چهارشنبه ۲ مهر ۱۴۰۴ - ۱۱:۱۳
با خواندن رمانی از داریوش مهرجویی به فکر نوشتن افتادم

حنانه سلطانی، نویسنده معاصر، می‌گوید: در دهه‌ی هشتاد و در همان سال‌های نوجوانی که شیفته‌ی سینما بودم، داریوش مهرجویی رمانی منتشر کرد به نام «به خاطر یک فیلم بلند لعنتی». درباره‌ی پسر جوانی که دوست دارد فیلم بسازد اما نمی‌تواند. خواندن این کتاب برای منی که آن سال‌ها به فیلم‌ساختن فکر می‌کردم خیلی لذت‌بخش بود. شاید بعد از این کتاب فکر کردم چقدر خوب می‌شود اگر من هم از دغدغه‌هایم بنویسم.

سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - سایه برین: کتاب‌ها در خاطرات و زندگی نویسندگان و شاعران نقش به‌سزایی دارند. داستان‌ها می‌توانند نگاه مخاطب را به جهان تغییر دهند یا با خلق شخصیت‌های ماندگار تا پایان عمر همراه خوانندگان خود بمانند. در پرونده کتاب‌های خاطره‌انگیز، این تاثیرات را روی نویسندگان و شاعران مرور می‌کنیم.

حنانه سلطانی، داستان‌نویس جوانی است که خواندن آثار هوشنگ مرادی کرمانی در کودکی برایش تاثیرگذار بوده است. او به خواندن کتاب‌های پژوهشی در حوزه سینما علاقه داشته و از کتاب‌های بزرگی نام می‌برد که دوست داشته نویسنده آن‌ها باشد. گفت‌وگوی ایبنا با این نویسنده را با هم می‌خوانیم.

طعم شیرین «خمره»

حنانه سلطانی از کودکی علاقه‌مند به کتاب خواندن بوده است. او می‌گوید: آن سال‌ها به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان می‌رفتم و تقریباً کتابی در کانون نبود که نخوانده باشم. احتمالاً تاثیرگذارترین کتاب‌هایی که در آن سال‌ها خوانده باشم کتاب‌های هوشنگ مرادی کرمانی هستند. هنوز هم طعم شیرین خواندن کتاب «خمره» را به یاد دارم.

کتاب‌های سینمایی جهان‌بینی‌ام را شکل دادند

این نویسنده تعریف می‌کند: من از نوجوانی به سینما علاقه‌مند شدم و اولین کتاب‌هایی که در آن سال‌ها خواندم و جهان‌بینی من را شکل دادند کتاب‌های سینمایی بودند؛ کتاب‌هایی که اگرچه درباره‌ی سینما بودند اما باعث شدند من به دنیای اطرافم به شکل تازه‌ای نگاه کنم؛ کتاب‌هایی مثل «هنر سینما» اثر دیوید بوردول، «اسطوره و سینما» اثر استورات ویتیلا، «گفت‌وگو با بیلی وایلدر» از کمرون کروو و «راهنمای فیلم» از بهزاد رحیمیان.

وی با تاکید بر اینکه مجموعه‌ای از کتاب‌ها و رویدادها در نویسنده شدنش دخیل بوده است، می‌گوید: در دهه‌ی هشتاد و در همان سال‌های نوجوانی که شیفته‌ی سینما بودم، داریوش مهرجویی رمانی منتشر کرد به نام «به خاطر یک فیلم بلند لعنتی». درباره‌ی پسر جوانی که دوست دارد فیلم بسازد اما نمی‌تواند. خواندن این کتاب برای منی که آن سال‌ها به فیلم ساختن فکر می‌کردم خیلی لذت‌بخش بود. شاید بعد از این کتاب فکر کردم چقدر خوب می‌شود اگر من هم از دغدغه‌هایم بنویسم.

کتاب‌هایی که دوست داشتم من بنویسم

سلطانی ادامه می‌دهد: کتاب‌های زیادی هستند که بعد از خواندنشان به این فکر کرده‌ام که ای کاش من نویسنده‌ی این کتاب بودم و به نویسنده‌ی آن‌ها غبطه خورده‌ام؛ کتاب‌هایی مثل «یوزپلنگانی که با من دویده‌اند» بیژن نجدی، «سووشون» سیمین دانشور»، «سمفونی مردگان» عباس معروفی، «گاو خونی» جعفر مدرس صادقی، «شرق بنفشه» شهریار مندنی‌پور، «دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد» شهرام رحیمیان و «رازهای سرزمین من» رضا براهنی. یادم است فصل اول «رازهای سرزمین من» را بارها و بارها خواندم و حسرت خوردم که کاش خالق «گرگ اجنبی‌کش» من بودم.

خودم را در آیدین «سمفونی مردگان» می‌بینم

این نویسنده از شخصیت‌های داستانی موردعلاقه‌اش می‌گوید: آیدین «سمفونی مردگان» از شخصیت‌هایی است که خیلی دوستش دارم و بخشی از خودم را در وجود او می‌بینم. عباس معروفی در گفت‌وگویی می‌گوید بیشترین نامه‌ای که از خوانندگانش دریافت کرده این بوده که آقای معروفی من هم یک آیدین هستم. در درون همه‌ی ما شاعری است که جامعه او را پس می‌زند و در نهایت به کشتن می‌دهد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها