یکشنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۴ - ۱۰:۵۳
خیابان لوگاوینا؛ جنگی بدفهمیده به روایت قلمی زنده و همدلانه

محمدحسین عباسی در یادداشتی به شرح ویژگی‌های کتاب «خیابان لوگاوینا» به قلم باربارا دمیک پرداخته است.

سرویس میهن و مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) _ محمدحسین عباسی، پژوهشگر: برخی کتاب‌ها در حوزه‌های تخصصی خاص، مطالعه‌شان برای کارشناسان آن حوزه امری ضروری و غیرقابل اجتناب است. من تاکنون کتاب‌های متعددی درباره بوسنی و جنگ اخیر آن مطالعه کرده‌ام، اما به یقین می‌گویم که خواندن کتاب «خیابان لوگاوینا» برای کارشناسان حوزه بوسنی، امری لازم و حیاتی است. با اطمینان می‌توانم بگویم که هیچ کتابی در این زمینه تا به حال به اندازه این اثر، برایم لذت‌بخش نبوده و به اندازه این کتاب بر دانش من در زمینه تاریخ جنگ بوسنی و جامعه‌شناسی مردم آن افزوده نشده است.

داستان کتاب

این کتاب روایتی صریح و بی‌واسطه از محاصره طولانی‌مدت سارایوو در طول جنگ بوسنی است که حاصل تجربه و مشاهده بی‌واسطه نویسنده آن است؛ «من محاصره را با ساکنان سارایوو تجربه کردم. شاید برق، مقداری غذا و گاهی اوقات آب آشامیدنی داشتیم، اما به اندازه دیگران در معرض آتش خمپاره آسیب‌پذیر بودیم. در چنین وضعیتی، مرزی میان روزنامه‌نگار و شهروند عادی نبود. برای درک صریح جنگ، سردبیران روزنامه به من پیشنهاد دادند خیابانی را در سارایوو انتخاب کنم، مشخصات افراد ساکن در آنجا را بگیرم و زندگی آنها را طی جنگ روایت کنم. من می‌دانستم درباره خیابانی خواهم نوشت که اولین بار در آن قدم گذاشتم… دو سال از عمرم را در خیابان لوگاوینا گذراندم. درهای خانه‌ها را می‌زدم، قهوه مردمی را می‌نوشیدم که به سختی آن را تهیه کرده بودند و به مصیبت‌هایشان گوش می‌دادم. داستان‌های آنها پایه مجموعه‌ای از گزارش‌های خبری بود که بعدها در قالب کتاب چاپ شد.»

خیابان لوگاوینا؛ جنگی بدفهمیده به روایت قلمی پرزندگی و همدلانه
باربارا دمیک

کتاب را باربارا دمیک نوشته است. او خودش را چنین معرفی می‌کند: «من در ۱۹۹۳ گزارشگر بخش اروپای شرقی روزنامه فیلادلفیا اینکوایرر برلین بودم. سابقه کار من در زمینه گزارش‌های تحقیقاتی و مالی بود. به من مأموریت داده شد تا تغییر شکل اقتصاد منطقه پس از جنگ سرد را در برلین بررسی کنم. درباره «آن جنگ کوچک ناخوشایندی» که در یوگسلاوی سابق در حال انجام بود نیز یکی از همکارانم به من اطمینان داد که «زمانی که تو به آنجا برسی پایان خواهد یافت.» این اتفاق نیفتاد و من در تمام مدت حضورم در اروپای شرقی هیچ گزارش اقتصادی ننوشتم. جنگ در بوسنی چهار سال حضور من در اروپای شرقی را تحت تأثیر قرار داد و بیش از آنکه در برلین اقامت داشته باشم، در سارایوو زندگی کردم.» یادداشت‌های دمیک از دل محاصره سارایوو، جایزه معتبر جورج پولک و همچنین جایزه روزنامه‌نگاری رابرت اف. کندی را برایش به ارمغان آورد.

غم، تاب‌آوری و ایمان غیرمعمول مردم در سارایوو

خیابان لوگاوینا نمونه کوچکی از سارایوو بود؛ درسی به طول شش بلوک تاریخی. به مدت چهار قرن، این خیابان به عنوان یک منطقه مسکونی آرام در شهری جذاب شناخته می‌شد که به خاطر تحمل قومی و مذهبی‌اش شهرت داشت. در این خیابان، ۲۴۰ خانواده مسلمان و مسیحی، صرب و کروات، به راحتی در کنار یکدیگر زندگی می‌کردند و هویت مشترکشان به عنوان سارایووایی، آن‌ها را متحد می‌کرد. اما جنگ همه چیز را از هم پاشید.

