به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از در جهان ادبیات آمریکا، «خوشههای خشم» اثر جان اشتاینبک یکی از بلندترین فریادها علیه بیعدالتی اقتصادی، فقر ساختاری، و رنج طبقهی کارگر در دوران رکود بزرگ است. تصویری که معمولاً از این رمان در ذهن داریم، نمایی غبارآلود از خانوادهای آواره، سفر در دل بیابان، و رؤیای مبهم کالیفرنیاست. اما بازخوانی این اثر برجسته از دریچهای کمتر مرسوم- از درون یک موتور، پشت فرمان یک ماشین مستهلک- لایهای دیگر از روایت را نمایان میکند؛ روایتی که ماشین را نه فقط ابزار حرکت، که پیکری زنده، همراه و راوی میبیند.
خانواده جود، شخصیتهای محوری رمان، برای فرار از فقر و خشکسالی اوکلاهما، به سوی غرب میگریزند. اما نکته در اینجاست که آنان نمیروند؛ بلکه رانندگی میکنند. و همین تفاوت ساده، ساختار رمان را از یک روایت مهاجرتی صرف، به یک رمان جادهای تمامعیار تبدیل میکند.
ماشینی که خانواده جود سوار آن هستند، هرگز در متن نامگذاری نمیشود، اما بنا بر توصیفات و پژوهشهای تاریخی، احتمالاً یک هادسون سوپر سیکس مدل ۱۹۲۶ است. این ماشینِ فرسوده، توسط خود خانواده اصلاح و تبدیل به کامیونی دستساز شده است که نه تنها اثاث و ابزار، بلکه سه نسل از یک خانواده را با خود حمل میکند. آنها بدنهی عقب را میبرند، یک بستر چوبی نصب میکنند، و زندگیشان را - هم فیزیکی و هم نمادین- بر آن سوار میکنند. این ماشین، تجسمی است از روح آمریکایی در لحظهای که دیگر چیزی برای از دست دادن نمانده، جز امید.
اشتاینبک در فصلهای بینابینی یا همان فصلهای میانی (intercalary chapters) با دقتی حیرتانگیز به جزئیات مکانیکی میپردازد: توصیف تسمهها، لقی چرخها، کار رادیاتور، و داد و ستدهای مشکوک فروشندههای ماشین دست دوم. او حتی صحنهای دارد که در آن تام و ال، دو پسر خانواده، زیر آفتاب داغ کنار جاده ماشین را تعمیر میکنند. اشتاینبک شرح میدهد که چگونه روغن را تخلیه میکنند، واشر را بررسی میکنند و با هر آنچه دم دست دارند دوباره ماشین را راه میاندازند. این لحظهها فقط مستندسازی واقعگرایانه نیستند؛ بلکه استعارههایی زندهاند از تلاشی انسانی برای بقا.
در این خوانش، هر آچار که چرخانده میشود، دعاست. هر وصلهای، نماد امید است. ماشین اگر کار کند، رؤیا ادامه دارد؛ اگر بایستد، آنها در دل ناکجایی غبارآلود گیر افتادهاند، بیپناه، گرسنه، و در مرز فروپاشی. و این فقط درباره خانواده جود نیست—در طول مسیر، ماشینها، کالسکهها و کامیونهایی را میبینیم که دیگر مهاجران را هم حمل میکنند. همه در حرکتاند، اما همه ماشینهایی دارند که تقریباً از کار افتادهاند. اینجا ماشین، نماد برابری است: همه به ابزارهایی وابستهاند که آمادهی فروپاشیاند. تکنولوژی در این رمان، نه نماد پیشرفت، بلکه مظهر شکنندگی است.
در نهایت، خوانش مکانیکی «خوشههای خشم» نه تنها ما را به جزئیاتی جدید و کمتر دیدهشده از این رمان آشنا میکند، بلکه نشان میدهد چگونه فرم و محتوا در آن بهطرزی ماهرانه درهم تنیدهاند. ماشین در اینجا نه صرفاً شیء، که استعارهای زنده از بدن انسانی، از رنج و مقاومت، و از تلاشی پیوسته برای حفظ حرکت در جهانی که همهچیز ایستاده است. این رمان، سندی است از تعمیر کردن به مثابه بقا، و شاید به همین دلیل، هنوز هم پس از دههها، موتور آن گرم است.
نظر شما