتماعی دید. تفاوت مرزبان با دیگر کارگردانها در این بود که هرگز به دستور صحنههای رادی خط بهخط وفادار نماند، بلکه کوشید به روح و جوهر متن دست یابد. همین فاصله، منبعی برای خلاقیت دوگانه شد: از یکسو متن رادی و از سوی دیگر صحنهپردازیهای مرزبان. نتیجه این شد که خانه و خانواده ایرانی که هسته اصلی جهان رادی است در اجراهای مرزبان حضوری زنده و ملموس پیدا کرد.
این همکاری بیش از چند دهه ادامه یافت و رابطهای حرفهای و در عین حال صمیمانه میان نویسنده و کارگردان شکل داد؛ رابطهای که همچنان یکی از درخشانترین پیوندهای میان نمایشنامهنویس و کارگردان در تاریخ معاصر تئاتر ایران شناخته میشود. بسیاری از منتقدان نیز باور دارند که بدون اجراهای مرزبان، بخش بزرگی از مخاطبان رادی را نمیشناختند و او تنها در حد یک نمایشنامهنویس مهم باقی میماند، نه نمایشنامهنویسی که زندگی بر صحنه را یافته باشد. اگرچه منتقدان از این همکاری بهعنوان یکی از درخشانترین پیوندهای نویسنده و کارگردان در تئاتر معاصر ایران یاد میکنند، اما خود هادی مرزبان نگاه انسانیتر و شخصیتری به این تجربه دارد. او تأکید میکند که در کنار همه آن وفاداری به روح آثار رادی و خلق زبان مشترک روی صحنه، اختلافنظرها هم وجود داشته، اما هیچگاه به مانعی جدی بدل نشده است.
مرزبان میگوید: «برخلاف شیطنت برخی از دوستان من و رادی هیچ گونه اختلافی با هم نداشتیم، البته اختلاف سلیقه جای خودش بود، اما در مدت پنج دقیقه حل میشد و حیف که در اجرای «تانگوی تخممرغ داغ» که من سیامین سال کار با آثار رادی را در تالار وحدت جشن گرفتم و به صحنه بردم، دیگر استاد حضور نداشت. با اینهمه، برای من او همیشه حضور دارد و همیشه خواهد داشت؛ چرا که در آثارش گویی از دل من سخن میگوید. در تمام نوشتههای رادی فقر و بیعدالتی موج میزند و به بهترین وجه به آن پرداخته است.

نمایشنامههایی بارویکرد انسانشناسی تفسیری
آثار اکبر رادی در تاریخ تئاتر ایران تنها به عنوان نمایشنامه مطرح نیستند؛ به تعبیر دکتر میهن بهرامی -در سخنرانی هفتاد و پنج سالگی رادی- میتوان آنها را «انسانشناسی تفسیری» دانست. رادی با بهرهگیری از تجربه زیسته، زبان مردم و مشاهده دقیق اجتماع، توانست جهان بومی و طبقه متوسط ایران را با تمام ظرافتها و جزئیاتش بر صحنه بازسازی کند.
از منظر انسانشناسی، او همانند مالینوفسکی میدانپژوهی میکرد و همانند کلیفورد گیرتز روایتهای تفسیری از جامعه ارائه داد؛ چنانکه آثارش به نوعی تلفیق ادبیات، مردمنگاری و فلسفه زیست اجتماعی بدل شد.
بهرامی معتقد است که رادی با نمایشنامههایی چون «روزنه آبی»، به زبان مردم زمانه سخن گفت و به تئاتر ایران زبانی تازه هدیه کرد؛ زبانی که در عین سادگی، ظرفیت شعرگونه داشت و در برابر نابسامانیها گاه تند و عصبی و گاه تغزلی و نرم میشد. در کنار بهرام بیضایی، او یکی از دو چهرهای بود که مسیر زبان نمایشنامهنویسی معاصر ایران را تعیین کرد: بیضایی با زبان حماسی و ادبی، و رادی با زبان عصبی و اجتماعیِ روزمره.
رادی اما بارها از محدودیتها و تنگناهای اجتماعی گلایه داشت. در نامهای به عباس معروفی (۱۳۷۵) مینویسد: «گمان نمیکنم هیچکس از صحابه قلم مثل من این روزها در اختناق و زیر ضربه مانده باشد… یکی دو نعره کشیدیم و خیال میکردیم به پژواک نعره ما پنجرهای باز میشود، نوری به صحنه میتابد… اما زمین که هیچ، حتی آب از آب تکان نخورد.» این دردنامه نشان میدهد که زیست نویسنده، همچون متنهایش، سرشار از کشمکش با فقر، بیعدالتی و فضای خفقانآور زمانه بود.»
حال سؤال این است که کارگردانی که بیشترین و ماندگارترین تجربهها را از اجرای آثار رادی دارد، امروز چگونه به او مینگرد؟ هادی مرزبان با تأمل به این پرسش اینگونه پاسخ میدهد: من در زمان حیات استاد رادی همیشه تأکید میکردم که سالها خواهد گذشت تا ادبیات نمایشی ما به درستی درک کند که رادی چه کسی بود و امروز چه کسی را از دست داده است… او نویسندهای بود که نهتنها نمایشنامه مینوشت، بلکه جهان اجتماعی ما را تصویر میکرد و از دل همین جامعه سخن میگفت.