باربارا دمیک، همان‌طور که در اثر پیشین خود درباره کره شمالی، «افسوس نمی‌خوریم»، انجام داد، داستان جنگ بوسنی و محاصره وحشیانه و ویرانگر سه سال و نیمه سارایوو را از طریق زندگی شهروندان عادی روایت می‌کند؛ مردمی که با گرسنگی، فقر، آتش تک‌تیراندازها و گلوله‌باران دست و پنجه نرم می‌کنند.

کتاب «خیابان لوگاوینا» این جنگ بدفهمیده و اثرات آن را با قلمی زنده، همزمان حماسی و صمیمی، به تصویر می‌کشد و قهرمانی، غم، تاب‌آوری و ایمان غیرمعمول مردم آن را آشکار می‌سازد.

اما علاوه بر ویژگی‌های ذکر شده، نباید از اطلاعات فراروانی که نویسنده در نقاط مختلف کتاب با دقت و ظرافت خاصی در بهترین زمان ممکن به مخاطب ارائه می‌دهد، غافل شد. این اطلاعات نه تنها هیچ گونه خدشه‌ای به جریان زیبا و منطقی روایت وارد نمی‌کند و خواننده را از اصل داستان دور نمی‌سازد، بلکه انگیزه‌ای قوی برای درک بهتر و فهم عمیق‌تر رویدادها و پس‌زمینه‌های تاریخی برخی گزارش‌ها و خاطرات را فراهم می‌آورد. مطالعه این بخش‌ها برای خواننده تجربه‌ای لذت‌بخش و هم‌زمان افزاینده دانش و آگاهی خواهد بود. لازم به تأکید است که این حس رضایت‌بخش، نتیجه سبک نگارش دقیق و جانمایی حرفه‌ای این اطلاعات در دل متن است.

خیابان لوگاوینا؛ جنگی بدفهمیده به روایت قلمی پرزندگی و همدلانه

تلاش مترجم برای یافتن نسخه‌ای از کتاب

مترجم این کتاب رضا نمازی و ناشر آن انتشارات ثالث است. کتاب اصلی به زبان انگلیسی نوشته شده و نمازی آن را به زبان فارسی برگردانده است. بدون شک، ترجمه عالی و حرفه‌ای او نقش بسزایی در جذابیت این اثر دارد. ترجمه به گونه‌ای روان، زیبا و قابل فهم است که خواننده فارسی‌زبان در هیچ نقطه‌ای از کتاب احساس نمی‌کند با یک اثر ترجمه‌شده مواجه است.

علاوه بر این، باید به صورت ویژه از ویراستار کتاب قدردانی کرد. نقش ویراستاران در ارتقاء کیفیت و زیباسازی متون بسیار مهم و برجسته است؛ نکته‌ای که انتشارات ثالث به خوبی به آن واقف بوده و با وسواس زیادی در کتاب‌های خود رعایت می‌کند. تشکر ویژه رضا نمازی از ویراستار کتاب در پایان مقدمه، نشان‌دهنده اهمیت بالای این موضوع نزد اوست.

از دو منظر دیگر نیز باید از رضا نمازی قدردانی ویژه‌ای کرد؛ نخست تلاش او برای یافتن نسخه‌ای از کتاب و دوم دقت و توجه وی در درج صحیح ترجمه فارسی واژگان بوسنیایی؛ نکته‌ای که در بسیاری از ترجمه‌های مشابه مورد غفلت قرار می‌گیرد. نمازی خود درباره آغاز این مسیر می‌گوید: «جرقه ترجمه این کتاب چندسال قبل و در جریان سفری به کشور زیبای بوسنی زده شد. پیش‌تر با خانم باربارا دمیک و آثار ارزشمند ایشان آشنایی داشتم. به همین دلیل فرصت را مغتنم شمردم و به دنبال یافتن نسخۀ انگلیسی کتاب در کتابفروشی‌های شهر سارایوو برآمدم که متأسفانه نتیجه‌ای نداشت. پس از بازگشت از سفر، تمایل و علاقه‌مندی خود را برای ترجمۀ این اثر با خانم دمیک مطرح کردم و ایشان با سخاوت نسخه‌ای از آن را در اختیارم قرار دادند. همچنین لازم می‌دانم از میثم میرهادی عزیز تشکر کنم که در بازگرداندن صحیح اسامی کتاب صمیمانه من را یاری کردند. در مسیر ترجمۀ این اثر از راهنمایی‌های همسرم، فرشته درخشش، که مسئولیت ویرایش کتاب را نیز بر عهده داشت، بهره فراوانی بردم و اگر همفکری او نبود، بی‌تردید ترجمه این اثر نیز هرگز به سرانجام نمی‌رسید.»

