به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از آتلانتیک، سفرنامهنویسی همواره آیینهای برای بازتاب رابطه پیچیدهی میان فرهنگها بوده است، اما کمتر اثری را میتوان یافت که به اندازه «بیگناهان در سفر» مارک تواین، هم طنز را با ژرفاندیشی درآمیخته باشد و هم تصویری این چنین ماندگار از تقابل «جهان نو» و «جهان کهن» ترسیم کرده باشد. این کتاب که در سال ۱۸۶۹ منتشر شد، نه تنها تواین را به نویسندهای ملی تبدیل کرد، بلکه به طرز عجیبی الگویی برای نگاه آمریکاییها به اروپا و بهویژه فرانسه خلق نمود.
وقتی مارک تواین در سال ۱۸۶۷ قدم به پاریس گذاشت، این شهر در میانه یکی از بزرگترین دگرگونیهای تاریخ خود بود. پروژهی عظیم بارون اوسمان که به دستور ناپلئون سوم اجرا شد در حال تبدیل کردن پاریس از شهری قرون وسطایی با کوچههای تنگ و تاریک به کلانشهری مدرن با بلوارهای عریض و ساختمانهای یکدست سنگآهکی بود. تواین، با پسزمینه زندگی در مرزهای وحشی میزوری، با چشمی نیمهتحسینآمیز و نیمهتحقیرآمیز به این تغییرات نگاه کرد.
او در بخشی از کتاب مینویسد: «ناپلئون در حال نابودی خیابانهای کجومعوج بود… و این کار خوبی بود!»
این جمله بهخوبی دوگانگی نگاه تواین را نشان میدهد: از یک سو، او تحتتاثیر نظم و زیبایی جدید پاریس قرار دارد، و از سوی دیگر، با لحنی کنایهآمیز، این تغییرات را به عنوان زورگویی یک امپراتور مستبد تفسیر میکند.
یکی از ماندگارترین میراثهای «بیگناهان در سفر»، خلق تصویر «آمریکایی بیفرهنگ» است.
توریستی که بلند حرف میزند، به آثار تاریخی دست میزند، و با غرور ناشی از جهل، فرهنگ اروپایی را تحقیر میکند. جالب اینجاست که تواین این تصویر را نه فقط از طریق توصیف همسفرانش، بلکه با خودنگاری طنزآمیز ارائه میدهد. مثلاً وقتی ادعا میکند در سفر بعدیاش با «تبر جنگی» به راهنمایان پاریسی حمله خواهد کرد، در حال ساختن کاریکاتوری از خود به عنوان یک «وحشی متمدننشده» است.
مارک تواین در این کتاب نه تنها خود را بهعنوان یکی از نخستین طنزپردازان مدرن آمریکا تثبیت کرد، بلکه نقشهای ذهنی از جایگاه «آمریکایی» در جهان ترسیم نمود. کتاب بیگناهان در سفر، که حاصل همین ماموریت بود، در قالب نامههایی طنزآمیز به وطن، بدل شد به یکی از پرفروشترین آثار عصر خود و شاید یکی از نخستین نمودهای «توریسم» بهمثابه پدیدهای فرهنگی و ادبی.
پاریس در این روایت نه تنها مقصدی جغرافیایی، بلکه فضایی روانی و تاریخی است. شهری که بهتازگی با پروژههای معماری اوسمان از خفگی قرون وسطایی نجات یافته، با آن بلوارهای بلند و درختان شاهبلوط، توأمان نماد تجدد و زرق و برق گذشته است. و تواین، مردی برخاسته از مرزهای نیمهوحشی میزوری، این شهر را نه همچون یک زائر، بلکه چون یک مزاحم—و شاید آینهای برای کاوش در ناخودآگاه جمعی ملت نوپای خود—تماشا میکند.
اما تواین تنها راوی یک سفر نیست؛ او افسانهپرداز یک هویت تازه است. نگاهی که به اروپای قرن نوزدهم دارد، از تلاقی شیفتگی و تحقیر زاده شده. از این منظر، بیگناهان در سفر نه تنها سندی از مواجهه دو فرهنگ، بلکه تلاشی برای تعریف دوباره «آمریکاییبودن» در دل تمدنی دیگر است.
امروز، با میلیونها توریستی که هر سال از آمریکا به پاریس میروند، آن تصویر اولیه از مسافر آمریکایی، هنوز زنده است. گرچه با فیلتر اینستاگرام و هشتگهای توریستی رنگ عوض کرده. و شاید هنوز هم حقیقتی در همان شوخی تواین نهفته باشد: اینکه پاریس، در نهایت، متعلق است به آنانی که میخواهند مجانی در آن وقت بگذرانند؛ چه بربرها، چه نویسندگان، چه مسافران اینستاگرام به دست عصر ما.
نظر شما