جمعه ۲۷ تیر ۱۴۰۴ - ۱۰:۱۹
هاکس و همینگوی، رفاقتی از جنس سینما و ادبیات

دوستی و همکاری هاکس و همینگوی، بیش از آنکه یک مشارکت عمیق در اقتباس ادبی باشد، نمایانگر تلاقی دو جهان متفاوت از ادبیات و سینما، در قالب دو مرد مستقل، خلاق و ماجراجو بود.

سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - احمد محمدتبریزی؛ رابطه همکاری و رفاقت هاوارد هاکس و ارنست همینگوی نمونه‌ای جذاب از پیوند بین ادبیات و سینما در قرن بیستم است. هاکس و همینگوی هر دو نمایندگان یک نوع خاص از مردانگی آمریکایی قرن بیستم بودند؛ مردانی ماجراجو، ساکت، مستقل، مقاوم در برابر احساسات سطحی، وفادار به رفقا.

دوستی و همکاری هاکس و همینگوی، بیش از آنکه یک مشارکت عمیق در اقتباس ادبی باشد، نمایانگر تلاقی دو جهان متفاوت از ادبیات و سینما، در قالب دو مرد مستقل، خلاق و ماجراجو بود.

آغاز یک رفاقت

هاکس و همینگوی از طریق دایره مشترک دوستان هنری و روشنفکری در دهه ۳۰ میلادی با یکدیگر آشنا شدند. هاواکس سه سالی از همینگوی بزرگتر بود و برخلاف بسیاری از کارگردانانی که از همان ابتدا تحت تأثیر عظمت ادبی همینگوی قرار می‌گرفتند، هاکس به‌شکلی ساده و خودمانی با او برخورد کرد. گفته می‌شود هاکس به همینگوی گفته بود: «من می‌تونم از بدترین کتابی که نوشتی، یه فیلم خوب بسازم!»

این جمله، آغازی برای همکاری‌شان شد و کتابی که هاکس به آن اشاره داشت، رمان «داشتن و نداشتن» بود. هاواکس خط اصلی داستان را از رمان گرفت، اما به‌کلی آن را تغییر داد. در واقع، بیشتر از یک اقتباس ادبی، تبدیل به بستری برای خلق یک داستان عاشقانه و دراماتیک میان همفری بوگارت و لورن باکال شد.

هاکس در این فیلم کاری را انجام داد که هر سینماگری باید انجام دهد؛ یعنی به جای اقتباس کورکورانه از متن داستان، می‌کوشد جهان داستان و جوهره اندیشه همینگوی را منتقل کند. هاکس برخلاف نگاه تجاری‌اش به سینما، شناخت عمیقی از زبان و ساختار داستانی داشت. وقتی رمان داشتن و نداشتن را مطالعه کرد، بلافاصله فهمید داستان، کشش سینمایی ندارد.

پس خیلی سریع دست به کار شد. هاکس می‌گفت که من هم حس رمان رو گرفتم، هم توانستم قصه‌ای خلق کنم که مخاطب عام هم جذبش بشود. می‌توان گفت فیلم‌های هاکس درونیات ادبی همینگوی را با زبان سینما ترجمه کردند.

همینگوی در فرآیند اقتباس خیلی درگیر نبود و با نتیجه نهایی مخالفت علنی نکرد. حضور ویلیام فاکنر به‌عنوان یکی از نویسندگان فیلمنامه، این همکاری را به‌نوعی به مثلث ادبی و سینمایی جذابی بدل کرد: همینگوی، فاکنر، هاکس.

فاکنر دوست مشترک هاکس و همینگوی نبود، اما نقش جالبی در این بین داشت؛ او در نوشتن فیلمنامه «داشتن و نداشتن» شریک و همکار هاکس بود. فاکنر و همینگوی در دنیای ادبیات رقیب بودند؛ هاکس گاهی از این اختلاف استفاده می‌کرد تا همینگوی را تحریک کند!

گفته می‌شود فاکنر بسیاری از دیالوگ‌های فیلم را به سبک همینگوی نوشت تا حال و هوای داستان حفظ شود، ولی ساختار را سینمایی کرد.

همینگوی برخلاف فاکنر، زیاد اهل فیلمنامه‌نویسی نبود. با این حال، وقتی دید هاکس و فاکنر دارند رمانش را به چیزی کاملاً متفاوت تبدیل می‌کنند، ابتدا مخالفت نکرد چون به هاکس اعتماد داشت.

نگاه سهل‌گیر همینگوی

همینگوی بعدها درباره اقتباس از کتاب‌هاش چنین گفته بود: «من کتابم رو نوشتم. حالا بذار اون‌ها فیلم خودشون رو بسازن.» این نگاه غیرمالکانه باعث شد همینگوی در مقایسه با بسیاری از نویسندگان دیگر، بیشتر آثارش به فیلم تبدیل بشوند.

هاکس هم بعدها درباره همینگوی چنین گفته بود: «ارنست می‌دونست چطوری با کمترین کلمات، بزرگ‌ترین حس رو منتقل کنه. اما این همیشه برای فیلم کافی نبود… گاهی باید چیزی اضافه می‌کردیم که توی کتابش نبود.»

همینگوی هم گفته بود که: «هاکس بلد بود چطور چیزی رو که تو ذهنم بود، توی فیلم نشون بده، حتی اگر فیلمش مال کتاب من نبود.»

هاکس و همینگوی هر دو مردانی با روحیه‌ی ماجراجویانه، علاقه‌مند به شکار، ماهیگیری و خوشگذرانی بودند؛ از این رو، خارج از دنیای حرفه‌ای نیز دوستی نزدیکی داشتند. رابطه‌شان بر مبنای شوخی، احترام متقابل و رقابت مردانه بود. این رابطه گاه با طنز تلخ، گاه با تحسین و گاه با اختلاف سلیقه همراه بود، اما هرگز به جدایی یا دشمنی نکشید.

هاکس بعدها درباره همینگوی گفت: «ارنست می‌دونست چطوری با کمترین کلمات، بزرگ‌ترین حس رو منتقل کنه. اما این همیشه برای فیلم کافی نبود… گاهی باید چیزی اضافه می‌کردیم که توی کتابش نبود.»

همینگوی هم گفته بود که: «هاکس بلد بود چطور چیزی رو که تو ذهنم بود، توی فیلم نشون بده، حتی اگر فیلمش مال کتاب من نبود.»

بعد از موفقیت فیلم «داشتن و نداشتن»، همکاری مستقیمی بین هاکس و همینگوی ادامه نیافت، چون مسیرهای حرفه‌ای‌شان متفاوت شد.همینگوی بیشتر در کوبا و اروپا زندگی کرد و زندگی‌اش رو به تنهایی و افسردگی رفت. هاکس هم بیشتر در هالیوود باقی ماند و فیلم‌های کلاسیک دیگری مثل رودخانه سرخ و خواب بزرگ را ساخت.

رابطه همینگوی و هاکس ترکیب جذابی از دو جهان بود؛ ادبیات موجز و عمیق در برابر سینمای پرکشش و روایی. هرچند فقط یک فیلم حاصل همکاری‌شان بود، اما تأثیر آن فیلم و فضای مشترک‌شان تا امروز در تحلیل‌های سینمایی و ادبی باقی مانده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

تازه‌ها

پربازدیدترین