خیابان لوگاوینا؛ جنگی بدفهمیده به روایت قلمی پرزندگی و همدلانه

بریده هایی از کتاب

انتخاب چند بخش مشخص از کتاب برای آوردن در اینجا، کاری دشوار بود. تقریباً تمامی صفحات کتاب برای من جالب، آموزنده و لذت‌بخش بودند. آنچه این اثر را به‌ویژه متمایز می‌سازد، نگاه ظریف و تحلیلی نویسنده به رفتار و گفتار مردم و نحوه روایت دقیق و انسانی اوست. این ویژگی‌ها از جذاب‌ترین جنبه‌های کتاب به شمار می‌روند؛ همان نکته‌ای که پیش‌تر نیز به آن اشاره کردم: ارائه اطلاعاتی جامع، مستند و ملموس پیرامون جامعه‌شناسی بوسنی و هرزگوین، در دل روایتی زنده و پرکشش.در بخش ۸ صفحه ۱۴۶ و ۱۴۷ دربارۀ شکل مقاومت زنان در جنگ روایت بسیار جذابی آمده: «از میان همۀ شیوه‌های مقاومت، توجه بیش از حد مردم سارایوو به مو، آرایش، پوشش و بهداشت باعث تعجب و شگفتی خارجی‌ها شده بود. لالا مِمِتی هر وقت صدای انفجار خمپاره‌ای را می‌شنید، با دستان لرزان گوشواره‌هایش را محکم می‌کرد، رژ لبش را برمی‌داشت و با عجله به پناهگاه می‌رفت. بعد با خنده می‌گفت: «اگه خمپاره بارون هم باشه، همزمان که دارم به سمت پناهگاه می‌دوم آرایش می‌کنم. از وقتی هفده سالم بود این کار رو انجام دادم، تو این کار خبره شدم!» … لالا، آرایشگر سی و سه ساله، زنی بلوند و ظریف بود که آرایشگاه خود را در محلۀ باشچارشیا اداره می‌کرد. البته آرایشگاه او بیش‌تر اوقات به دلیل خمپاره‌باران مداوم تعطیل بود… لالا مدعی بود که جنگ باعث افزایش بی‌سابقۀ رنگ کردن موها شده است. جنگ در جدیت سارایوویی‌ها در مورد ظاهرشان تأثیری نداشت. بسیاری از زنان به نشانۀ اعتراض علیه صرب‌های بوسنی، ظاهر خود را آراسته نگه می‌داشتند. لالا که همۀ آثار شوخ‌طبعی از صدایش رفته بود، با تأکید می‌گفت: «ما نمی‌خوایم تسلیم بشیم! ما نمی‌خوایم صرب‌ها بگن که مارو شکست دادن!»

خوب زندگی کردن برای انتقام از دشمن

دمیک در ادامه می‌نویسد: «پس از آنکه مشخص شد تسلط صرب‌ها بر شهر کم نخواهد شد، اهالی سارایوو به این باور رسیدند که خوب زندگی کردن می‌تواند بهترین انتقام آنها باشد. اگر زنی نوزادی سالم به دنیا می‌آورد یا یک تیم فوتبال مسابقه‌ای برگزار می‌کرد، صرفاً دلیلی برای جشن گرفتن نبود، بلکه نشان می‌داد که جنگ هنوز از دست آنها خارج نشده است.