عاشق همه متنهای رادی هستم
در ادامه پرسیدم که اگر امروز بخواهد بار دیگر متنی از رادی را روی صحنه ببرد، انتخابش کدام نمایشنامه خواهد بود؟ مرزبان گفت: اگر بخواهم متنی از استاد رادی را دوباره به صحنه ببرم؛ باید بگویم عاشق همه نوشتههای او هستم؛ اما در انتخاب اول، بیتردید «تانگوی تخممرغ داغ» را روی صحنه میبرم، نمایشی که ترکیبی از طنز تلخ، انتقاد اجتماعی و شاعرانگی ویژه رادی است. پس از آن، «شب روی سنگفرش خیس» را انتخاب میکنم که تصویری از تنهایی و سرگشتگی انسان معاصر دارد، و در نهایت «پلکان» که به نوعی یکی از اندیشمندانهترین آثار رادی است و در آن تقابل فرد و ساختار اجتماعی با ظرافتی فلسفی و شاعرانه ترسیم میشود» او در ادامه تأکید میکند: «این انتخابها به معنای برتری این آثار بر دیگر نمایشنامههای استاد نیست، چراکه هرکدام دنیای مستقل و زبان منحصر بهفردی دارند؛ اما این سه اثر برای من جایگاهی ویژه دارند و همواره دوست داشتهام بارها و بارها، این قصهها را با تماشاگران به اشتراک بگذارم.
در تاریخ نمایشنامهنویسی ایران، دهه ۴۰ و ۵۰ نقطه عطفی است؛ دورهای که نامهایی چون اکبر رادی، غلامحسین ساعدی، بهرام بیضایی و کمی بعد عباس نعلبندیان هر یک به نوعی مسیر تازهای را درام ایرانی گشودند. رادی در همین سالها توانست در کنار ساعدی و بیضایی یکی از اضلاع اصلی نمایشنامهنویسی نوین ایران باشد.
اگر ساعدی زبان کوچه و بازار را به متن آورد و بیضایی بیشتر به اسطوره و ریشههای فرهنگی و تاریخی نظر داشت، رادی نماینده طبقه متوسط شهری شد؛ معلمی که از دل همان طبقه مینوشت و زبان شخصیتهایش حتی اگر از طبقات فرودست بودند، همچنان پالوده، کتابخوان و آشنا با شعر و فرهنگ بود. رادی برخلاف همنسلانش هیچگاه به سمت زبان زیرزمینی یا فحاشی در دیالوگها نرفت؛ نمونهای که در نمایشنامههایی نعلبندیان به چشم میآید.
او در عوض با بهرهگیری از کنایه، استعاره و مجاز توانست زبان محاورهای را شاعرانه و چندلایه کند؛ زبانی که نه تنها جذابیت ادبی داشت بلکه به پلی میان ادبیات داستانی و نمایش بدل شد. همین ویژگی است که باعث میشود خوانش نمایشنامههای رادی، حتی جدای از اجرا، همچنان شیرینی و کشش ادبی خود را داشته باشد. باید اذعان کرد که در سالهای ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۰، هر سه چهره شاخص نمایشنامهنویسی مدرن ایرانی غلامحسین ساعدی، بهرام بیضایی و اکبر رادی نخستین آثار خود را نوشتند و بهنوعی «الفبای اصلی نمایشنامهنویسی مدرن ایرانی» را پایه گذاشتند.
این الفبا با تنوع سبکها و قدرت بیان، ادبیات نمایشی آن دوره را به سطحی رساند که کمتر در تاریخ معاصر تکرار شد. بااینحال، در ادامه مسیر، این جریان پرتوان کمرنگ شد و امروز کمتر شاهد تکثر زبانی، تنوع سبک و نگاههای نوآورانه در نمایشنامهنویسی هستیم؛ نکتهای که خود هادی مرزبان نیز در گفتگوهایش به آن اشاره میکند و نسبت به ضعف این روند در آثار معاصر ابراز گلایه کرد.

مرزبان و چالشهای نمایشنامهنویسی معاصر از رادی تا امروز
هادی مرزبان که نسبت به کیفیت متون نمایشی حساسیت ویژهای دارد و آثار معاصر را با معیارهای کلاسیک و استانداردهای نمایشی ارزیابی میکند، در این باره گفت: «در این سالها متون زیادی بعنوان پیشنهاد اجرا به دفترم ارسال شده، من پنج تا ده صفحه از هر متن را میخوانم و اغلب نمیتوانم آنها را بپذیرم، چرا که همچنان متون و فن دیالوگ نویسی استاد رادی در من ریشه دارد؛ دیالوگهای او مانند مینیاتور اصفهان است؛ دقیق، ظریف و استادانه.
بعد از آن، کمتر متنی توانسته معیارهای من را برآورده کند، با این حال، به تازگی متن «پریزاد» را از نویسنده جوانی به نام سارا الهیان دریافت کردم که توجه مرا جلب کرد. وقتی متن را خواندم گفتم: عجب! به تو نمیآید چنین متنی نوشته باشی، این متن بسیار خوب است. وی در ادامه توضیح داد که نمایشنامه «پریزاد» برای اجرا آماده شده بود، اما به دلیل جریان جنگ دوازدهروزه، متوقف شد. هادی مرزبان درباره برنامه اجرایی این اثر افزود: «نمایش «پریزاد» قرار است در آذرماه در سالن سنگلج روی صحنه برود.
نویسنده این اثر جایزه نویسندگی دریافت کرده و چاپ کتاب نمایشنامه نیز در مراحل پایانی قرار دارد.» این تجربه، ضمن تأکید بر استانداردهای بالای آثار کلاسیک، نشان میدهد که جریان نمایشنامهنویسی معاصر هنوز توان تولید متونی ارزشمند و قابل اجرا را دارد؛ آثاری که با زبان دقیق، دیالوگهای مبتنی بر تجربه زیسته و پرداخت اجتماعی، میتوانند مخاطب امروز را جذب کنند و همزمان هویت تئاتر مدرن ایرانی را استمرار ببخشند.
نظر شما