باربارا دمیک با حضور میدانی خودش در قسمت‌های مختلف شهر محاصره شدۀ سارایوو، تمام ابعاد زندگی اجتماعی مردم را در کوران جنگ و محاصره به صورت مستند و با قلمی روان به تصویر کشیده است. او وضعیت اقتصادی و قدرت خرید مردم و شیوۀ معاملات در بازار شهری که طولانی‌ترین محاصره را تجربه می‌کند در صفحۀ ۱۵۷ چنین بیان می‌کند: «بازار سیاه نماد بارز اقتصاد رو به فروپاشی است. مبنای این بازار نظام ابتدایی مبادلۀ کالا به کالا بود. مردم از کل شهر می‌آمدند تا کفش‌های کتانی فرزندانشان را که برای آنها کوچک شده بود، با شکر یا لوله‌های گوناگون و قطعات الکتریکی تعویض کنند. یا قوطی‌های کنسرو کوچکی را که از سازمان‌های امدادی دریافت کرده بودند با کالاهای مناسب‌تری مبادله کنند. عموماً آنها به دنبال اقلام مصرفی مانند قهوه یا سیگار بودند. روزی که کِرا من را با خود به بازار سرپوشیدۀ مرکاله برد تصمیم داشت کالاهای اساسی را تهیه کند. او نوزاد ۵۰ روزۀ خود را در خانه به پدرش سپرد و دو کیسۀ پلاستیکی پر از شیر خشک را در ساک دستی‌اش گذاشت.... کِرا خیلی زود بدخلق و عصبی شد. کاملاً مشخص بود که قیمت قهوه بیشتر از بودجۀ اوست. تنها فروشنده‌ای که قهوه داشت هر کیلو از آن را ۱۶۰ مارک آلمان می‌فروخت. یعنی تقریباً ۵۰ دلار امریکا برای هر ۴۵۰ گرم....

در صفحۀ ۷۰ کتاب داستان تلاش مردم برای تهیۀ آب آشامیدنی و مرگ دو نفر از ساکنان خیابان لوگاوینا را نیز اینگونه گزارش می‌کند: «کارخانۀ آبجوسازی آن سوی رودخانۀ میلیاتسکا قرار داشت. این کارخانه مدت‌های طولانی نوعی آبجوی محلی تولید می‌کرد اما در این وضعیت و بدون مالت برای تولید آبجو، هدف جدید برای خود در نظر گرفته بود: توزیع آب. عذرا، عاصم و دلیلا را برای کمک صدا کرد… هنگامی که گلوله‌های خمپاره با ضربات سهمگین به دیوار آجری بالای سرشان اصابت کرد آنها با ظرف‌های خالی از آب، هنوز در صف ایستاده بودند. دلیلا به سرعت برادر خود را در آغوش گرفت و روی زمین دراز کشید… چند دقیقه بعد بِرین از دلیلا پرسید: «مامان و بابا حالشون خوبه؟» دلیلا با عصبانیت گفت: «نمی‌بینی اونها مُردن؟! بابا سر نداره!» او بعدها در فضای خالی و بسیار سرد آشپزخانه اینگونه تعریف کرد: «سر از تن بابام جدا شده بود. سر مامانم مثل یک هندونه روی زمین افتاده بود. بِرین نمی‌تونست باور کنه. اون مدام سعی می‌کرد سر مادرم رو بشوره. برین اشک می‌ریخت و می‌گفت مامی بلند شد بِرین تو داره صدات می‌کنه! اما مامان هیچ جوابی نداد!»

در کنار این روایت‌ها، گزارش‌های تحلیلی بسیار دقیق و تازه‌ای از آن زمان نیز در کتاب وجود دارد که می‌تواند خواننده را با شرایط کلی سیاسی آن دوره آشنا کند.

خیابان لوگاوینا؛ جنگی بدفهمیده به روایت قلمی پرزندگی و همدلانه
محمدحسین عباسی

به سهم خود، از نویسنده، مترجم، ناشر و همه کسانی که در ترجمه و انتشار این اثر ارزشمند نقش داشته‌اند، صمیمانه تشکر و قدردانی می‌کنم. در پایان، پیشنهادی دارم به نویسندگان، پژوهشگران و اصحاب رسانه‌های محور مقاومت: این کتاب را حتماً مطالعه کنید و ببینید چگونه یک گزارشگر میدانی با نگاه دقیق و ظریف خود، جنگ را روایت می‌کند. روایتی واقعی و بی‌واسطه که می‌تواند بهترین و مطمئن‌ترین منبع برای تولید آثار ادبی و هنری مختلف باشد.

و سوالی هم مطرح می‌کنم: با این همه هزینه و حضور میدانی در صحنه‌های مختلف جنگی، مثلاً در همین بوسنی، چند اثر مشابه کتاب «خیابان لوگاوینا» در کشور ما تولید شده است؟

در نوشته‌های بعدی به مقایسه چند اثر پر سروصدا در این حوزه با این اثر خواهم پرداخت.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها